بيستمین سالگرد مرگ خالق در انتظار گودو
ساموئل بكت نويسنده نمايشنامه مطرح در انتظار گودو بيست سال پيش در 22 دسامبر از دنيا رفت. وي در آن زمان 69 ساله و بيمار بود.
ساموئل بكت نمايشنامهنويس ايرلندي در 13 آوريل سال 1906، در فاكس راكِ دوبلين، جوانترين پسر مي و بيلبكت متولد شد. در سال1920 به مدرسه پورتورا رويال ميرود. سپس به تيرنيتي كالج دوبلين ميرود، و فرانسه و ايتاليايي ميخواند. در سال 1928براي اوّلين بار به پاريس حركت ميكند، و در اِكول نورمال سوپريور كرسي استادي ميگيرد. در پاريس با توماس مك گريوي ملاقات ميكند، و او بكت را به جويس معرّفي ميكند و در زمان كوتاهي از مريدان وي گشت، در 23 سالگي مقالهاي به دفاع از جويس به نام اوپس مگنوم نوشت كه از او در مقابل تقاضاي عامه مردم راحتطلب براي قطعات ساده فهم جانبداري كرد.
او زندگي را آغاز ميكند كه همواره تا پايان عمرش وي را از آن خلاصي نبود، او را به عنوان اولين ابزورد نويسي ميشناسند كه شهرت جهاني يافت. وي از همان نوجواني پيوسته احساس تنهايي و اندوه ميكرد، زندگياش را ساعتها در رختخواب ميگذراند، از بودن و هم صحبتي با مردم به خصوص زنان گريزان بود و به قدري ضعف و نوميدي بر او غلبه كرده بود كه بايد ساعتها مشروب مينوشيد تا قادر به صحبت كردن باشد.
وي ملاقاتهاي طولاني با جويس داشت تا جايي كه شايع شده بود آن دو ساعتها در سكوت مينشينند و هر دو از دلتنگي و غصه رنج ميبرند. وي در زندگي، كسي را به تنهايياش دعوت نميكرد، او يك بار در دفتر خاطراتش به دختر جيمزجويس اظهار علاقه كرده بود اما زماني كه ديگر مرده بود و احساس انساني نداشت.
كتاب مرگ پسر (داستانهاي كوتاه) در سال 1933 براي انتشار پذيرفته ميشود. در پايان سال به لندن ميرود و به روان درماني ميپردازد. (درمان وي تا سال 1935 طول ميكشد).
در سال 1934در كلاس ك.گ يونگ شركت ميكند و رمان مورفي را مينويسد. كتاب اشعارش منتشر ميشود. در پايان سال به دوبلين برميگردد. در سال 1937كتاب مورفي براي چاپ پذيرفته ميشود و يك سال بعد در حاليكه شب هنگام در پاريس قدم ميزند، با چاقو مورد حمله قرار ميگيرد، در طول درمان رابطهاي را با سوزان دِشوو-دومزينل شروع ميكند، كه تا پايان مرگ ادامه مييابد. در سال 1930 اولين جايزه ادبياش را به مبلغ ده پوند براي شعري با عنوان هرسكوپ كسب كرد و پس از آن مقالهاي درباره مارسل پروست نوشت كه زمينه مشغوليت ذهني او درباره گذشت بيهوده زندگي انسان و تكرار عادات و اموري است كه هيچ نتيجهاي ندارد. اين انديشه موجب شد تا وي مقامش را در دانشكده تيريستي رها كند و به دوره گردي روآورد. او در طي اين مدت از ايرلند، فرانسه و آلمان عبور كرد و وقتش را صرف نوشتن شعرها و داستانهايش كرد و كارهاي حيرتانگيزي براي گذران زندگي.
وي عاقبت در سال 1937 در پاريس ساكن شد كه در آنجا توسط مردي به منظور درخواست پول خنجر خورد. پس از بهبودي براي ملاقات ضاربش به زندان رفت وقتي كه از او علت عمل را جويا شد شخص به فرانسوي پاسخش را داد كه بعدها در ارائه بعضي از شخصيتهاي گيج و گمشده در آثارش از آن استفاده كرد.
در طول جنگ جهاني دوم پاريس توسط آلمانها به اشغال درآمد اما بكت در همان جا ماند و به جنبش زيرزميني «نهضت مقاومت» ملحق شد تا سال 1942 كه بسياري از اعضاي گروهش دستگير شدند و او مجبور شد كه با زن فرانسوي الاصلش به منطقه اشغال نشده بگريزد.
در سال 1945 بعد از آزادي پاريس از دست آلمانها، به پاريس بازگشت و دوره پركارياش را به عنوان يك نويسنده آغاز كرد. آثار وي در 5 سال بعدي شامل الوتريا، در انتظار گودو، بازي نهايي، رمانهاي مولوي، مالونه ميميرد، غيرقابل نامگذاري، مرسيداركامير، دو كتاب داستان كوتاه و يك كتاب انتقادي بود.
