چرا تندروها ناگهان سراغ وزیر فرهنگ رفتند؟

شاید تصور شود مشکل اصلی با آقای صالحی این باشد که چرا راه سلف خود در دولت مرحوم رئیسی را ادامه نمیدهد که سودای ریاستجمهوری داشت و اکثر اعضای دولت مرحوم رئیسی گواهی دادند از صلاحیت ریاستجمهوری برخوردار است ولی شورای نگهبان کاندیداتوری او را به رسمیت نشناخت.
کارت زرد مجلس به وزیر فرهنگ و ارشاد انتقادهای فراوانی را متوجه نمایندگان ساخت.
در این رابطه مهرداد خدیر در «هم میهن» نوشت: سیدعباس صالحی که سال گذشته در همین مردادماه با آرای اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان همین مجلس بار دیگر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شده بود دیروز از همان نمایندگان کارت زرد گرفت! کارت زرد که در واقع اصطلاحی مربوط به داوری مسابقات فوتبال است به تازگی وارد ادبیات پارلمانی شده و به معنی تلنگر نمایندگان به وزیری است که از او سؤالی میپرسند ولی قانع نمیشوند.
با این حال جنبۀ نمادین دارد و به مثابۀ مقدمۀ استیضاح نیست. با این حال آنچه در جلسۀ هفتم مردادماه مجلس شورای اسلامی گذشت از چند نظر مایۀ تأسف است. اول این که یادآور این سخن عباس عبدی است که مهمترین ناترازی موجود نه در حاملهای انرژی و آب که در نسبت نداشتن بافت مجلس با خواست اکثریت مردم ایران است.
مشکل برخی از نمایندگان سؤالکننده از وزیر فرهنگ این است که چرا فیلم «پیرپسر» به نمایش درآمده است؛ فیلمی که تعداد تماشاگران آن از مجموع آرای شماری از همین منتقدان بیشتر است و انگار وزیر فرهنگ وظیفه دارد بر جزئیات محتوایی هر تولید هنری نظارت مستقیم داشته باشد. در حالی که از دهۀ ۶۰ و هنگامی که سیدمحمد خاتمی سکان وزارتخانه را در دست گرفت سه خط قرمز اعلام کرد: اولی ترویج اباحهگری آشکار که مبانی مسلم دینی را انکار کند و نه خوانشهای گونهگون.
دوم نمایش خشونت عریان مثلاً بریدن سر یا شکنجههای بسیار آزارنده. کما اینکه قبل از آن صحنۀ قطع سر در فیلم «سفیر» بحثانگیز شده بود. سومی هم نمایش روابط تنانه و تنکامانه و صحنههای اروتیک و جنسی بود. حاصل این محدودیت که مخالفت چندانی هم برنینگیخت و به موازات آن حمایت از سینمای هنری و فکری رشد و شکوفایی سینمای ایران شد.
در اوج جنگ در دهۀ ۶۰ نمایشگاه کتاب برگزار شد و مردم با شوروشوق هم فیلم میدیدند و هم کتاب میخواندند. خاطرۀ صفهای طولانی برای تماشای برخی فیلمها در جشنوارۀ فیلم فجر و گاه بیش از ۱۰ ساعت منتظر ایستادن هنوز از ذهن هنردوستان نرفته است. در سال ۷۱ خاتمی از وزارت ارشاد رفت و جای خود را به علی لاریجانی داد تا او بتواند با «تهاجم فرهنگی» مقابله کند.
دوران وزارت او اما یکسال بیشتر نپایید چون به صداوسیما رفت تا جای محمد هاشمی را بگیرد و در آن عرصه پروژۀ مقابله با تهاجم فرهنگی را پیش ببرد. از ۷۲ تا ۷۶ سکان وزارتخانه به دست یک مهندس احتراق موتور افتاد که نسبتی با فرهنگ و هنر نداشت و عملکرد او یکی از دلایل گرایش نخبگان و هنرمندان به خاتمی در انتخابات سال ۷۶ بود.
