گفتگوی فرارو با علی سرزعیم، اقتصاددان درباره وضعیت کنونی اقتصاد
دو راهی سرنوشت ساز اقتصاد ایران: انتخاب گزینه سخت و خوشبختی یا اتحاد روی بدبختی هم!

ما فکر میکردیم که اگر نرخ ارز بالا رود تورم افزایش مییابد و قابل کنترل نخواهد بود. برای همین پیوسته با افزایش نرخ ارز مخالفت کردیم و آن را سالها تثبیت نمودیم. اما وقتی بر اثر یک شوک بیرونی نرخ ارز بالا میرود تورم خیلی بالاتر میرود. مشخص است که تحریمها، سوداگری و ترس مردم هم سوار این پیکر بیمار میشوند و وضعیت بدتری رقم میخورد. عجیب است که مردم با این جهش کنار میآیند، اما این قدر با تعدیل نرخ ارز در طی زمان مخالفت داشتند.
فرارو برای بررسی اوضاع اقتصادی با علی سرزعیم، اقتصاددان و استاد دانشگاه علامه به گفتگو نشسته است. نویسنده کتاب «پوپولیسم ایرانی» در آغاز کلامش همان حرفی را میزند که بسیاری از ما شنیده ایم، اما کمتر به آن توجه کرده ایم: "اقتصاد ایران بیمار است. " خودش نیز میگوید از بس این جمله گفته شده معنایش را از دست داده است. وقتی غده سرطانی جدی گرفته نمیشود و به جای سپردن بیمار به دست تیغ جراحی از نسخههای دیگر استفاده میکنیم اوضاع بیمار روز به روز وخیمتر و بدن آسیبپذیرتر میشود. او از واژه تراژدی برای توصیف این وضعیت استفاده میکند و میگوید: در چنین وضعیتی، تحریمها بر روی بدن نحیف بیمار سوار میشوند.
به باور سرزعیم، روحانی در حالی که از سال ۹۳ نسبت به وقوع بحران هشدار داده میشد با بیماری کنار آمد. اگر روحانی تصمیم سخت یعنی سپردن بیمار به دست جراحی را میگرفت، با حمایت مردم رو به رو میشد، همانطور که در سالهای ۹۳ و ۹۴ درآمد نفتی به شدت پایین بود، اما مردم که میدیدند دولت برای برجام زحمت میکشد، اما از دلواپسان فحش هم میخورد پشت سر دولت قرار داشتند. این اقتصاددان نقطه ضعف دولت حسن روحانی را تیم اقتصادی او میداند؛ تیمی که گفته میشد مسعود نیلی در راس آن قرار دارد، اما به روایت سرزعیم در همان چهار سال اول هم در دولت نبود و تصمیمگیر اصلی نوبخت، سیف و طیبنیا بودند. در حدی که دو سال پیش به نیلی گفته نمان که بدنامیاش به او و همفکرانش نرسد. سرزعیم تغییر تیم اقتصادی دولت را یکی از اولویتها اقتصاد ایران میداند و میگوید: باید مثل آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی تصمیم سخت را بگیریم. در ادامه متن این گفتگو را میخوانید:
یک سری سیاستمدار هم داریم که کلا از اقتصاد هیچی نمیدانند
مسعود نیلی در همان چهار سال اول دولت هم نبود/ همه مسئولیتها دست طیب نیا، نوبخت و سیف بود
نقطه شروع اصلاحات اصلاح نظام بانکی خواهد بود
سیف بانکدار یک کتاب پیشرفته در مورد سیاست پولی نخوانده بود اما رئیس بانک مرکزی شد
اگر دولت دنبال محبوبیت باشد به آن نمیرسد
بگذارید برای مقدمه گفتگو به اعداد و ارقامی اشاره کنیم که وضعیت اقتصادی روز را تشریح میکند. در این لحظه که به گفتگو نشسته ایم قیمت دلار و سکه نجومی است و بانک مرکزی هم تورم تیرماه را دو رقمی اعلام کرده است. اینها در کنار هم نشان میدهد که ما در وضعیت اقتصادی خوبی قرار نداریم. فکر میکنید چقدر از این وضعیت به مسائل اقتصادی و چقدر به مسائل سیاسی برمیگردد؟ چقدر از این وضعیت به قول سیاستمداران حباب است و از بار روانی ناشی میشود؟
من سعی میکنم یک تصویر ساده از مساله عرضه کنم. چند دهه است که میگوییم «اقتصادمان بیمار است». آنقدر از این تعبیر استفاده شده است که این جمله لوث شده و برای ما معنایش را از دست داده است. اما در واقعیت معنای مشخصی دارد.
