سالها پیش، در هیاهوی میدان فردوسی، زنی بیهیاهو ایستاده بود؛ همیشه با لباسی سرخ، همیشه در همان گوشه، انگار منتظر کسی یا چیزی که هیچکس نمیدانست چیست. یاقوت، زن سرخپوش تهران، اسطورهای بیکلام شد که قصهاش را مردم نوشتند؛ قصهی انتظاری که هرگز تمام نشد.