روزی که اخوان ثالث چشم از جهان فروبست
مهدی اخوانثالث؛ شاعری که ادبیات کلاسیک را با نوگرایی پیوند زد

چهارم شهریور، سالمرگ شاعری است که بسیاری او را یکی از بزرگترین شاعران معاصر میدانند. مهدی اخوانثالث، شاعری بود که ادبیات کلاسیک و ادبیات مدرن ایران را با هم پیوند داد.
فرارو- مهدی اخوانثالث یکی از نامآشناترین شاعران معاصر ایران است. اخوان به دلیل تبحری که در سرودن شعر نیمایی داشت، نقش بسیار مهمی در تثبیت این گونه از شعر ایفا کرد.
به گزارش فرارو، لحن با صلابت اشعار مهدی اخوان ثالث در کنار ظرافتی که در نگاه به جهان داشت، سبکی به وجود آورد که مختص خود او بود. او تاثیر بسیار زیادی بر شاعران بعد از خودش به جا گذاشت.
زندگی مهدی اخوانثالث
مهدی اخوانثالث متخلص به م. امید، شاعر و نویسنده و موسیقیشناس ایرانی بود. اخوان در 10 اسفند 1306 در شهر مشهد دیده به جهان گشود. پدر اخوان در واقع از اهالی یزد بود و مدتها قبل به مشهد مهاجرت کرده بود. اخوان خیلی زود علاقهاش به هنر را با ابراز علاقه به موسیقی نشان داد. رفتهرفته به شعر رو آورد و ابتدا شروع به نوشتن اشعاری در قوالب کلاسیک کرد.بعد از مهاجرت به تهران و آشنایی با نیما یوشیج، مهدی اخوانثالث به نیما و سبک نوین او لبیک گفت و شروع به نوشتن شعر نیمایی کرد.
آفاق شعر مهدی اخوانثالث
اخوانثالث نماینده همه سلیقهها در ادبیات فارسی است. از طرفی یکی از سردمداران نوجویی و از سویی از بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی به شمار میرود. او از معدود شاعران معاصر ادبیات فارسی است که میتوان از ابعاد متفاوتی به بررسی اشعارش پرداخت. مهدی اخوانثالث پلی است میان دیروز و امروز و بدون اینکه تجدد در شعر را محلی برای خودنمایی بداند، امروزی و نوجو است.
اگر چه که نیما را به عنوان بنیانگذار شعر نیمایی میشناسیم، اما این گونه ادبی با اخوان به تثبیت رسید. اخوان شاگردی بود که در بسیاری از مواقع گوی سبقت را از استاد خود ربود.
نگاه اخوان در اشعارش در حالی که خالی از ظرایف شکننده نیست، حماسی و پرطمطراق است. زبان شعر او وامدار ادبیات کلاسیک خراسان است و رد پای تاثیرات فردوسی را به سادگی میتوان در شعر او دنبال کرد.
اخوان ثالث یکی از استادان بلامنازعه فضاسازی در شعر است. در «کتیبه» با نگاهی که انگار از نقاشان اکسپرسیونیست به ارث برده است، فضایی را ترسیم میکند که در کمتر شعری معادلش را میبینیم.
فتاده تخته سنگ آنسویتر، انگار کوهی بود
و ما این سو نشسته، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدیگر پیوسته، لیک از پای
و با
زنجیر
اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجیر
در «زمستان» در عین حال که با یک روایت ساده طرفیم، اما این فضاسازی اخوان است که ما را مجذوب میکند.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نگاه نوجویانه اخوان در کنار زبان فخرآمیز و پرطمطراق او، پیوندی به وجود آورده است که ویژه شخص اوست. با وجود اینکه اخوان آشکارا تحت تاثیر ادبیات کلاسیک فارسی است، اما زبان شعر او تا حدی شخصیسازی شده که انگار تنها و از ابتدا متعلق به او بوده است.
در ادامه شعر زمستان اخوانثالث را بخوانید:
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.