وقتی تحریمها رفع شد، به دولتمردان گفتیم الان وقت درمان این بیماری است. میگفتیم برجام و روابط خارجی شرط لازم برای اصلاحات است، اما شرط کافی نیست. با این حال دو اتفاق بد افتاد. اول آنکه این ذهنیت وجود داشت که اصلاح وضعیت اقتصادی ما عمدتا با سرمایه گذاری خارجی ممکن است. این حرف درست است، اما بخش غلط آن این است که اصلاح اقتصادی از درون آغاز میشود نه از بیرون! اتکا و نقطه ثقل باید داخل باشد نه خارج.
بدتر از اینکه این عزم در حاکمیت وجود نداشت این واقعیت است که نخبگان هم چنین عزمی نداشتند و باز از آن بدتر اینکه جامعه هم مایل به اصلاحات اقتصادی نبود. همانطور که عدهای به مواد مخدر اعتیاد پیدا میکنند، جامعه هم به یک سری عناصر رفاهی نادرست معتاد شده است. طبیعتا وقتی حاکمیت، نخبگان و مردم همراه نیستند خود دولت هم راغب نمیشوند این بار را به تنهایی بردارد.
چرا از آخر سال ۹۸؟
بحرانها آنقدر بزرگ شده بود که اثر خود را در تورم و نرخ ارز میگذاشت. بودجه نفتی هم تا اندازهای میتوانست شرایط را نگه دارد. برخی تصور میکردند ما میتوانیم این مشکلات را به دولت بعد بیندازیم و دوام بیاوریم. اما این فرض از همه جهت غلط بود. هم اخلاقا درست نیست، زیرا باید مسائل را در زمان خود حل کرد و هم آنکه سرعت بزرگ شدن مشکلات انقدر زیاد بود که این کار عملا امکان پذیر نبود. تحریمها هم در این شرایط رخ داد. تحریمها به خاطر اینکه ما آسیبپذیر بودیم رخ داد نه آنکه، چون تحریمها رخ داد ما آسیب پذیر شدیم. یعنی آمریکا نگاه میکرد که این اقتصاد چه بدن آسیبپذیری دارد و حالا که بیماری اش عود کرده وقت آن است که به پیکرش حمله کنیم.
خوب منطقی نیست که ما زودتر بیمار را معالجه کنیم؟
همه ما در سطح فردی میتوانیم این مساله را عقلانی تحلیل کنیم که چه زمان باید کار سخت را انجام دهیم؟ قاعدتا زمانی که شرایط خوب است. چون در وضعیت خوب میتوان کار سخت را آسانتر انجام داد. اما در سطح جمعی دقیقا برعکس است. چون اراده ما در شرایط خوب برای کار سخت شکل نمیگیرد، میگوییم چرا برای خودمان شر بخریم؟ مردم هم میگویند دست نزن که شرایط بدتر نشود. سیاستگذار، نخبگان و اجزای حاکمیت هم همین را میگویند؛ بنابراین همه متفق میشویم که کارهای سخت را بگذاریم برای بعد و بعد مجبور میشویم آن کارها را در بدترین شرایط انجام دهیم. این پارادوکس اصلاحات اقتصادی است.

الان دو سوال کلی وجود دارد. یکی اینکه چیزی که به نظر میرسد این است که سیاستگذار یا مجموعه نیروهای اقتصادی دولت از تدوین یک استراتژی جدید برای خروج از وضعیت تازه مستاصل به نظر میرسند. از این نظر که راه حل ارائه نمیکنند یا حداقل با مردم صحبت نمیکند که آنها را با مختصات شرایط جدید اقتصادی آشنا کنند. در عین حال با یک نگاه کلانتر، به نظر میرسد دولتها در ایران طرحی ملموس، عملیاتی و قابل درک برای توسعه کشور ندارند. چقدر میتوان روی صحت این دو گزاره تاکید کرد؟
دکتر سروش جمله خوبی دارد که من آن را خیلی میپسندم. میگوید "شجاعت در عمل مرهون بصیرت در نظر است. " اگر شما از لحاظ نظری بدانید چه کار باید بکنید، حاضرید برای آن بجنگید. البته ممکن است در عمل شکست بخورید یا حریف مقاومتها نشوید. اما اگر دلت به آن نظریه قرص نباشد انگیزه اجرا کردن و جنگیدن را هم نخواهید داشت. نقطه ضعف این دولت هم در تیم اقتصادی آن است. ما جزو کسانی بودیم که در حمایت از آقای روحانی در انتخابات اقدام کردیم و بیانیه امضا کردیم. ما در آن بیانیه به مردم نگفتیم به روحانی رای بدهید که کشور گل و بلبل شود. اگر آن بیانیه را بازخوانی بکنید میبینید ما اقتصاددانان در آن نامه نوشته بودیم اقتصاد ما در آستانه بحرانهای بزرگ است. ما گفتیم ما اقتصادانان تصور میکنیم آقای روحانی بهتر از بقیه کاندیداها میتواند برای حل بحرانها اقدام کند. به همین دلیل بعد از پیروزی آقای روحانی در سال ۹۶ هم نامهای با ۷۱ امضا خطاب به ایشان نوشتیم و گفتیم شرایط ما رو به وخامت است و آقای سیف و نوبخت هیچ کدام برای ادامه کار مناسب نیستند. این تحلیل اقتصاددانان در شرایطی بود که بحث تحریم مطرح نبود. اما متاسفانه به هردلیلی این کار انجام نشد.
