ترنج

در مورد

دکتر مصدق

در فرارو بیشتر بخوانید

۲۴ مطلب

  • حیدر رقابی را از مقابل خانه‌اش در خیابان زرتشت تهران می‌دزدند و به دفتر حزب در خیابان هدایت می‌آورند و علی زهری هم دادگاه را رسمی اعلام می‌کند.

  • در سال ۱۳۱۹ (۱۹۴۰ میلادی)، زمانی که خدیجه تنها ۱۶ یا ۱۷ سال داشت، حادثه‌ای تلخ سرنوشت او را تغییر داد. در این زمان، دکتر مصدق به دلیل فعالیت‌های سیاسی خود بازداشت شد و خدیجه شاهد آن بود که ...

  • در این دیدارها، هریمن و لوی با زبانی آمیخته به هشدار و استدلال سعی داشتند او را قانع کنند که ایران از نظر فنی و تکنولوژیک برای مدیریت مستقل پالایشگاه آبادان آمادگی ندارد، اما هرچه تلاش کردند، با مقاومت بی‌امان مصدق روبه‌رو شدند. او این پیشنهاد‌ها را صرفاً بهانه‌هایی برای تداوم سلطه خارجی بر منابع ملی ایران می‌دانست.

  • آیت الله پشت تریبون قرار گرفت و اینگونه شروع کرد: «برادران، خواهران، فرزندان گرامی، امروز روز خاطره‌انگیزی است برای ملت ما. همه در پیرامون تربت شخصیتی مبارز و تاریخی جمع شده‌ایم». دقیقاً درست و کاملاً به جا گفته شد، ۱۴ اسفند ۵۷ روزی تاریخی بود و روزی تاریخی شد، شاید آنچه آن روز مردم تجربه کردند دیگر هرگز اتفاق نیافتاد، به گفته آیت الله در همان روز «مگر چه بود دکتر مصدق؟! دکتر مصدق خفته در خاک چشم از جهان دوخته، چه وحشتی از او داشتند؟».

  • استاد یک سوال داشتم: می‌خواستم ببینم شخصیت دکتر مصدق برای ایران ضرر داشت یا مفید بود؟ پاسخ استاد دکتر شفیعی کدکنی را ببینید.

  • آبراهامیان نشان می‌دهد که امریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها، همزمان با مذاکرات، به فکر جانشینی برای مصدق بودند. در جلسه مقامات بلندپایه امریکایی و بریتانیایی در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۱ در واشنگتن با ارایه فهرستی از رجال سیاسی و نظامی ایران، به بررسی سوابق نخست‌وزیران احتمالی برای «حل و فصل مساله نفت» پرداختند.

  • متهم ۱۰ سال قبل خانه تاریخی دکتر مصدق در منطقه نیاوران را به همراه وسایل عتیقه‌اش فروخته بود و زمانی که مالک خانه متوجه ماجرا شد، به دادگاه شکایت برد.

  • این زندگی دردناک برای نمایشنامه نویسی مانند نغمه ثمینی هم جذابیت‌های خاص خود را دارد، نویسنده‌ای که همواره نگاهی به تاریخ داشته است.

  • مهدی اخوان ثالث، شاعر بزرگ و نامی میهن، شعری برای گرامیداشت دکتر مصدق، رهبر نهضت ملی شدن نفت سرود.

  • در روز ۱۹ آبان سال ۱۳۳۳، فاطمی را درحالی‌که آثار بیماری و ضرب‌وشتم در او نمایان بود، کشان‌کشان تا پای جوخه اعدام بردند. بعد‌ها روایت شد که او هنگام اعدام فریاد زده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق» و بعد صدای رگبار گلوله در میدان تیر لشکر دو زرهی تهران پیچید.