صبح روز حادثه به پمپبنزین رفتم و یک بطری بنزین خریدم. بعد هم از ساعت ۷ تا ۹ صبح جلوی خانه مینا منتظر او بودم و وقتی او قصد داشت سر کار برود، به بهانه صحبت سوار ماشینش شدم. بعد از مسافتی مشاجره ما سر موضوعات قبلی شروع شد و آنموقع بود که من از کوره در رفتم و بنزین را روی او ریختم و فندک را روشن کردم که ناگهان آتش زبانه کشید و او آتش گرفت، البته خودم هم به بنزین آغشته شده بودم و آتش گرفتم.