ترنج

در مورد

رابطه پنهانی

در فرارو بیشتر بخوانید

۵۲ مطلب

  • مرد جوان که مخفیانه در خانه مجردی همسرش دوربین مداربسته کار گذاشته بود وقتی متوجه رفت و آمد‌های نامتعارفی به این خانه شد به دادگاه شکایت کرد.

  • مرد ۴۵ ساله توضیح می‌دهد یک رابطه پنهانی چگونه زندگی او را دگرگون کرد و هزینه سنگینی بر دوشش گذاشت.

  • روز حادثه او را سر قرار در تهران سوار موتور کردم و با هم برای گشت‌و‌گذار به اطراف تهران رفتیم، در آنجا در خانه یکی از آشنایان من نشسته بودیم و داشتیم تریاک می‌کشیدیم و مشروب می‌خوردیم که فهیمه گفت باید برگردد و در حالت مستی به من گفت که شوهر دارد...

  • او سر هر مسئله کوچکی مرا تحقیر می‌کرد. از زندگی مشترکم راضی نبودم، اما نمی‌توانستم از همسرم جدا شوم، چون هیچ پشتوانه‌ای نداشتم و احسان هم این را می‌دانست به‌همین‌خاطر من را اذیت می‌کرد. همین موضوع باعث شد تا من به سمت فرد دیگری کشیده شوم. قتل شوهرم برنامه‌ریزی نشده بود و کاملا اتفاقی رخ داد.

  • سهیل گفت: من امیر را از قبل می‌شناختم. امیر از من خواسته بود تا همراه او به خانه مرد جوان برویم. ما با کلیدی که ناهید به امیر داده بود، در را باز کردیم و وارد آنجا شدیم. من و سهیل و امیر هر کدام ضربات چاقو را به پدرام زدیم. اما ضربه اصلی را که به قفسه سینه پدرام وارد شد، امیر خودش به او زد.

  • چند سال قبل در یک رستوران که فرهاد صاحب آن بود، مشغول به کار شدم. مدتی بعد از من دختری به نام شبنم در آن رستوران مشغول به کار شد. من به شبنم علاقه‌مند شدم و از او خواستگاری کردم. بعد از مدتی با هم عقد کردیم. ما دو سال بود عقد کرده بودیم. در این مدت من محل کارم را عوض کردم و در جای دیگری مشغول شدم، اما همسرم همچنان در آن رستوران بود. تا اینکه متوجه شدم همسرم با فرهاد رابطه دارد.

  • من از فریبا خواستم از حسام طلاق بگیرد تا بتوانیم با هم ازدواج و زندگی کنیم، اما فریبا بعد از مدتی پیشنهاد داد همسرش را به قتل برسانیم. من ابتدا با این کار مخالف بودم، اما در نهایت قبول کردم این کار را انجام بدهم. من می‌خواستم به فریبا برسم و به عاقبت کاری که کرده بودم فکر نمی‌کردم.

  • من خبر نداشتم که قرار است قتلی اتفاق بیفتد. کیوان گفته بود می‌خواهد شوهرم را گوشمالی بدهد؛ ولی نگفته بود می‌خواهد او را بکشد. من شوهرم را دوست داشتم. وقتی کیوان تلاش کرد ما را از هم جدا کند و نتوانست، من را هم گول زد و شوهرم را کشت.

  • من از زندگی با شوهرم اصلا راضی نبودم و به‌همین‌دلیل محبت‌های پسردایی‌ام باعث شد به او علاقه‌مند شوم و با اینکه یک دختر و یک پسر دارم، به رابطه با او ادامه دهم. در این میان صابر مرتب می‌گفت: باید شوهرم را از سر راه برداریم. حالا هم فکر می‌کنم او شب حادثه وقتی ما در خانه نبودیم به منزلمان آمده و حبیب را کشته است

  • زن تنها وقتی ماموران را در ساختمان دید با صدایی بلند گفت که می‌خواهد سکوت شش ماهه اش را بشکند و راز پنهان زندگی‌اش را فاش کند تا هم به آرامش برسد و هم به ماجرای طلا‌های سرقت شده بپردازد.