پست اینستاگرامی زن آرایشگر راز سرقت صندوقچه طلا را فاش کرد

مدتی قبل زن جوانی به پلیس رفت و از سرقت صندوقچه طلاهایش خبر داد و گفت: من یک صندوقچه دارم که در آن طلاها و ساعتهای گرانقیمتم را نگهداری میکنم. شب گذشته به مهمانی رفته بودیم و کسی خانه نبود، صبح امروز به سراغ صندوقچه طلاهایم رفتم، اما متوجه شدم سرقت شده است.
در ادامه بررسیها، کارآگاهان به سراغ دوربینهای مداربسته ساختمان محل سرقت رفتند. دوربینها نشان میداد مردی با ماسک پزشکی و کلاهی که صورتش را کاملاً پوشانده بود، با کلید وارد خانه شده و پس از اجرای نقشه از خانه خارج شده است.
سرنخ اینستاگرامی
او ادامه داد: آن روز شهین خانم به خانهام آمد و زمانی که وارد خانهام شد، من صندوقچه طلاهایم را آورده بودم تا یکی را انتخاب کنم. حتی او به من در انتخاب طلاها کمک کرد. آن روز گذشت و جشن هم تمام شد و من ماجرای آن روز را که شهین طلاهایم را دیده بود، فراموش کرده بودم. تا اینکه امروز داشتم صفحه تبلیغاتی شهین خانم آرایشگر را در اینستاگرام میدیدم که ناگهان در یکی از عکسهایش متوجه شدم ساعت گرانقیمت من در دستش است.
بدین ترتیب مأموران به سراغ برادر شهین رفته و مرد سابقهدار را بازداشت و طلاها و ساعتهای گرانقیمت شاکی را در مخفیگاه متهم کشف کردند. به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، متهمان در اختیار پلیس قرار داده شده و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتگو با زن آرایشگر
کلید خانه را از کجا آوردی؟
از خانه مینا برداشتم. زمانی که مینا به آشپزخانه رفته بود، فوراً به سراغ جاکلیدی رفتم و کلید را برداشتم. برای همین او اصلاً متوجه نشد که کلید را من سرقت کردهام.
نقشه را چطور اجرا کردی؟
برادرم سارق سابقهدار است به او گفتم که سرقت را انجام دهد. منتظر فرصت ماندم تا خانه مینا خالی شود. میدانستم که مینا هر پنجشنبه به دیدن پدر و مادرش میرود. آن شب منتظر ماندم تا از خانه خارج شود و بعد به برادرم گفتم با کلیدی که دارد، وارد خانه شود.
شهرام نیز با کلاه و ماسک و کلیدی که من در اختیارش قرار داده بودم وارد خانه شد. چون جای صندوقچه را میدانستم، سریع سرقت را انجام داد و به خانهاش رفت. فردای آن شب به سراغ شهرام رفتم و قرار شد که بعد از اینکه چند روزی از سرقت گذشت، طلاها را بفروشد. من که عاشق ساعتهای مینا بودم، دو تا از ساعتها را برای خودم برداشتم.
چرا با ساعت سرقتی در اینستاگرام عکس گذاشتی؟
از روی فراموشکاری. آن روز یکی از ساعتهای مینا را دست کردم و از یکی از دوستانم خواستم که از کاشت ناخن دختر جوانی که مشتریام بود، فیلم بگیرد. هنگام کاشت ناخن ساعت دستم بود و من برای تبلیغ عکس را داخل اینستاگرام گذاشتم. اصلاً حواسم نبود که مینا از دنبال کنندههای اینستاگرامم است و اصلاً حواسم نبود ساعت دستم است و این طوری شد که لو رفتم.