در دولت بعد عطاءالله مهاجرانی بر کرسی وزارتخانهای نشست که هنوز با نام ارشاد شناخته میشد نه مثل امروز که عنوان «فرهنگ» آن غالبتر است؛ خاصه بعد از اعتراضات ۱۴۰۱ که گشت ارشاد مطعونتر از گذشته است و «ارشاد» به جای آن که یادآور حسینیه ارشاد باشد (و به همین خاطر دکتر ناصر میناچی عنوان وزارت اطلاعات و جهانگردی یا فرهنگ و هنر را به ارشاد ملی تغییر داد) صحنههای زنندۀ برخوردهای گشت ارشاد با دختران و زنان این سرزمین را در اذهان تازه میکند.
قصد ندارم در اینجا تاریخ وزارت ارشاد در عصر جمهوری اسلامی را مرور کنم و این اشارات به خاطر آن است که رفتار دیروز نمایندگان با وزیر فرهنگ و ارشاد خاطرۀ برخوردهای مجلس پنجم با وزیر خاتمی را تازه کرده است؛ خاصه در روز استیضاح. این در حالی است که با گسترش فضای مجازی و پررنگ شدن نقش وزارت ارتباطات، وزارت فرهنگ و ارشاد اهمیت گذشته را ندارد ولی مجلس فعلی هم انگار متعلق به عصر ماقبل دیجیتال یا آنالوگ است و از مرداد ۱۴۰۴ خورشیدی و در مجلس دوازدهم میشود به اردیبهشت ۱۳۷۸ یا ۲۶ سال قبل نقب زد.
مهاجرانی که سال ۷۶ با سِحر کلام و البته با توجه به ذهن پذیرای نمایندگان آن دوران اعتمادشان را جلب کرده بود در جلسۀ استیضاح دو سال بعد هم سیاوشوار از آتشی که برای او برپا کرده بودند به سلامت به درآمد اگرچه یک سالونیم بعد و در فضای بعد از توقیف فلهای مطبوعات مستقل در اردیبهشت ۱۳۷۹ چارهای جز کنارهگیری در پاییز همان سال ندید.
۲۶سال قبل نمایندگان استیضاحکننده به موارد متعددی گیر داده بودند. مثلاً این که چرا فلان هفتهنامه داستانی از ابراهیم گلستان را درج کرده و انگار وزیر باید محتویات نشریات را قبل از چاپ بخواند. یا چرا در آیین گرامیداشت چهرههای درخشان ادبیات داستانی در ۲۰ سال بعد از انقلاب از سیمین بهبهانی تجلیل شده است و وزیر توضیح داد: اولاً سیمین بهبهانی (شاعر غزلسرا) نبوده و سیمین دانشور (نویسندۀ سووشون و همسر جلال آلاحمد) بوده ثانیاً اگر به اولی هم جایزه داده میشد خطا نبود منتها موضوع شعر در میان نبود و بحث داستان بود و ادبیات داستانی.
به مرور اما از اهمیت وزارت ارشاد کاسته شد و با گسترش اینترنت توجهها به شبکههای اجتماعی و فضای مجازی بود. در تاریخ ایران سابقه نداشته که ازیک وسیلۀ جدید در یک سال ۲۰ میلیون در اختیار ایرانیان قرار گیرد و اولین بار این اتفاق برای تلفن همراه هوشمند رخ داد و به همین خاطر در دولت روحانی آنقدر که به وزیر ارتباطات توجه میشد کاری به وزیر ارشاد نداشتند که اتفاقاً همین آقای صالحی بود؛ سیدعباس صالح شریعتی با تحصیلات حوزوی و مرتبط با روحانیون و مورد وثوق گروههای مختلف فکری و سیاسی و دور از جنجال با این باور که فضای فکری و فرهنگی باید آرام و مساعد کار تولیدکنندگان و آفرینندگان باشد و به سبب همین روحیات بود که بعد از درگذشت سیدمحمود دعایی با حکم رهبری رئیس مؤسسۀ اطلاعات شد.
