روایت نیویورک تایمز از اصغر فرهادی
بعضی مردم فیلم را عجیب یافتند، زیرا آنها به ابهام و اینکه همهچیز را توضیح نمیدهم عادت کردهاند. برای خودم هم تجربه جدیدی بود و این نتیجه برآمده از فرهنگ اسپانیایی است. در فرهنگ کاتولیک، شما مفهوم اعتراف را دارید. مردم درباره آنچه کردهاند با هم حرف میزنند و اعتراف میکنند.
به گزارش دنیای اقتصاد، ژیل هاروی، روزنامهنگار آمریکایی در مطلب مفصلی با عنوان «بزرگترین کارگردان ایرانی چطور ابهام اخلاقی را به شکل هنری بیان میکند؟» در نیویورکتایمز به اصغر فرهادی کارگردان برنده دو جایزه اسکار پرداخته است که بخشهایی از این مطلب را در ادامه میخوانید. «همه میدانند» آخرین فیلم فرهادی، از ۸فوریه در ایالات متحده به نمایش عمومی درخواهد آمد، اما کارگردان در مراسم افتتاحیه حاضر نخواهد بود. او از زمان به قدرت رسیدن ترامپ به اینجا سفر نکرده است. «افراطیون و تندروها، در ایران و ایالات متحده، هر جا که ببینیدشان بسیار شبیه هم هستند.» این را اصغر فرهادی ۴۶ساله در دسامبر به من گفت.
او شیوه روشمند خود را اینگونه توضیح میدهد: «جمعی را در یک آسانسور در نظر بگیرید. اگر آسانسور از طبقه اول تا شانزدهم بیهیچ مشکلی بالا برود، هیچکدام از آنها به شناخت از دیگری نخواهد رسید اما اگر بین طبقه ۱۵ و ۱۶ برای نیم ساعت گیر کند... خب، احتمالا باب آشنایی بین آنها باز میشود. ما در بحران است که شخصیت حقیقیمان را نشان میدهیم.» فرهادی این نظر را رد میکند که کثرتگرایی اخلاقی نهفته در فیلمهایش، کوششی برای فرار از متهم شدن به طرفداری از یک تفکر است. او گفت: عمیقا معتقدم هر یک از شخصیتهای فیلمهایم برای خطاهایشان بهزعم خود دلایلی منطقی دارند و اگر به آنها فرصت بدهیم حتما دلایل خود را برای ما توضیح خواهند داد. فرهادی در عین حال این نظر من را رد نمیکند که پرهیزش از قضاوت شخصیتهایش یا نقد آشکار مسائل سیاسی دورهای که در آن زندگی میکند راهی است تا با هوشمندی از آسانسور عبور کند.
این گفتوگو در زمان فیلمبرداری فیلم «همه میدانند» و در اسپانیا انجام شده است. برای فرهادی برقراری ارتباط با گروه بزرگی از بازیگران اسپانیایی فقط از طریق مترجمان مانعی بزرگ بود، اما فرهادی بهنظر از توانی عمیقتر از زبان برای گفتوگو با هنرپیشههایش برخوردار بود. [پنهلوپه]کروز به من گفت او و فرهادی متناوبا رویاهایشان را با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند و گاهی شباهتهای رازآلودی را در این بین کشف میکردند. در خلال فیلمبرداری شعری از مولانا درباره رنجی که بر اعضای یک خانواده سایه میافکند را هر دو دیدند. او گفت: با اصغر همیشه دربارهاش حرف میزدیم. هر دویمان عاشق بخش رازآلود زندگی بودیم.