در حالی که همچنان در رویاهایم غرق بودم روزی به طور اتفاقی و از طریق یکی از دوستانم که جابر را میشناخت تازه متوجه شدم که در دام مردی شیاد افتاده ام. او در یکی از محلات حاشیه شهر مشهد به همراه همسرش زندگی میکرد و همه دروغهایی را که به من میگفت: ساخته و پرداخته ذهنش بود.