ترنج

در مورد

قتل شوهر

در فرارو بیشتر بخوانید

۱۷ مطلب

  • کارآگاهان بعد از شنیدن حرف‌های مهین سراغ همدست او رفتند و توانستند محمود را بازداشت کنند. این مرد هم وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، اعتراف کرد در کشتن نیما به همسر او کمک کرده است. این مرد گفت: بعد از اینکه در جریان اختلافات مهین و نیما قرار گرفتم و مهین به من گفت از دست شوهرش خسته شده و دیگر نمی‌تواند زندگی با او را تحمل کند، قبول کردم در این قتل همکاری کنم. بنا بر این گزارش، متهمان در‌حال‌حاضر در بازداشت به‌سر می‌برند و تحقیقات از آن‌ها ادامه دارد.

  • از آنجایی که اولیای دم موفق نشدند ۵۰ نفر را برای قسامه معرفی کنند، دو متهم قسم خوردند که مرتکب قتل نشده‌اند و به این ترتیب رأی بر برائت آن‌ها صادر شد. این در حالی است که اولیای دم خواستار رسیدگی این پرونده در دیوان عالی کشور شدند و به رأی صادره اعتراض کردند، اما رأی صادره در دیوان عالی کشور مورد تأیید قرار گرفت و متهمان از اتهام قتل عمدی مبرا شدند.

  • کنترل اعصابم را از دست دادم و با قندشکن از پشت سر به او حمله کردم و چند ضربه به سرش زدم. سپس با چاقو او را کشتم. من بلافاصله پشیمان شدم و ساعت‌ها گریه کردم. اما از ترسم تصمیم گرفتم جسد را به بیرون از خانه انتقال دهم. من با چاقو سر همسرم را از بدنش جدا کردم. یک پا و دست او را نیز قطع کردم

  • من و یوسف ۲۰ سال قبل از هم جدا شدیم و دخترم پیش پدرش زندگی می‌کرد. یوسف اعتیاد داشت و به خاطر همین هم من تصمیم گرفتم از او جدا شوم. با اینکه ما بچه داشتیم؛ اما اعتیاد او وضعیت بدی برای زندگی ما درست کرده بود و من در نهایت نتوانستم تحمل کنم. شوهرم وقتی مواد مصرف می‌کرد، خیلی خشن می‌شد و رفتار‌های خشونت‌آمیز زیادی با من داشت. به همین خاطر هم از دستش ناراحت بودم و اواخر زندگی مشترک حتی از او متنفر هم شده بودم..

  • من اصلا شمس را نمی‌شناختم و تا قبل از شب حادثه فقط یک‌بار او را دیده بودم. آن‌دفعه شمس همراه شوهرم به خانه ما آمد و دو نفری کیسه‌ای مشکی‌رنگ را در حیاط باغچه دفن کردند. وقتی از شوهرم پرسیدم داخل کیسه چیست، جواب داد سیب‌زمینی است و بعد هم گفت: من حق ندارم در این موضوع دخالت کنم. بعد از آن شمس رفت و دیگر خبری از او نداشتم و ندیدمش تا اینکه شب حادثه او وارد خانه ما شد و شوهرم را با چاقو کشت.

  • اسلحه مال شوهرم بود، ‌اما دست من بود. از خانه پدرم بیرون آمدم و قرار بود با آن شرکت روغن نباتی قرار ملاقات بگذاریم تا کارهای نمایندگی در عراق را انجام دهیم که موسی به دنبالم آمد. باز اختلافاتمان شروع شد. از موسی ‌خواستم آرام باشد که تهدیدم کرد که این‌بار به عراق می‌رود و بچه‌هایم را از من می‌گیرد و نمی‌گذارد آنها را ببینم. از ماشین پیاده شدیم و چندقدمی با موسی راه رفتم که نمی‌دانم چه شد اسلحه را از کیفم بیرون کشیدم و به سمت موسی که جلوتر از من راه می‌رفت، شلیک کردم.

  • در شب حادثه من مقداری قرص خواب‌آور را در یک نوشیدنی مخلوط کرده و به حسن دادم، او پس از خوردن نوشیدنی بیهوش شد، زمانی که از بیهوشی حسن مطمئن شدم، با کاظم تماس گرفته و او به خانه ما آمد و با چاقویی که از آشپزخانه برای کاظم آورده بودم، در حالی که خودم دهان حسن را گرفته بودم کاظم نیز چندین ضربه پیاپی به بدن حسن وارد کرد و او را کشتیم و پس از مرگ در حیاط خانه و بین دو درخت گردو دفن کردیم.

  • این زن گفت: شوهرسابقم که حالا به اتهام مشارکت در حمل جنازه با وثیقه آزاد شده است در دادگاه حضور ندارد اما باور کنید برادرم هم در قتل دستی نداشته است. سپس فرهاد به دفاع پرداخت و حرف‌های خواهرش را تأیید کرد صبح دیروز این دو متهم بار دیگر در شعبه دوم به ریاست قاضی محسن زالی وبا حضور قاضی دلدار مستشار دادگاه به اتهام سرقت وآدم ربایی مقتول تحت محاکمه قرار گرفتند.

  • «ف» (زن ۲۴ ساله) مغزم را شست و شو داده بود از مدتی قبل نقشه شیطانی می‌کشید.به بهانه کشتن گوسفند، مرد قصاب را به خانه مجردی ام بردم، ولی گوسفندی در کار نبود! سپس مقداری قرص خواب آور را داخل مشروبات الکلی حل کردم و از او خواستم تا وقتی که گوسفند را بیاورند مشروب بخوریم! او هم قبول کرد و بعد از مصرف مشروب به خواب رفت تا پاسی از شب با خودم درگیر بودم تا این که شیطان بر من غلبه کرد و با تیغ موکت بری رگ گردن او را در همان حالت نیمه بیهوشی زدم و سپس تیغ را به جا‌های دیگر بدنش فرود آوردم!

  • محمود بعد از حدود یک سال جست‌وجو بالاخره به‌عنوان پیک موتوری در یک شرکت خدماتی مشغول به کار شد و بعد از آن ما با هم عروسی کردیم اما هنوز مدتی زیادی از ازدواج‌مان نگذشته بود که محمود را اخراج کردند. آن زمان بود که فهمیدم شوهرم معتاد است و شیشه مصرف می‌کند. مصرف او به‌حدی زیاد شده بود که دیگر نمی‌توانست سر کار برود و از صبح تا شب در خانه می‌ماند. من که چاره‌ای نداشتم...