در آن حکم سیدعباس صالحی واجد «سوابق درخشان علمی و مبارزاتی و انقلابی و تصدی مسئولیتهای خطیر در نظام جمهوری اسلامی» توصیف شد تا راه مرحوم دعایی را در انعکاس صدای بیصدایان و نخبگانی که نظرات متفاوتی دارند ادامه دهد.
او با این که در «اطلاعات» پسادعایی حاشیۀ امن داشت به اصرار رئیسجمهور پزشکیان که به دنبال چهرهای بود تا از عرصۀ فرهنگ و هنر و جلب نظر طیفهای مختلف آسودهخاطر باشد پذیرفت بازگردد و حالا باید با نمایندگانی سر و کله بزند که بر سر نمایش یک فیلم (پیرپسر) یا انتشار یک کتاب (اشغال؛ صادق زیباکلام) یا برپایی جشنوارۀ کوچه در بوشهر بر او خرده میگیرند درحالیکه هم آن فیلم مورد استقبال قرار گرفته و هم به کتاب توجه شده و هم مردم بوشهر منهای اقلیتی شناختهشده از آن جشنواره خرسند بودند و از بخت بد با حادثه انفجار در بندر شهید رجایی همزمان شد و به جای برنامههای عادی به سوگواری و مراسم آیینی پرداختند و شور و حال خاصی دادند و سنگتمام گذاشتند.
عباس صالحی، مهاجرانی نیست و وزارت فرهنگ و ارشاد هم اهمیت گذشته را ندارد ولی مجلس سراغ او رفته است. چرا؟
حالا نوبت بیان دلیل دوم است. شاید به این خاطر که عقبنشینی در حوزۀ حجاب و اجرا نشدن قانون داغ و درفش برای زنان و دختران ایران که سبک زندگی دیگری برگزیدهاند این تصور را ایجاد نکند که غافلاند و اگر برای آب و برق و توسعه و اقتصاد برنامه مشخصی ندارند از تکرار رفتارهای گذشته هم غفلت میکنند!
یا شاید تصور شود مشکل اصلی با آقای صالحی این باشد که چرا راه سلف خود در دولت مرحوم رئیسی را ادامه نمیدهد که سودای ریاستجمهوری داشت و اکثر اعضای دولت مرحوم رئیسی گواهی دادند از صلاحیت ریاستجمهوری برخوردار است ولی شورای نگهبان کاندیداتوری او را به رسمیت نشناخت.
این که یک فیلم اجتماعی به کارگردانی فرزند روشنفکر فقید ایرانی و بر اساس رمانهای مشهور از جمله برادران کارامازوف ساخته شود و بهرغم وقفه بعد از جنگ ۱۲ روزه فروش خوبی داشته باشد مطلوب آقایان نیست. شاید سینمای پژمان را دوست دارند و فروش فیلمهای بعضاً لوده را تا بتوان به آمار آنها بالید.
یکیشان دیروز گفته برخی از این فیلمها موجب رواج طلاق در جامعه شده و یکی نگفته مگر چند درصد مردم سینما میروند و در کدام پژوهش اجتماعی و در زمرۀ عوامل متعددی چون مشکلات اقتصادی، تغییر سبک زندگی، اختلاف بر سر فرزندآوری، فقدان مسکن، دخالتهای اطرافیان، تنوعطلبی یا خیانت به تماشای فیلم هم اشاره شده و اینها در کدام دنیا زندگی میکنند که تغییر نسل هم بر آنان اثر نمیگذارد؟
دقت در مواردی که یکی از نمایندگان مطرح کرد نشان میدهد نهتنها در حال وهوای قبل از جنگ ۱۲ روزهاند که باور ندارند دولت ریسی تغییر کرده و اگر قرار بر اجرای سیاستهای قبل بود وزیر پیشین گزینه بهتری بود.
با این همه به دشواری میتوان باور کرد دغدغهشان این است که چرا ۲۰ فیلم فاخر تولید نکرده و پول گزاف به کارگردانان خودی نداده تا به رؤیای هالیوود اسلامی جامۀ تحقق بپوشانند یا چرا خانوادهها برای خرید یک مانتوی مناسب به سختی میافتند یا چرا آقای وزیر معاونی دارد که به اوباما نامه نوشته بود.
