ترنج

در مورد

جنایت خانوادگی

در فرارو بیشتر بخوانید

۶۴ مطلب

  • متهم گفت: شب حادثه خواستگار مادرم را به خانه دعوت کردم و بعد هم دعوایمان شد. در این درگیری او را خفه کردم و جسدش را لای پتو پیچیده و به اطراف پاکدشت بردم. چند روزی خودرواش در اختیار من بود که مادرم شک کرد. به او گفتم خود بهنام خودرو را به من داده، اما بعد از چند روز واقعیت را به مادرم گفتم و سپس با جعل اسناد و مدارک خودرواش را فروختم.

  • طبق تحقیقات اولیه ماموران پلیس مشخص شدکه قاتل ۶۵ ساله به دلیل مصرف مواد مخدر چندی قبل در زندان به سر می‌برده است.

  • «زمانی که پلیس تصاویر را به ما نشان داد همان لحظه پسر خواهرم را شناختم. حمید گاهی اوقات به خانه ما می‌آمد. آن روز هم یک ساعتی به خانه ما آمد و رفت. من دو پسر و یک دختر دارم و امیرمحمد کوچک‌ترین بچه‌ام بود. صبح امروز - چهارشنبه - به ما خبر دادند که جسد پسرم را پیدا کرده‌اند به ما گفتند حمید قاتل پسرم است.»

  • در ادامه بررسی‌ها کارآگاهان دریافتند که همسر شاهین مدتی است که با پسر جوانی به‌نام پدرام ارتباط پنهانی دارد. با شناسایی پدرام، کارآگاهان تصویری را که توسط دوربین‌های مداربسته از قاتلان به‌دست آمده بود با تصویر پدرام تطبیق داده و مشخص شد که او به همراه دوستش شب حادثه نگهبان خوابگاه را به قتل رسانده‌اند. بدین ترتیب به دستور بازپرس غلامی از شعبه سوم دادسرای جنایی تهران، پدرام و دوستش بازداشت شدند. با دستگیری متهمان آن‌ها زمانی که در مقابل مدارک پلیسی قرار گرفتند به قتل مرد نگهبان اعتراف کردند.

  • فرار این مظنون جای تردیدی باقی نگذاشت که او در این جنایت خانوادگی دست دارد، به همین دلیل جست‌وجو‌های وسیعی برای یافتن او آغاز و سرانجام بعد از گذشت حدود یک ماه مشخص شد هاشم به تهران آمده و در یکی از محلات جنوبی شهر پنهان شده است.

  • اسلامی ادامه داد: امروز گسیختگی خاصی میان خانواده و شکاف بین نسلی وجود دارد. خشونت‌های خانوادگی، خود کشی، انحرافات جنسی و استعمال مواد مخدر به نحوی در فضا‌های مجازی چشمگیر شده که بسیار نگران‌کننده هستند.

  • ساله بودم که عاشق دختر خاله ام شدم. آن زمان برای کمک به مخارج خانواده در یک رستوران کار می‌کردم. با آن که پدرم کاملا مخالف این ازدواج بود، اما نامه نگاری و دیدار‌های حضوری ما ادامه داشت و من به شدت به دختر خاله ام وابسته شده بودم. خلاصه مخالفت‌ها به نتیجه نرسید و با اصرار من مراسم عروسی برگزار شد بعد از این ماجرا به نوازندگی در مجالس جشن پرداختم چرا که شیوه نواختن ساز‌های بادی را از پدرم آموخته بودم.

  • کارآگاهان دریافتند فیروز- مقتول- از همسر اولش یک پسر دارد که همه اموالش را به‌نام او کرده است. وی بعد از فوت همسر اولش با زن دیگری ازدواج کرد که او نیز چند سال بعد فوت کرد و فیروز برای سومین بار با زنی ازدواج کرد که یک پسر بزرگ به‌نام بهروز داشت. او در سال ۹۳ همسر سومش را طلاق داد.

  • من و رعنا خواهر ناتنی بودیم. من آرایشگاه داشتم و درآمد خوبی داشتم و با دخترم کار می‌کردم. رعنا سال‌ها قبل به خارج از کشور رفت. او کار می‌کرد و شوهرش هم درآمد خوبی داشت. آن‌ها وقتی به ایران برگشتند، مقدار زیادی پول داشتند و وضع مالی‌شان خیلی خوب شد. من از اینکه خواهرم این‌طور تغییر کرده است، ناراحت بودم و به او حسادت می‌کردم؛ چون خواهرم فخر می‌فروخت.

  • من هرچه در توان داشتم برای او گذاشتم، اما مدام به من می‌گفت: تو پدر خوبی نیستی. بعد از گفته‌های دخترم خیلی عصبی شدم، کنترل خودم را از دست دادم، جعبه دستمال کاغذی را سمتش پرت کردم و گفتم ساکت شو، اما توجهی نکرد و بیشتر فحاشی کرد. یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم اصلا نفهمیدم چطور دستم را روی گلویش گذاشتم. وقتی به خودم آمدم، او خفه شده بود.