«یک روز مدارک تحصیلی خودم را زیر بغل زدم و به دفتر ابتهاج رفتم و به رئیس دفترش گفتم میخواهم ابتهاج را ملاقات کنم. رئیس دفتر گفت سر ابتهاج چنان شلوغ است که ممکن است چند ماه دیگر به تو وقت بدهد. گفتم مانعی ندارد تو برو بگو که من مدیریت صنعتی خواندهام و قبلاً هم در سازمان برنامه رئیس «قسمت طرحها و تمرکز برنامهها» بودهام و حالا به ایران برگشتهام و میخواهم مجدد در سازمان کار کنم. با اصرار من رئیس دفتر رفت و موضوع را به ابتهاج گفت و بلافاصله برگشت و گفت ابتهاج تو را احضار کرده، برو داخل اتاقش.»