اولين نمايش بكت «الوتريا» آيينهاي بود از جستجوي خودش به دنبال آزادي، چرخشي پيرامون جستجوهاي مرد جواني كه از خانوادهاش و از قيود اجتماعياش ميبرد. بكت موقعيتش را به عنوان يك نمايشنامهنويس مطرح در آوريل 1957 به دست آورد. يعني زماني كه دومين اثر مطرحش «بازي نهائي» به زبان فرانسه در تئاتر رويال شهرت لندن به نمايش درآمد.
با وجودي كه زبان اصلي وي و زبان بينالمللي انگليسي بود همه كارهايش به فرانسه نوشته شده است و اين بيانگر آن است كه او نظم و صرفهجويي در احساسات را كه يك زبان غير مادري بر او تحميل ميكرد، خواستار بود.
كارهاي نمايشي بكت بر عوامل اساسي نمايش تكيه ندارد، او به پلات-شخصيت پردازي و گره گشايي نهائي كه تاكنون به عنوان اصول اصلي نمايش تلقي شدهاند به صورت يكسري از تصورات واقعيتنما نگاه ميكند. براي او زبان بيفايده است چرا كه نگاه وي به جهان يك نگاه اسطورهاي است، مردمش به عنوان مخلوقاتي تنها هستند كه تلاش احمقانهاي دارند براي اظهار چيزهاي غيرقابل اظهار و شخصيتهايش در خلاء رويا مانند وحشتناكي كه ناشي از فشار احساسات گمراه كننده اندوهناك و كوششهاي عجيب براي برخي ارتباطات است زندگي ميكنند.
اولين پيروزي واقعيبكت در ژانويه 1953 اتفاق افتاد يعني زماني كه «در انتظار گودو» در تئاتر بيبيلون به اجرا درآمد.
«در انتطار گودو» توسط گروهي از بازيگران كارگاه نمايش سانفرانسيسكو در بازداشتگاه سنكؤنتين براي بيش از 1400 مجرم به نمايش در آمد. در تمام طول اين نمايش، استراگون و ولاديمير- دو شخصيت اصلي اين نمايش - منتظر شخصي به نام گودو هستند. آنها هرگز اين شخص را نديدهاند بلكه تنها نام او را شنيدهاند.
آنها هر روز به انتظار آمدن گودو در زير درخت به سر ميبرند، هر شب در يك راه آب ميخوابند، هر روز پسركي از طرف گودو براي آنها پيام ميآورد و هر روز ناچارند پوتينهايي به پا كنند كه آزارشان ميدهد. آنها در وضعيتي مشابه هم به سر ميبرند، هر دو گويي زمان را از دست دادهاند، نميدانند پسرك را دقيقا كي ديدهاند، گودو كي قرار است بيايد يا كجا با آن ها قرار ملاقات دارد يا امروز چند شنبه است (فرقي هم برايشان ندارد) هر دو از تنهايي رنج ميبرند، آنها براي فرار از انتظار، تصميم ميگيرند كه خودشان را دار بزنند اما شاخه درخت تنها ظرفيت يكي از آنها را دارد پس ديگري تنها ميماند و بعد از ترس تنها ماندن از اين كار صرفنظر ميكنند. اين ترس از تنهايي به قدري است كه حتي وقتي استراگون ميخوابد و ولاديمير سريعا او را از خواب بيدار ميكند و اظهار ميكند كه من احساس تنهايي ميكنم.
يكي از مشخصههاي ديالوگ آنها پيش كشيدن موضوعاتي است كه بيمقدمه و بينتيجه مطرح ميشود در حرف زدنشان مدام از اين شاخه به آن شاخه ميپرند. صحبت به دزد، كتب مقدس، توبه كردن، خنديدن، هويج و شلغم ميكشد (صحبتهاي احمقانه و مزخرف ميكنند) و در پايان همچنان به انتظار گودو مينشينند كه بيايد.
پس از پايان اين تئاتر در كمال تعجب نمايش ارائه شده يك موفقيت بزرگ بود. زندانيان به خوبي ولاديميرو استراگون ميفهميدند كه زندگي يعني انتظار-وقتكشي و درآويختن به اميدي كه در واقع شايد جايي در اين گوشه كنارها باشد، اگر امروز نشد شايد فردا.
بكت در سال1969 جايزه ادبيات نوبل را به دست آورد وي تا پيش از مرگش كه در 1989 اتفاق افتاد به نوشتن مشغول بود اما بار مسؤليت نوشتن از هر كاري براي او سنگين و سنگينتر شد تا جايي كه در پايان گفت: «هر كلمه برايم زندگي غيرضروري بر سكوت و پوچي است».
سرانجام در سال 1988 به بيماري پاركينسون مبتلا ميشود. و « واژه چيست» را مينويسد و در 22 دسامبر سال 1989 بعد از مرگ همسرش در جولاي همان سال، ميميرد.