ترنج

در مورد

بیماری روانی

در فرارو بیشتر بخوانید

۲۵ مطلب

  • بعضی از ما با قبول‌نکردن این که نیاز به درمانگر داریم دست به رفتار‌هایی می‌زنیم که ما را از این واقعیت دور می‌کند مثلا می‌گوییم یک سفر بروم، مشکلم رفع می‌شود یا گذشت زمان این موضوع را حل می‌کند، اما باید بدانیم که همه این‌ها شاید درد یا سوزش زخم ما را شبیه یک مسکن کم کند، اما شفادهنده نخواهد بود.

  • با ظهور روانشناسی، مطالعه درمورد افرادی که متناسب با هنجار نیستند، سرنخ‌های بسیار ارزشمندی را در مورد این که ما به عنوان یک گونه چیستیم، به عنوان یک فرد چه چیزی می‌خواهیم و چگونگی عملکرد مغز ما و همچنین درخشان کردن عمیق‌ترین و تاریک‌ترین نیاز‌های ما ارائه داده است.

  • عرضه محصولات فناورانه برای کمک به بیماران روحی و روانی با هدف خالی کردن خشم و عصبانیت آنها با تولید ربات‌هایی جدید وارد مرحله‌ای تازه شده است.

  • نسرین خاله این کودک با ابراز بی‌اطلاعی از اینکه چرا شاهرخ به قتل رسیده است، گفت: من می‌خواستم او را به دستشویی ببرم؛ در راه گفت: دستشویی ندارد و من او را رها کردم تا پیش پدرم برود و خودم به دستشویی زنانه رفتم، اما بعد که برگشتم، پدرم گفت: او نیست.

  • ساعتی بعد کارآگاهان به سراغ سهیلا رفتند. وی وقتی شنید همسر سابقش چه ادعایی را مطرح کرده است به مأموران گفت: همسر من بیماری روانی دارد به خاطر همین بیماری هم دو سال قبل از او جدا شدم. توهمات ذهنی همسرم باعث شده تا چنین اظهاراتی را بیان کند.

  • این زن جوان درحالی‌که به‌شدت در دادگاه گریه می‌کرد و از پسر کوچکش می‌خواست تا به آغوش او برود، گفت: وقتی از عصبانیت به شوهرم گفتم می‌خواهم خودم و پسرم را بکشم، نگاهی به من کرد و گفت: یک سگ کمتر! همین حرفش آن‌قدر من را عصبانی کرد که اسید را روی او ریختم.

  • تصور ما از بیماری‌های روانی، عمدتاً به قسمت‌های تاریک و آسیب‌رسانِ این بیماری‌ها معطوف شده است. با این حال، این بیماری‌ها گاه تأثیراتی بر روی مغز مبتلایان می‌گذارد که می‌تواند زندگی آنها را به سمت تبدیل شدن به یک نابغه سوق دهد. در این ویدئو با برخی از این تأثیرات آشنا خواهید شد.

  • فرمانده انتظامی شهرستان دامغان از وقوع یک درگیری منجر به قتل در مرکز نگهداری بیماران روانی در دامغان خبر داد و گفت: قاتل در محل وقوع جرم دستگیر شد.

  • عصر شنبه 21 مرداد امسال، پسر جوانی وارد کلانتری 113 بازار شد و به سمت اتاق افسر نگهبان رفت و به مأمورکلانتری که پشت میز نشسته بود گفت: «من دوستم را کشته‌ام. پنجشنبه که خانواده‌ام در خانه نبودند او را کشتم و جسدش را داخل پتویی پیچانده و با کمک راننده آژانسی، آن را در قطعه 330 بهشت زهرا دفن کرده‌ام. من قاتل هستم و از شما می‌خواهم که مرا بازداشت کنید.»