شامه دولت که باید احساس میکرد که شرایط سختی پیش رو داریم و باید آمادگی پیدا کنیم این مسائل را احساس نکرد. نه تنها احساس نکرد که متاسفانه عقبتر از جامعه هم بود. این خیلی بد است که توده مردمی که درس نخوانده اند و سواد اقتصادی ندارند فهمیدند نرخ ارز ماندگار نیست و با کارت ملی میرفتند ارز ارزان میخریدند؛ اما خود سیاستگذار این را متوجه نمیشد. این برای دولت قابل بخشش نیست که توده مردم و عوام تحلیل درستی داشته باشند، اما دولت سیستماتیک تحلیل غلط داشته باشد. به این ترتیب مشخص میشود که این تیم اقتصادی اشکال دارد. معلوم است که این ترتیبات باید اصلاح شود.
شما احساس میکنید که تیم اقتصادی دولت یا اقتصاددانان ایران طرحی برای خروج از وضعیت فعلی دارند؟ ظاهرا احساس میشود که راهبردی برای دولتها تعریف نشده و بدون استراتژی وارد کار میشوند.
یکی از دلایلی که کشورهای آسیای جنوب شرقی موفق شدند، این بود که به هردلیل به یک گروه، فکر یا ایده باور پیدا میکردند و به ضرب و زور یک دیکتاتور آن ایده را سه دهه اجرا میکردند؛ بنابراین دودل نمیشدند و با یک دست فرمان جلو میرفتند. بالاخره یا به بهشت میرسیدند و یا به جهنم. در ایران ما همزمان چندین ایدئولوژی در اقتصاد داریم که هرکدام طرفداران پروپاقرص زیادی دارند. از چپِ چپِ چپ داریم که میگوید به دهه ۶۰ یا حتی به کمونیسم برگردیم، تا کسانی که میگویند برویم به سمت لیبرتارینها و از آمریکا و انگلیس هم آزادتر باشیم.
به نظر شما چه وقت ما بهتر عمل کردیم؟
ما در شرایط بد همیشه عملکرد بهتری داشتیم. اصلا در ۹۲ و ۹۳ اقتصاد وضع خیلی وخیمی داشت، اما یک انسجام وجود داشت. همین که گشایش برجام اتفاق افتاد واگرایی در کابینه اتفاق افتاد. یک عده میگفتند نیلی لیبرال و آن یکی فلان است. نوبخت، طیب نیا و سیف هر کدام راه خودشان را میرفتند. طیب نیا علیه آن یکیها نامه مینوشت. نهاوندیان هم میگفت: اصلا خودم معتدلم. متاسفانه این انسجام وجود نداشت و ندارد.
بگذارید کمی عقب برویم. آقای فاضلی سال گذشته در سخنرانی مشهور خود با عنوان "پیل و پراید" صراحتا از ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی تا زمان انتخاب روش صحیح تعامل بین مردم و حاکمیت سخن گفتند. اشاره ایشان به طرح یک گفتگوی ملی بود که در آن مثلا قبل از انتخاب راهکار مسعود نیلی و یا فرشاد مومنی به انتخاب شیوه حل مسئله در کشور بپردازیم. چقدر این حرف را میتوان برای تحلیل جاماندگی یا عقب ماندگی کشور دقیق دانست؟ آیا مشکل اقتصاد ایران نبود گفتگو است؟
من با آن حرف هم موافقم و هم نیستم. گفتگو باید با مردم انجام شود که آنها محدودیتهای دولت را بفهمند و انتظاراتشان را نسبت به دولت تعریف کنند. در واقع باید یک قرارداد اجتماعی با دولت شکل بگیرد. حاکمیت باید به مردم بگوید مشکلات زیاد است و امکانات کم. باید بخشی از مشکلات را تحمل کنید. باید بخشی از رفاهتان را از دست بدهید.
