موسیقیدانهای قصاب و هتلدارهای پیانیست!
کشور موسیقیدانهای قصاب
نگاه مردم در جمهوری آذربایجان به موسیقی چه تفاوتی با نگاه ما ایرانیان دارد؟
از اپرای «لیلی و مجنون» در آذربایجان نسخههای مختلفی وجود دارد. جالب است که همین الان دانشگاههای آذربایجان دارند آدمهایی را تربیت میکنند که هر ١٠سال یکبار، اجراکنندگان این اپرا در ارکستر سمفونیک تغییر کند. اینطور نیست که یک نفر دایما در این اپرا بخواند و بقیه از صحنه دور بمانند. آنها خودشان یک عده را تربیت میکنند که در این کار حرفهای شوند. آنها نمایشنامههایی مثل «اتللو» یا «رومئو و ژولیت» را به شکل پرفورمنس اجرا میکنند که هم بعد نمایشیشان جذاب است و هم بعد موسیقیشان. من در این ١٠سالی که در آذربایجان بودهام، خیلی از واقعیتها را دیدهام و میدانم که آنها برای رسیدن به چنین جایگاهی چه زحمتی کشیدهاند. ما هم باید زحمت بکشیم و دست از شامورتیبازی، بتسازی و جناح درستکردن برداریم. علم موسیقی، علم ظریف و زیبایی است که دامنهای گسترده دارد، اما نمیدانم چرا ما آن را به چند اسم خاص محدود کردهایم.
ایران با پتانسیل ٨٠میلیون نفر جمعیت و با داشتن اقوام مختلف که هر کدام موسیقی رنگارنگ خودشان را دارند، باید بیشتر از ٣، ٤ مکتب داشته باشد و موسیقیدانهای صاحب سبک بیشتری در این کشور باید خودشان را نشان بدهند.
شادیانههای غمانگیز در ایران
موسیقی در کشور آذربایجان چطور به توده مردم نفوذ پیدا کرده است؟
آذربایجان یک زمان به جز دو، سه سالن که از زمان استالین و لنین ساخته شدهاند، جای دیگری برای اجرای موسیقی نداشت. این کشور یک کشور کمونیستی بود و برخلاف کاپیتالیستها از اوضاع اقتصادی خوبی برخوردار نبود. به همین خاطر خیلی از خوانندگان بزرگ آذربایجان میرفتند و در عروسیها میخواندند. آنوقت در ایران که همه از مرام و معرفت درویشی صحبت میکنند و میگویند دلشان برای فقرا میسوزد، کنسرتها برای طبقه اول جامعه برگزار میشود و در گذشته هم نگاه کنید، کمتر موردی را میبینید که خوانندگان در روستاها اجرا گذاشته باشند. اما در آذربایجان عارف بابایف هم اگر به یک عروسی در یک روستا دعوت میشد، آن دعوت را رد نمیکرد. البته عروسیهایشان هم به آن شکلی نیست که شما فکرش را کنید. در اینجا شاید با هزار بدبختی یک عروسی میگیرند و مهمانها هم هر چه دارند را خرج خودشان میکنند تا ظاهرشان را به رخ همدیگر بکشند، اما در آنجا شکل و رسم برگزاری عروسیها طور دیگری است. در عروسیهای آذری، پدر داماد با یک جعبه شیرینی جلوی در نشسته و هرکس که میآید، ١٠، ٢٠ یا ٥٠ مانات به او میدهد که مجموع این پول میشود پول خانه عروس و داماد. از
طرفی، شیوه شادمانی و سرورشان هم اینطور است که در عروسیها یک نفر یک موغام را میخواند و بقیه لذت میبرند.
میکل آنژ و حضرت داوود
آخرین کنسرت گروه ما در جمهوری آذربایجان در دوم فروردین سالجاری برگزار شد که در آن کنسرت افرادی چون عارف بابایف (مدیر بخش آواز موغامی کنسرواتوار باکو)، نزاکت تیمور اوا، احترام حسیناف و چند تن از خالق آرتیستی و امکدارهای دیگر موسیقی آذری حضور داشتند. در آن کنسرت تماما ساختههای من اجرا شد. در زمینه آلبوم هم در زمستان سال گذشته آلبومی از من با نام «منظر» منتشر شد که ٢١قطعه دارد. من در آن آلبوم فقط یک شعر دارم، اما موسیقی تمامی قطعات را خود من در دستگاههای چهارگاه، دشتی، سهگاه، زابل و راست پنجگاه ساختهام.
کپیها محکوم به حذفند
سرنوشت کسانی که در این محیط مشغول فعالیتاند، درنهایت به کجا خواهد رسید؟
الان اکثر خوانندهها میخواهند مثل آقای محمدرضا شجریان بخوانند. آقای شجریان آدم خودساختهای است و برای آواز ایران خیلی زحمت کشیده است. من هیچ شکی در این موضوع ندارم، اما به جز ایشان، سبک، تحریر و مکتب دیگری هم باید وجود داشته باشد. به نظرم این سبک و مکتبها وجود دارند، اما شنیده نمیشود، چون آن محل آکادمیکی که باید فکر و ایدههای جدید در آن پرورش پیدا کند، وجود ندارد. در نتیجه نه صدای جدیدی وارد موسیقی ایرانی میشود و نه جریان تازهای در این موسیقی شکل میگیرد. فقط یک عده در مسیر تقلید عدهای دیگر حرکت میکنند و چون این کپیها کیفیت نسخه اصلی را ندارند، لاجرم پس از مدتی از صحنه حذف میشوند.
