هجمه گسترده به شکار و شکارچی در ایران! چرا؟
توجه: آنچه در این مقال میآید، منظور سخناش (نه زحمتکشان واقعی حفاظت از محیط زیست، نه علاقه مندان حقیقی به طبیعت و حیاط وحش)، بلکه آن فرصت طلبانی ایست که متعاقب مدتها تلاشهای پیشین، هم اکنون میکوشند با سوار شدن بر موج تبلیغی رسانهای و احساسی به راه انداخته شده، با فرصت طلبی کامل، به اهداف منفعت طلبانه خویش، که همانا تسلط بر طبیعت و حیاط وحش میباشد دست یافته و از آن به عنوان یک رانت جدید برای دست یابی به فرصت و ثروتهای کلان بهرهمند گردند.
۱. ممنوعیت شکار در ایران چرا؟
۲. آیا هیچ یک از کشورهای همجوار ممنوعیتی مانند آنچه در ایران اعمال شده برای شکار ایجاد نمودهاند؟
۳. هم اکنون چه کسانی و چگونه به دنبال اعمال ممنوعیت شکار در ایران میباشند؟
۴. هدف واقعی افرادی که از زحمت کشان محیط زیست هم پا را فراتر نهادهاند (و کاسه داغتر از آش شدهاند) از این جوسازیها چیست؟
۵. برنامههای بعدی و پشت پرده کسانی که هم اکنون خود را مخالف هر گونه بهرهبرداری از طبیعت معرفی میکنند چیست؟
۶. عواقب و نتیجه اجرای برنامههای این افراد (در صورت تصویب و تحقق) برای طبیعت، حیاط وحش و مردم در کوتاه مدت و بلند مدت چه میباشد؟
*اینها و خیلی سئوالات دیگر (به جهت جو سازیهای اخیر) مسائل به ظاهر دشواری شدهاند که به آسانی و با یک نگاه کوچک به آنچه در پشت پرده میگذرد، میتواند پاسخ خود را بیابد.
ما در اینجا به اختصار کامل، تنها اشارهای به سرفصل بعضی از این مباحث که مانند «دم خروس» از پشت پرده بیرون زده مینمائیم و شرح کامل آنرا، اولا به تمامی ملت شریف ایران و ثانیا به مقالههای بعدی (البته به شرط فرصت و توفیق) واگذار مینمائیم.
پاسخ:
پاسخ جامع و کامل در یک کلام این است که این آقایان میفرمایند: تفنگ چرا؟ شکار و کشتار چرا؟ این منابع را بدهید ما نگه داریم توریست میآوریم، گردشگری براه میاندازیم و...
ترجمه: میفرمایند ما را که از ساخت و ساز بستر رودخانهها و تلاش برای تغییر کاربری گسترده منابع طبیعی و... توفیقاتمان میلیاردها تومان بیشتر نبوده، یاری نمائید تا با در اختیار گرفتن همین منابع به صورت گسترده و قانونی (پانصد هکتاری، هزار هکتاری.... وووو) بتوانیم:
اولا: مقدمتا به عنوان حراست و حفاظت پای همگان را به این محدودهها ببریم و با شعار (دست نزن، منابع طبیعی و محیط زیسته) خود بر روی آن چنبره بزنیم.
دوما: تحت عنوان اینکه میخواهیم محیط گردشگری ایجاد شود، در همین محدودهای که هم اکنون اجازه یک آجر هم داده نمیشود، اقدام به ایجاد تاسیسات و مجتمعهای رفاهی و تفریحی و سود آور بنمائیم.
سوما: از صاحبان واقعی این منابع، برای ورود، حضور و هرگونه بهره برداری مادی و معنوی، هزینههای حق به جانبانه دریافت بنمائیم.
چهارما: و البته برای تامین هزینههای جاری این به اصطلاح حفاظتها کردنها! اقدام به تشکیل کلوپهای شکار و ماهیگیری و... عضو گیری نموده و با دریافت حق عضویتهای کلان! و فروش پروانههای ویژه آنچنانی در پنهان و آشکار به پولدارهای عضو و.... بلافاصله اقدام به بهرهبرداری از منابع موجود نموده و با بخشی از همین درآمدها، البته دست و گردن هر کسی را که (به این منابع جد و آبائیمان) تعرض نماید خرد نمائیم.
(براستی اگر نام این نوع حفاظت و حراست، خصوصی سازی منابع طبیعی و ملی نیست، چه نام دیگری برای آن میتوان تصور نمود)؟!
آیا بهتر نیست رسانهها به جای اینکه بازیچه دست این جریانهای جریان ساز شوند، با برگذاری جلسات و مناظرههای واقعی، متشکل از کارشناسان دلسوز و مردمی، به دنبال راه حلی درست برای حفاظت و همچنین بهره برداری صحیح و معقول از این منابع خدادای چون دیگر ملل باشند.