آیا این گفتگو نمیتواند بین دولت و نخبگان باشد؟
دولت ما متاسفانه در ارتباط با نخبگان ضعیف بوده است. مسئولان ما به جای آنکه آنقدر با همدیگر جلسه داشته باشند باید با نخبگان شروع میکردند صحبت کنند. آنها باید نخبگان را به جامعه میفرستادند. نخبگان هنوز نفوذ دارند. آقای رنانی، آیت الله جوادی آملی، استاد ملکیان، شجریان و پرویز پرستویی هنوز در بین مردم نفوذ دارند. اگر از اقلیت سرکش و هوچی گر بگذریم، اکثریت جامعه ما آدمهای عاقل و خیرخواهی هستند. اگر با آنها صحبت شود، برایشان استدلال کنیم و یک سری نخبگان عاقل از ایدههای دولت حمایت کنند، بقیه آن را جدی میگیرند و به آن فکر میکنند.
دولت باید با نخبگان صحبت کند و بگوید مسائل و مشکلات من این است. به این دلایل باید این کارها را بکنم. شما چه فکر میکنید. میشود جامعه را به کمک نخبگان همراه کرد. اکثریت جامعه نادان نیستند. اکثریت جامعه منافع کشور، خودشان و فرزندانشان را میخواهند. نمیخواهند که در کشور بلبشو باشد. نمیخواهند که بی نظمی باشد. اگر شما با مردم درست صحبت کنید و بگویید با این مسیر سخت میتوانیم به جواب برسیم آن وقت همراه میشوند. مردم ما سختیهای بزرگ مثل جنگ را تحمل کردند و من معتقدم اگر اطمینان حاصل کنند جهت گیری درست است و به صلاح کشور است بازهم تحمل میکنند. وقتی نخبگان پشت دولت قرار بگیرند و به مردم اطمینان دهند که جهت گیری درست است قطعا حرف دولت خریدار پیدا میکند و مردم همراه میشوند.
شما خوشبین هستید که چنین اتفاقی بیفتد؟
نگاه کنید. ما یک زمان گره مسائل خود را با دست باز میکنیم. یک زمان هم مجبور میشویم با دندان باز کنیم. یک زمان عاقل هستیم و عاقلانه تصمیم میگیریم که آن را با دست باز کنیم. یک زمان هم میگذاریم کارد آنقدر به استخوان برسد که آن گره را با دندان باز میکنیم. آیا نمیتوانستیم بعضی کارها را زودتر انجام دهیم؟ قطعا میتوانستیم!
من تعجب میکنم که چرا از ۱۳۹۳ و بعد از برجام حرکت به سمت اصلاحات اقتصادی اتفاق نیفتاد. ما که داشتیم به سرعت به سمت بحران میرفتیم. شاید توده مردم نمیدانستند، اما به خیلی از مسئولان گفته شده بود و نمیتوانند ادعا کنند که نمیدانستند. به آنها گفته شده بود، اما باور نمیکردند به این زودی رخ دهد. مثلا سالهاست در مورد کمبود آب هشدارها داده شده است. فعالان محیط زیستی سالها هشدار میدادند که ما به سمت بحران آب میرویم. اما نه رسانهها باور میکردند نه مردم و نه سیاستگذاران. همه میگفتند اینها یک سری حرفهای شیک و لوس است. اما وقتی دریاچهها خشک شد، ریزگردها بلند شد و نشستهای زمین ظاهر شد فهمیدند هشدارها حرفهای شیک و فانتزی نبود. از سال ۱۳۹۳ هم ما نوشتیم و گفتیم که داریم با کله به سمت بحران میرویم، تقارن بحرانها رخ میدهد و سررسید بحرانها یکی شده است، اما میگفتند یک سری روشنفکر با حرفهای فانتزی میخواهند خودشان را مطرح کنند. اما الان این بحران ملموس شده و متاسفانه ملموستر هم خواهد شد.

در بین حرفهایتان گفتید سیاستمدار باید به یک پیشرو اعتماد کند. الان در دولت چه کسی است که به رئیس جمهور مشاوره میدهد و نقش تئوریسین اقتصادی دولت را بازی میکند؟ گفته میشد آقای نیلی از این سمت استعفا داده اند.
چیزی که میدانم این است که دکتر نیلی در همان چهار سال اول هم پیشرو اقتصادی دولت نبود. برخلاف آن چه گفته میشد ما اطلاع داشتیم ایشان همان موقع هم نمیتوانست نظراتش را پیش ببرد. حرف ما به ایشان این بود که وقتی موثر نیستید و حرفتان خریدار ندارد چرا جدا نمیشوید؟
موضوع این تاثیرگذار نبودن چیست؟
خیلی روشن است. همه مسئولیتها دست آقای طیب نیا، نوبخت و سیف بود. تصمیمات را اینها میگرفتند. انتصابات را اینها انجام میدادند. خرجها را هم آنها میکردند. قدرت دست آنها بود. دکتر نیلی فقط یک موسسه نیاوران با ۳۰-۴۰ پژوهشگر داشته و یک دسترسی هر از چندگاهی به گوش رئیس جمهور.
شاید این طرز تلقی ما اشتباه است که عملکرد شورای مشاوران رئیس جمهور آمریکا را انتظار داریم.
نه این حرفها نیست. چیزی که مبتلا به اکثر دولتها در ایران بوده و کمتر کسی آن را بیان کرده این است که اعضای اکثر شوراهای اقتصادی در ایران افراد غیراقتصادیاند. مثلا سراغ شورایی مرتبط با تورم میروید، میبینید آنجا به جز دو سه نفر اقتصاددان همه غیراقتصادی هستند و نمایندگان وزارت اطلاعات، تعزیرات، نیروی انتظامی، ستاد مبارزه با قاچاق و ... حضور دارند.
میشود گفت این نمودی از اقتصاد سیاسی کشور است؟
این از آن مسائلی است که کسی به آنها توجه نمیکند. رئیس جمهور در ابتدای دوره خود باید یک بار این ساختارها را نگاه کند. بگوید من میخواهم اول اینها را درست کنم بعد شروع کند به کار کردن. من ندیدم هیچ رئیس جمهوری به این چیزها دقت کند. در وضعیت کنونی هر کس که شروع به کار میکند روزانه باید کلی نامه بخواند و کلی کار انجام دهد و کلی جلسه برود، میخواهم بگویم دیگر فرصتی نمیماند که بخواهد با فکر پخته در این موارد تغییراتی بدهد. بلافاصله بعد از انتخابات همه بوروکراسی اداری شروع به کار کردن میکند و شما ناچارید با سرعت سرسام آور آن حرکت کنید. شما با آن دست فرمان جلو میروید تا میآیید این مسائل را متوجه شوید میبینید هشت سال گذشته است.
به نظرتان این موارد از سر تعارض منافع است یا کم توجهی؟
کم توجهی است. اینها مربوط به حوزههای مدیریت دولتی است. اگر دانش مدیریت دولتی در ایران قوی بود مثلا ۲۰ متخصص خوب داشتیم میآمدند و به دولت میگفتند که باید نظام تصمیم گیری ات را عوض کنی. بعد از انقلاب فقط یک بار چنین اتفاقی افتاده است. زمان آقای خاتمی، دکتر مشایخی نظام تصمیم گیری را مطالعه کرد گزارشی نوشت و پیشنهاد جایگزین داد. متاسفانه آن موقع معاون اجرایی آقای خاتمی این پیشنهاد را وتو کرد. نگذاشت آن مدل به کار گرفته شود. بعد از آن من ندیدم کسی نظام تصمیم گیری را مطالعه کند و مدل جایگزینی برای آن ارائه کند.
آینده اتفاق نمیافتد بلکه ساخته میشود. یک زمان میگوییم مشکلات ما بزرگتر است، اما اراده ما محکمتر از مشکلات است. برای حل کردنش راه سخت را میرویم. بدترین حالتش این است که ما ۱۰ سال از عمرمان را میگذاریم، اما از این خوشحالیم که فرزندانمان اقتصادی تحویل میگیرند که دیگر بیمار نیست. این راهی است که چین، آلمان و ژاپن طی کرده اند. کل اقتصاد آلمان و ژاپن در جنگ جهانی نابود شده بودند، اما گفتند عزم ما بزرگتر از مشکلات است، ۱۰-۱۵ سال سختی میکشیم، اما نسل بعدی بهتر زندگی میکند. یک زمان تصمیم جمعی میگیریم که این مسیر را طی میکنیم همانگونه که ژاپن و آلمان طی کردند.
