سمیرا و شوهرش حالا ١٠روز است که زندگی خود را نابودشده میبینند. از صبح زود تا نصفشب در خیابانها به دنبال دخترشان پرسه میزنند، به امید اینکه سرنخی از باران پیدا کنند. دختری که وابستگی شدیدی به مادرش داشت و حالا او را از مادرش جدا کردهاند. سمیرا امیری مادر باران که از بس برای دخترش اشک ریخته، توان صحبتکردن ندارد، ماجرای ربودهشدن دخترش را روایت میکند: