یکی از این سارقان گفت: من یک عادت عجیب دارم که باعث شد راز سرقتهایمان فاش شود؛ عادت به نوشتن سرقتها داشتم. جزئیات سرقتها را مینوشتم تا در حساب و کتاب اشتباه نکنم.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۱۹۹۰ مطلب
یکی از این سارقان گفت: من یک عادت عجیب دارم که باعث شد راز سرقتهایمان فاش شود؛ عادت به نوشتن سرقتها داشتم. جزئیات سرقتها را مینوشتم تا در حساب و کتاب اشتباه نکنم.
تصاویری از دو جوان سارق که در ۳ ثانیه آینههای بغل خودرو را به سرقت میبرند.
بعد از دو سال متوجه شدم او وارد یک رابطه دیگر شده است. او از هرچه در اختیار من قرار میداد محرومم کرد و باعث شد دیگر نتوانم مثل سابق زندگی کنم، حتی وقتی اعتراض کردم مرا از کار اخراج کرد.
شاکی توضیح داد: برای خرید از خانه خارج شده بودم که در خیابان یکی از اقوام دورمان به نام صابر را دیدم. او سوار بر ماشینش بود و با این بهانه که میخواهد مرا برساند، خواست سوار ماشین شوم. اما به محض سوار شدن، چاقویی روی پهلویم قرار داد و تهدید کرد که اگر حرفی بزنم جانم را میگیرد.
سرهنگ کارآگاه ولیپور گودرزی خاطرنشان کرد: با صدور قرار قانونی از سوی مرجع قضائی، دختر گمشده به همراه طلاهایش به آغوش گرم خانواده خود بازگردانده شد و متهم برای کشف جرائم احتمالی در اختیار کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی قرار گرفت.
مقامات فیلادلفیا میگویند سارقانی که مشخص نیست چند نفر بودند، شبانه وارد کامیون حمل سکه شدند و با کوهی از سکه ۱۰ سنتی مواجه شدند. ارزش کل این سکهها ۷۵۰ هزار دلار اعلام شده است. به گفته مقامات، سارقان موفق شدند حداقل یک میلیون سکه ۱۰ سنتی، معادل ۱۰۰ هزار دلار را با خود ببرند.
معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با بیان اینکه متهم مدعی شده بود که برای پیگیری و رفع مشکل پسر شاکی در دادگاه، قاضی درخواست مبلغ ۵۰۰ هزار دلار کرده و تنها در صورت پرداخت این مبلغ، مشکل پسرش را برطرف خواهد کرد، گفت: همین موضوع نیز سبب شده تا شاکی از طریق تعدادی از دوستان و بستگان، این مبلغ را تهیه کند.
دوربین مداربسته داخل خانه پیرزنی ۹۴ ساله یک امدادگر را نشان می دهد که لحظاتی پس از مرگ پیرزن ۶۰ پوند پول به جیب میزند اما ناگهان متوجه نصب دوربین در خانه می شود.
یک مرد جوان و همسرش از یک پیرزن در داخل فروشگاهی در شهر پراگ، پایتخت جمهوری چک سرقت کردند.
همسرم. او مرا به این وضعیت دچار کرد. از بس که زیادهخواه بود و چشم و همچشمی میکرد. مدام میگفت فلانی سرویس طلا دارد، اما من ندارم و .... من یک کارمند ساده بودم، اما همسرم دلش یک زندگی لاکچری میخواست و خودش هم پای مرا به دنیای مجرمان باز کرد به این امید که یک شبه راه صد ساله را برویم و پولدار شویم، اما پلیس پس از دومین سرقت دستگیرمان کرد.