در مقابل یک زمان هم مسیر دعوا با همدیگر را پیش میگیریم. دولت سعی میکند کار سخت را انجام ندهد. مردم با دولت در میافتند و شروع میکنند به امتیازگیری، مچ گیری، تحقیر و خالی کردن دل دولت از انجام هرگونه اصلاحات اقتصادی سخت.
از جنبه اقتصادی به نظر میرسد اتفاقی خاص نیفتاده که به یکباره شاهد نصف شدن اقتصاد ملی شویم. مسئولان هم هرچقدر تلاش میکنند نمیتوانند مردم را آرام کنند. واقعا چه اتفاقاتی رخ داده که این اندازه جامعه را نسبت همه چیز بدبین کرده است؟
سال ۹۳ و ۹۴ سرمایه اجتماعی دولت به واسطه برجام زیاد بود دولت در آن زمان از دلواپسان فحش خورده بود، اما نخبگان پشت سر دولت آمده بودند و جامعه هم با دولت همراه شد. جامعه میگفت: دولت مظلوم است، زیرا دولت برای رفاه مردم کار سختی انجام داده است؛ پس باید از دولت حمایت کرد. در همین سال ۹۴ درآمد نفتی پایین آمده بود. ما بدترین شرایط درآمدی را داشتیم. اما در جامعه شورش نشد، زیرا سرمایه اجتماعی پشت سر دولت زیاد بود. ببینید وقتی جامعه همراه میشود دولت بدترین شرایط مالی را میتواند تحمل کند. به سالهای اول دولت خاتمی نگاه کنید. ما بدترین دوران درآمدی را در سالهای ۷۶ و ۷۷ داشتیم. نفت تا ۸ دلار هم پایین آمد. چون توده جامعه و نخبگان پشت سر آقای خاتمی آمده بودند خاتمی آن سالها را به راحتی گذراند.
مشکل از وقتی رخ داد که دولت این مسیر را ادامه نداد. دولت اگر کارهای سخت را ادامه میداد و در عین حال از بازندگان اصلاحات اقتصادی فحش میخورد مردم بازهم حمایت خود را از دولت ادامه میدادند، زیرا میگفتند این دولت برای منافع کشور دارد از خود گذشتگی میکند. ریزش سرمایه اجتماعی دولت از وقتی شروع شد که عدهای به اسم خیرخواهی پیوسته در گوش دولت خواندند که دیگر کار سختی انجام نده، چون ممکن است محبوبیتت را از دست بدهی! این به ظاهر مشفقان همیشه هستند و متاسفانه همین شفقت ورزیهای صوریست که بلای جان دولت و ملت میشود.

گام اولی که دولت باید با توجه به وضعیت کنونی بردارد کدام است؟
به نظر میرسد نقطه شروع اصلاحات اصلاح نظام بانکی خواهد بود و سپس اصلاح دولت در همه ابعاد. در عین حال اصلاح رویه فعلی کشور در بخش انرژی که به هدررفت بزرگ منابع ملی منجر شده موردی است که بسیار مهم به نظر میرسد. مطمئن باشید ما به راحتی میتوانیم مصرف انرژی را در کشور تا سطح قابل قبولی کاهش دهیم و در کنار اصلاح وضعیت ارزی کشور، شرایط بهتری را برای استفاده صحیح از منابع ارزی در کشور ایجاد کنیم. بخش کشاورزی یکی دیگر از موضوعاتی است که به نظر میرسد با توجه به ارتباطات پسینی و پیشینی مخصوصا با بخش آب و محیط زیست و دیگر بخشها دارد برای اصلاحات از اولویت بالایی برخوردار است.
با این توصیفات، تغییر تیم اقتصادی دولت یکی از اولویتهاست.
بله. ذهنیت یا ارادهای که تاکنون موجب شده تا حل مشکلات به تعویق افتد یا از تغییر مسیر ممانعت شود باید تغییر کند. قاعدتا افرادی هم در این مسیر دخیل بودند که دیگر نمیتوانند به عنوان بخشی از مسیر حل مشکلات، ایفای نقش کنند. از آنجایی که اصولا سازمان برنامهریزی به عنوان مکانی که برای تفکر بلندمدت طراحی شده باید برای افقهای پنج ساله، جلوتر از جامعه چارهاندیشی و ریل گذاری کند.
در بانک مرکزی هم حتما باید تغییرات جدی صورت گیرد. این تشکیلات تخصص ویژهای در وتوی هر گونه پیشنهادی برای اصلاح وضعیت نظام بانکی و وضعیت ارزی و پولی بوده است. باید مسئولان بانک مرکزی هم قبول کنند که با مقاومت در برابر هر تغییری دیگر به جایی نمیرسیم بلکه به بحرانهای بزرگ خواهیم رسید؛ لذا باید پذیرای پیشنهادهای جدید باشند.
