ترنج

در مورد

بزمیرآباد

در فرارو بیشتر بخوانید

۱ مطلب

  • «تا ساعت یک نصفه شب طول کشید، می‌لرزیدیم، از سرما از بی‌پناهی از بی کسی، هیچ کسی نیومد برای کمک خودمون بودیم؛ تنها بودیم.» مرد سیاه پوشیده است ته ریش سفیدی دارد که کمی سنش را بیشتر نشان می‌دهد، اما صاف نمی ایستد، اصراری هم ندارد که هق هق گریه‌هایش را بین حرف‌هایش وقتی آن شب را بخاطر می‌آورد پنهان کند.

۱