«من به یاد ندارم ضربه زده باشم؛ اما وقتی همه میگویند کار من بوده، قبول میکنم. من و حامد مدتها قهر بودیم؛ اما وقتی دوستانمان خواستند ما را آشتی بدهند، قبول کردیم. بعد از آشتی رفتیم طبقه بالای مغازهای که من کار میکردم و به پیشنهاد بچهها مشروب خوردیم تا این آشتی را جشن بگیریم؛ اما از سرِ مستی فحاشی کردیم و این اتفاق افتاد».