یکی هم چنان عکس معاون وزیر با آقای خاتمی رئیسجمهوری ایران در سالهای ۷۶ تا ۸۴ و «فرزند فاضل و با تقوا و متعهد امام خمینی» را نشان میدهد که انگار با نتانیاهو عکس یادگاری گرفته است!
بعید است مشکلشان اینها باشد یا ندانند دغدغۀ غالب مردم آب و برق و معیشت است.
احمد شاملو در شعر «زندان» خود در توصیف جرمی که او را به حبس انداخته توضیح میدهد جرم او از جنس دزدان و متجاوزان و قاتلان و رباخوران و شکستن دندان طلای مردگان نیست و یادآور میشود اگر دربند نبود «شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان» از «تراز خاک سردِ پست» میگذشت و در ادامه تأکید دارد: «جُرم این است…»
انگار که حد و اندازهای تعریف شده و تلاش برای عبور از آن فعلی مجرمانه است. مادام که در آن تراز اثری هنری و ادبی تولید میشود مشکلی نیست ولی وقتی تماشاگر بیش از سه ساعت پای فیلمی مینشیند که به جای شوخیهای رکیک و تلاش برای خنداندن به هر قیمت او را به تفکر وامیدارد و محو بازیهای درخشان میکند انگار «تراز» ی بر هم خورده و قرار نیست در همچنان بر پاشنۀ پیشین بچرخد.
جرم اما شاید این هم نباشد و ریشۀ مشکل را در جای دیگری باید جُست. شاید از احتمال تغییر در مدیریت صداوسیما باخبر شدهاند و چون اگر بنابر اصلاح و تغییر باشد دکتر صالحی در زمره دو سه گزینۀ نخست خواهد بود سراغ او رفتهاند.
صداوسیما برای خود یک قوۀ مستقل است. هم بودجۀ کلان دارد و هم به جایی پاسخگو نیست و خیلیها دوست ندارند مناسبات حاکم بر آن تغییر کند و به همین سبب بر انحصار اصرار دارد. حالا پیشاپیش سراغ صالحی وزیر ارشاد رفتهاند چون مواضع او در نقد صداوسیما را برنتافتهاند یا نگراناند او را در آینده در نقش رئیس صداوسیما ببینند.
اگر قرار بر هر تغییر رویکرد سیاسی و اجتماعی و فرهنگی باشد که ضرورت آن مورد تأکید مشاوران عالی رهبری – لاریجانی و ولایتی- هم قرار گرفته هچ نمادی به اهمیت صداوسیما نیست تا آن را بازتاباند و هیچ گزینهای همچون سیدعباس صالحی قادر به جذب همۀ سلایق نخواهد بود و شاید جرم اصلی او همین باشد که نه شبیه سلف خود در دولت مرحوم رئیسی است (محمدمهدی اسماعیلی) و نه شباهتی به زوج جبلی – جلیلی دارد بلکه شبیهترین است به سید محمود دعاییِ اطلاعات که رهبری در حکم خود به همین آقای صالحی تصریح کرده بود: «روزنامۀ کهنسال اطلاعات در دوران نظام جمهوری اسلامی همواره نماینده و نمایشگر یکی از اضلاع نظام و انقلاب و سخنگوی قشرهایی از مردم عزیز بوده که غالباً سخن آنان بیش از هر جای دیگر در این روزنامه انعکاس مییافته است. چندوجهی بودن نگاهها و سلایق سیاسی در میان نخبگانی که در اعتقاد راسخ به انقلاب و نظام اسلامی مشترکاند، وجود روزنامهای با این خصوصیت را مفید و شاید الزامی میکرده و اکنون نیز آنچنان است.»
شاید عدهای نگران تسری این نگاه به صداوسیما برای ایران پساجنگ هستند که یک فیلم و کتاب را بهانه کردهاند؛ جُرم این است…
شرح عکس: فتحالله توسلی از نمایندگان مخالف دولت در جلسه دیروز
عکس: علی شریفزاده، ایرنا