اینگرید برگمن هم در خاطراتش میگوید: «هر روز تعویضهایی در فیلمنامه میشد و به ما دیالوگهای تازه میدادند که بگوییم. هیچکس نمیدانست که داستان دارد به کدام جهت میرود و پایان فیلم چه خواهد بود. هر روز میپرسیدیم «خب، ما کی هستیم؟ اینجا چهکار میکنیم؟»