یاشار تابستان همین سال، در انتهای کوچه، ماری یکمتری دید و کُشت. «رفتم هیزم بیارم، دیدم یه مار ته کوچه است. یه سنگ بزرگ برداشتم، پرت کردم روی سرش کشتمش». کلاس پنجمی است و هیچوقت به همکلاسیها و معلمهایش نگفته کجا زندگی میکند.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۱ مطلب
یاشار تابستان همین سال، در انتهای کوچه، ماری یکمتری دید و کُشت. «رفتم هیزم بیارم، دیدم یه مار ته کوچه است. یه سنگ بزرگ برداشتم، پرت کردم روی سرش کشتمش». کلاس پنجمی است و هیچوقت به همکلاسیها و معلمهایش نگفته کجا زندگی میکند.