به خصوص بعد از تغییرات در این سازمان، چه مواردی باید احیا، متحول یا تغییر داده شود که دولت برمشکلات سوار شود و مسیر را تغییر دهد؟
سوال من از شما این است که هنگام ورود به یک کشور توسعه یافته اولین چیزی که شما را به فکر فرو میبرد و باعث ایجاد مقایسه آن کشور با ایران میشود چیست؟ دو مورد اساسی که در بدو ورود به کشورهای توسعه یافته یا آنها که پای در راه توسعه گذاشتهاند دیده میشود یکی بخش حمل و نقل و دیگری معماری است.
درک صحت این هدف احتیاجی به داشتن مدرک دکترای اقتصاد ندارد بلکه فرد با یک سفر خارجی متوجه آن میشود. گستردش استفاده از قطار و اتوبوس بین شهری، کمک میکند که فاجعه تلخ کشتار و تلفات جادهای به حداقل برسد. این رویه در همه جای دنیا جواب داده است. این تنها یک مثال بود که منطق خیلی واضحی دارد، ما متاسفانه منابع ارزی خود را به بدترین شکل ممکن یعنی سوبسید روی بنزین و گازوئیل تلف میکنیم.
تغییر سیف و ورود همتی به بانک مرکزی میتواند رقمزننده این تغییرات باشد؟
این هم از جمله پدیدههایی است که در ایران دیده میشود. تا هفته قبل قرار بوده ایشان به عنوان سفیر ایران در چین شروع به کار کنند. به یکباره مشخص میشود ایشان گزینه نهایی تصدی بانک مرکزی است. کشورهای پیشرفته راهی را طی کرده اند که به توسعه و پیشرفت رسیدهاند. این راه توجه به تخصص گرایی است. در آنجا کسی که ۲۰ سال روی سیاستهای پولی کارکرده، کتاب نوشته و مقاله کار کرده و دانش دارد، از سوی دولت دعوت میشود تا سکان هدایت بانک مرکزی را در دست بگیرد. انتخاب چنین فردی که مشقهایش را نوشته به نتیجه درستی ختم میشود. اینجا کاملا قضیه عکس است.
پای منافع خصوص در میان نیست؟ ظاهرا با نفوذی که شبکه بانکی در بین سیاستمداران دارد، فردی نزدیک به همین افراد به دولت معرفی یا تحمیل میشود.
چیزی که من فهمیدهام روال پیچیدهایدارد. عمدتا به شناخت و اعتماد شخصی رییسجمهور از آدمها برمیگردد. مثلا آقای همتی قبلا در مقطعی با رئیس جمهور همکاری داشته است. یا آنکه افراد بنا به سوابق اجرایی که در طول دوران خدمت در دولت دارند، در لیست قرار میگیرند. یک سری ذهنیتها هم در ایران بسیار قوی است. مثلا در ایران ذهنیت علیه دانشگاهیان بسیار شدید است. هرچند همه در ظاهر همدیگر را به علم تشویق میکنیم، اما ذهنیت ۹۹ درصد مردم و مسئولانمان علیه دانشگاهیان است.
به انتخابهای سخت و تصمیمات کلانی که باید برای احیای اقتصاد ملی گرفته شود، اشاره کردید. اما شاید مخاطبان این سوال را بپرسند که آیا راههای کوتاهمدتی هم برای نجات بازار ارز، بهبود اوضاع قیمت در بازار خودرو و مسکن و یا کاهش سطح عمومی قیمتها در بازار فلزات وجود دارد؟
طبیعتا یک مساله پیش روی سیاستگذارمان این است که باید مدیریت نقدینگی انجام دهد که پیامدهای بدتری برای اقتصاد کشور اتفاق نیفتد. در عین حال باید سیاست ارزی الزام به خرید و فروش نرخ دولتی را کنار بگذاریم و و اجازه دهیم قیمتها راه طبیعی خود را طی کنند. در این مسیر دولت میتواند با استفاده از نفوذ خود و نیز منابعش دست به حمایت از اقشار ضعیفتر بزند و آنها را در شمول پوشش خود قرار دهد.