ماجرا از عروسی دخترم آغاز شد
با توجه به آنکه زیست شما در ایران بوده، چطور شد که تمرکزتان را روی ادبیات و موسیقی موغامات جمهوری آذربایجان گذاشتید؟
اتفاقا یک قطعه حدودا ٣٨-٣٧ دقیقهای براساس شعر «زمستان» مهدی اخوان ثالث در دستگاه همایون نوشتهام که اثری بسیار جدید و قابل تأملی است. این قطعه با همکاری ارکستر سمفونیک آذربایجان اجرا شده و فقط ضبط آن باقی مانده که خودم روی این قطعه خواهم خواند. قصد دارم این اثر را به همراه ارکستر سمفونیک آذربايجان در تهران و احتمالا در آلمان و وین به روی صحنه ببرم.
وقتی موسیقی رسمیت ندارد
بهنظر میرسد که چندسال است در موسیقی ایرانی بهویژه در جایگاه خواننده یک عده برای مردم تبدیل به بت شدهاند و در این میان افراد دیگری هم دیده میشوند که معمولا نسخههای درجه دوم و سوم همان بتها هستند و هیچوقت به نسخه اصلی نمیرسند. فکر میکنید چرا ما در هنر به بتکردن برخی از هنرمندان علاقهمند هستیم و به نظرتان چه ایرادهایی در سیستم آکادمیک ما وجود دارد که فکر و اندیشه جدیدی به موسیقی ایرانی نمیآید و همه به دنبال کپیکردن از روی یکدیگر هستند؟
در کشور ما موسیقی حرام است و این موسیقی که امروز در سطح کشور پخش میشود، از نظر سیستم و دولت به رسمیت شناخته نمیشود. در تمام ٤٠سال گذشته اینطور بوده که ما یک استودیویی را پیدا میکنیم و موسیقیمان را در آن ضبط کرده و پخش میکنیم. همیشه همین روال تکرار میشود و اگر کسی هم مطرح شده، به این صورت بوده است وگرنه موسیقی از نظر دولت و سیستم شکل رسمی ندارد. تا وقتی که موسیقی در کشور رسمیت نداشته باشد، نمیتوان آن را با جای دیگری مقایسه کرد، حتی نمیشود موسیقی داخل کشور را با خودش مقایسه کرد. در این وضع نمیتوانید متوجه شوید که آیا واقعا فلان خواننده بهترین است که بتش کردهاید یا نه. به نظرم اگر موسیقی قرار است بررسی شود و مورد مقایسه قرار بگیرد، باید یک جای بهخصوصی برای تولید داشته باشد و از حالت تولید انواع گوناگون بیرون بیاید. آنوقت احتمالا فکر و سبک جدیدی هم از دل این اتفاق بیرون میزند.
شاگرد ایرانی رامیز قلیاف
جریان تقلید در عرصه نوازندگی چه تاثیری دارد؟
اینکه گفته میشود موسیقی کلاسیک در دنیا مخاطبش را از دست داده، تا حدودی در مورد هنرهای دیگر هم صدق میکند. الان مردم دنیا شکسپیر و دانته را هم کمتر میخوانند. شما اگر از یک جوان آلمانی در مورد شوپنهاور بپرسید، شاید او را نشناسد. مردم آثار پیکاسو را هم کمتر میبینند و آنهایی که وضعشان خوب است بیشتر این آثار را میبینند تا پزش را بدهند. مردم معمولی خیلی رغبتی به دیدن چنین چیزهایی ندارند. اما با این حال در بعضی جاها شرایط متفاوت است. شما وقتی در وین اتریش سوار تاکسی میشوید، از ضبط خودرو موتزارت گوش میکنید. آنها اصلا تلویزیون تماشا نمیکنند. من خودم ٥سال متوالی در وین کنسرت مشترك با اركستر فلارمونیک گذاشتم. در آنجا ٤سالن در نزدیکی همدیگر وجود دارد که این سالنها هیچشبی جای خالی ندارند و همیشه پر از تماشاگر هستند. شما برای اجرای یک کنسرت در آن سالنها باید از یکسال قبل قرارداد ببندی چون از الان برنامهشان تا ماه دسامبر پر است.
چرا گوشه دلبربا را نخواندی؟
ما هم در کشورمان خوانندههایی را داریم که به عروسیها میروند، اما در اصطلاح از آنها با نام مجلسگرمکن یا مطرب یاد میشود. ماجرای خوانندگی ایران و آذربایجان در عروسیها هم با هم فرق دارد؟
ما در گروه «کونول آنسامبلی» براساس ساختار ملودیهای موغامی و برداشتهایی که از موسیقی ردیفی ایران داریم، یکسری کارهای تلفیقی انجام میدهیم. هدف ما این است که قدرت علمی و اجرایی گروهمان را تا سطح ارکسترهای بزرگ دنیا نظیر ارکستر سمفونیک جمهوری آذربایجان و یا ارکستر فیلارمونیک وین بالا ببریم. کارهایی که ما در آذربایجان انجام میدهیم، برگرفته از تمامی دستگاهها و آوازهای ایرانی و ١٢موغامات آذربایجانی است. سعی کردهایم که کارهایمان را با درآمد، رنگها و تصنیفهای مختلف و با اشعار جدید ارایه دهیم تا از آن شکل تکراری و سادهای که نمونهاش در موسیقی فولک رایج است، دربیاید و شکل تازهتری به خود بگیرد. ما اشعار آذری را غنیتر میکنیم و ساختار ملودیها را هم طوری تغییر میدهیم که به محتوای کار لطمه نخورد. درواقع ما به اساس کار دست نمیزنیم و فقط اضافههای آن را برمیداریم.