ترنج

در مورد

دختران

در فرارو بیشتر بخوانید

۴۰۶ مطلب

  • دو تیم فوتبال شاهین آسمایی و دختران هرات قهرمان مسابقات لیگ برتر فوتبال مردان و زنان افغانستان شدند.

  • خیلی جا‌ها بخاطر دختر بودنم نتوانستم از حق خودم دفاع کنم، گاهی اوقات اتفاقاتی می‌افتد که دختر بخاطر آبرو و آینده اش باید سکوت کند و نمی‌تواند مثل پسر هم سن و سال خود حقش را پس بگیرد، زیرا اگر دختری بخاطر گرفتن حق خود صدایش را بالا ببرد نمی‌گویند می‌خواهد حقش را پس بگیرد بلکه از جمله "دختر که صدایش را بالا نمی‌برد" استفاده کرده و او را ساکت سر جایش می‌نشانند.

  • چند دختر محجبه در حین حضور در یک برنامه در اندونزی حرکات ناموزون و رقص انجام دادند که بحث برانگیز شده است.

  • وزیر آموزش و پرورش درباره تغییر جلد کتاب ریاضی سوم دبستان در پیام توییتری نوشت: به رییس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ماموریت دادم تغییرات در شکل‌ و محتوای کتاب‌های‌ درسی را با حساسیت کامل رصد، اصلاح و گزارش نماید.

  • سایت اسپوتنیک روسیه در گزارشی تصاویری از دختران مسلمان در کشورهای مختلف را منتشر کرده است.

  • بکارگیری دو دختر جوان در یک کلیپ تبلیغاتی برای یک فست فود در مکه مکرمه در شبکه های اجتماعی جنجال برانگیز شده است.

  • ورزش رزمی جوجیتسو که چند سالی است وارد افغانستان شده با استقبال خوبی از سوی دختران جوان و علاقمند به این رشته ورزشی همراه بوده است.

  • پس از سه ماه تعطیلی مسابقات ورزشی در غزه، دختران و پسران معلول نیز پا به توب شدند.

  • شهر شال از توابع شهرستان بوئین زهرا در قزوین، جزو معدود مناطقی است که از گذشته دارای کارگاه های تولید، پخش و عرضه آجر بوده و هم اکنون نیز روند تولید آجرهای مرغوب همچنان با انگیزه توسط کوره‌ داران ادامه دارد؛ بناهای امروزی که ساخته می‌شوند از برکت تلاش و اراده کوره‌دارانی است که روز و شب در گرماهای طاقت‌فرساتلاش می‌کنند. کارگران کوره های آجر پزی مردمانی سخت کوش هستند که در میان خاک و آتش، مصالح ساخت و ساز بناها و برج های عظیم در کلان شهرها را تولید می کنند. در این میان کودکانشان نیز همپای دیگر…

  • دختری جوان درباره رابطه خود با پسری به نام فریدون گفت: وقتی چشمانم را گشودم صبح شده بود و من تنها روی تخت قرار داشتم. هیچ کس را در اطرافم ندیدم. از فریدون هم خبری نبود. سردرد و سرگیجه داشتم. احساس کردم اتفاق بدی برایم افتاده است. با اضطراب و نگرانی فریدون را صدا می‌کردم، ولی هیچ صدایی از آن خانه نمی‌آمد. دیگر ترس و وحشت وجودم را فرا گرفت. تازه فهمیدم چه بلایی به سرم آمده است. من همه هستی ام را از دست داده بودم و ...