نکته معمایی و درام این مینیسریال، درگیر کردن چند خانواده بابت قتل دختری است که بسان دانههای تسبیح، هر لحظه بیم آن میرود که مظنون اصلی باشند و تا چند پلان و سکانس آخر، کمتر فردی میتواند حدس بزند که گناهکار واقعی کیست.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۴۷ مطلب
نکته معمایی و درام این مینیسریال، درگیر کردن چند خانواده بابت قتل دختری است که بسان دانههای تسبیح، هر لحظه بیم آن میرود که مظنون اصلی باشند و تا چند پلان و سکانس آخر، کمتر فردی میتواند حدس بزند که گناهکار واقعی کیست.
شاید اصلیترین نقطه ضعف «گیسو» را باید در فیلمنامه آن جستوجو کرد. فیلمنامهای به قلم علیرضا کاظمیپور و سعید جلالی که نهتنها فاقد قصهای منسجم و درگیرکننده است، بلکه حتی در زمینه شخصیتپردازی نیز بهشدت لنگ میزند و کاراکترهایی فاقد هویت با کارکردی تیپگونه را پیشروی مخاطب قرار میدهد.
سریال بدون اینکه داستانی منسجم داشته باشد یا بیآنکه از پس گرفتن وقت مخاطب به او چیزی بدهد، با به کار گرفتن کاراکترهایی که گویی روباتهای بیهویتی در خدمت اوامر فیلمنامهنویس هستند، دست به خلق سکانسهایی میزنند که میخواهد مخاطب را متحیر کند .
در ابتدا مِر است که پسر جوانش را از دست داده و خانوادهاش دچار اضمحلال شده، در انتها همین مر است که باعث میشود لوری پسر نوجوانش را از دست بدهد و از یک زن خانوادهدار به زنی تنها تبدیل شود که ناچار است با تنهاییاش کنار بیاید و منتظر بازگشت اعضای خانوادهاش بماند.
بیش از هر چیز «شتابزدگی» در کار دیده میشود. مشخص است سفارشی داده شده، ددلاینی وجود داشته و کار باید میرسیده. طرح قصه و روابط شخصیتها میتوانست در همان قسمتهای نخست، عمق پیدا کند. رابطهها زیادی یکخطی است. ظاهراً نویسنده شروع کرده تا پیش برود و بعداً فکری برای سوابق شخصیتها بکند.
جان بوساریان که خلبان بمبافکن در ارتش آمریکاست دست به هر کاری میزند تا از ماموریتهای جنگی دوری کند. اما کاغذ بازی و بروکراسی ارتش همیشه راهی برای ماندن او در ارتش پیدا میکند.
تعقیب و گریز در قسمت ششم هم ادامه دارد. رامین خیال می کند توانسته است پلیس را دور بزند اما باز هم آن ها را دم خانه و دنبال خودش می بیند و از دست آن ها می گریزد. حلقه ی محاصره ی پلیس به دور گردنش تنگ تر شده است و دیگر خبری از تاثیر جادویی انگشت قطع شده هم نیست.
ملکه ی گدایان در قسمت سوم هم پر ماجراست. از اعتراف گرفتن البرز از افرا تا پیشنهاد پارسا به افرا برای معتاد کردن البرز. از افسردگی شدید سی سال پیش خورشید و میلش به کشتن بچه ها تا معرفی اش به عنوان ملکه ی گدایان.
لحن قسمت چهارم به کلی با سایر قسمتهای سریال متفاوت است و بیشتر حال و هوایی کمدی دارد. ترکیب بندی تصاویری، حرکت دوربین و نوع اغراق آمیز بودن کاراکترها یادآور کمدی فانتزیهای فرانسوی و فیلمهای ژان پیر ژونت است.
نه قصه و نه پرداخت ملکهی گدایان قصه و پرداخت مدرنی نیستند و ادعای متفاوت بودن و خاص بودن را هم ندارند. اما همین موضوع میتواند سبب موفقیت ملکهی گدایان شود.