ظهر امروز (جمعه) عفت مرعشی و فاطمه هاشمی همسر و دختر مرحوم هاشمی رفسنجانی با حضور در حسینیه جماران، رای خود را به صندوق انداختند.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۳۶ مطلب
ظهر امروز (جمعه) عفت مرعشی و فاطمه هاشمی همسر و دختر مرحوم هاشمی رفسنجانی با حضور در حسینیه جماران، رای خود را به صندوق انداختند.
متاسفانه در جمهوری اسلامی، نقش همسران شخصیت‌ها دیده نمی‌شود و جالب اینکه همیشه هزاران تعریف و تمجید از آیت‌الله مطهری می‌شد، بدون اینکه یک کلمه از تمام مشکلاتی که این خانم فرهیخته تحمل و فرزندان و خانواده را اداره می‌کرد و مواظب رشد همه‌جانبه فرزندان بود، گفته شود. متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب، آیت‌الله مطهری در میانسالی (حدود ۵۹ سالگی) توسط گروه انحرافی فرقان که این روز‌ها هم گروه‌هایی با همان افکار افراطی به صورت علنی دیده می‌شوند و مسموم کردن دختر مدرسه‌ای‌ها، می‌تواند از نمونه‌های آن…
عفت مرعشی نوشت: خاطرات بسیاری بیش از ۵۰ سال دوستی ناگسستنی از آن مرحومه در سینه دارم که هرگز از یاد نخواهم برد.
عفت مرعشی، همسر آیت الله درباره روز ترور آیت‌الله هاشمی می‌گوید: یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دست‌هایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد.
روز گذشته فائزه هاشمی دختر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در اوین با خانواده‌اش ملاقات کرد.
عفت مرعشی همسر مرحوم هاشمی رفسنجانی با تقاضا از رهبر انقلاب گفت: از آیت‌الله خامنه‌ای می‌خواهم نه به‌عنوان رهبری، بلکه به‌عنوان کسی که از ۶۰ سال پیش با او همزیستی و همکاری در مبارزه داشته‌ایم که از بدرفتاری با زندانیان پرهیز شود.
قبل از گرفتن عکس می‌گویم، عفت‌خانم روز آخر، روز آخری را که آقای هاشمی از خانه بیرون رفت، یادتان هست؟ او می‌گوید: «یادم هست. صبحانه خوردیم. حالش خوب بود. آن‌قدر خوب بود که من مطمئنم وقت رفتنش نبود. از خانه که بیرون رفت چند باری تلفنی حرف زدیم. حوالی ساعت شش بعدازظهر از خواب بیدار شدم. آمدم داخل پذیرایی دیدم محسن نشسته. پرسیدم از بابا چه خبر؟ به من گفت که چه اتفاقی افتاده...، اما حقش این مرگ نبود...».
وی افزود: مثلا یکی بدون دلیل دستگیر یا اموال یک فرد مصادره می‌شد. یا مثلا وقتی مامان می‌رفت برای خرید یا جاهای عمومی دیگر، حرف‌هایی را که از مغازه‌دار و سایرین می‌شنید در خانه بازگو می‌کرد.
