جواد گفت: هر دو همسرم با من اختلاف داشتند. هر دو مدعی بودند من بیشتر وقتم را برای زن دیگر صرف میکنم. در حالیکه اینطور نبود. من سعی میکردم برای هر دو همسرم وقت بگذارم و به آنها توجه کنم. مریم که زن دومم بود، بیش از همسر اولم به من اعتراض میکرد تا اینکه روز حادثه وقتی خانه همسر اولم بودم، او به آنجا آمد و با من جروبحث کرد. مریم بعد از مشاجره بهحالت قهر به خانه رفت. من هم دنبالش رفتم و دیدم به اصطبل رفته است.