یک گزاره کلیشهای در بین مردم جامعه وجود دارد که بعضا از دوران احمدی نژاد داستان سرایی میکنند. اگر وضعیت کنونی را با سال ۹۱ مقایسه کنیم در کدام دوره فشار کمتری به مردم وارد شد؟
تحریمهای آن سالها با تحریمهای کنونی دو فرق اساسی دارند. اولا سیاست اوباما افزایش تدریجی تحریمها بود و سیاست ترامپ افزایش دفعی است. ثانیا آمریکا آن دوره تازه داشت اجرای تحریمها را یاد میگرفت. آن موقع تحریمها خیلی سوراخ و حفره داشت که ما از آنها استفاده میکردیم. اما امروزه کسی که تحریمها را اعمال میکند مجرب شده و پختهتر عمل میکند. ثالثا ما یک سابقه رفاه نفتی شدید داشتیم که کمک میکرد فشار تحریمها کمتر به چشم بیاید. پول نفت به اقتصاد تزریق شده بود. مردم دو سه سال راحتتر زندگی کرده بودند. اما در پنج سال گذشته فقط یک سال درآمد نفتی خوبی داشتیم و در مابقی سالها با مشکلات درآمد نفتی دست و پنجه نرم کردیم.
البته یک نکته روانشناختی هم وجود دارد. هرچه که زمان میگذرد، سختیهای گذشته در ذهن ما وزن کمتری در ذهن افراد خواهند داشت. مثلا درباره دهه شصت میگویند آن موقع سختی بود، اما دزدی هم کمتر بود. اما وقتی عمیقتر میشویم میبینیم که چقدر بدبختی داشتیم. مثلا من یادم میآید در دوران جنگ پدرم چند شب پیاپی میرفت در صف میایستاد تا شاید یک بار گوشت کوپنی به او برسد! اما وقتی زمان میگذرد سختی امروز شدیدتر به نظر میرسد. حافظه ما در بازخوانی خاطرات گذشته سوگیری دارد.
بگذارید در سوال آخر به کتاب "پوپولیسم ایرانی" شما اشاره کنیم که در آن ضمن یک پژوهش تاریخی در باب نحوه سیاستگذاری اقتصادی سیاسی اجتماعی در کشور، تبعات انحراف دولت در برخی از زمینههای اقتصادی را به خوبی عیان کردید. به عنوان پژوهشگری که اقتصاد خوانده و روی مطالعات ایران جدید تمرکز دارد، چه توصیهای برای سیاستمداران ایرانی و یا دولت خواهید داشت؟
چیزی که میتوانم به دولت بگویم این است که اگر دنبال محبوبیت باشد به آن نخواهد رسید یعنی شرایط دیگر اجازه چنین چیزی را به کسی نمیدهد. در عوض هرکس راه سخت اصلاح اقتصادی را انتخاب کند، احتمالا به محبوبیت هم خواهد رسید. بماند که پیش وجدان خودش هم راحت خواهد بود که وظیفهاش را برای اقتصاد کشور ادا کرده است.
من احساس کنم اعتبار آقای روحانی به خاطر این بود که دلواپسان به او فحش میدادند. مردم میدیدند که یک نفر برای کشور کار میکند و در عین حال فحش میخورد. مردم به همین خاطر سراغ او میرفتند و از او حمایت تمام قد میکردند، چون احساس میکردند که رئیس جمهورشان به خاطر کار برای مردم دارد آسیب میبیند.
هم اکنون نیز دولت باید دندان طمعِ محبوبیت را بکند و بگوید من وظیفه ام برای اقتصاد این کشور را انجام میدهم، ولو آنکه با مخالفت بخشهایی از جامعه روبرو شوم و بخشی از محبوبیتم را به این واسطه از دست بدهم. این دفعه دولت احتمالا نه فقط دلواپسان بلکه از بخشی از جامعه هم فحش میخورد، اما نباید نگران باشد. اگر صادقانه و با جدیت در این مسیر حرکت کند نخبگان و بخش دیگری از جامعه اهمیت کار را میفهمند و پشت او قرار میگیرند و از او در طی کردن این مسیر سخت حمایت میکنند. این مهمترین چیزی است که من آن را فهمیده ام وگرنه هیچ راه دیگری لااقل در کوتاه مدت پیش رو نداریم که بازندهای نداشته باشد و به کسی برنخورد. عدم اقدام هم شرایط را بدتر میکند و کل جامعه را در مقابل دولت قرار میدهد؛ لذا نفع دولت و جامعه و مصلحت دولت و جامعه در اجرای اصلاحات اقتصادی دردناک است! اگر دولت در این مسیر حرکت کرد آن وقت میتوان از رهبری هم درخواست کرد که حمایت همدلانه بقیه ارکان حکومت را تضمین کند.