به پرسشهایمان پاسخی نمیدهد. به افسری که کنار دستش ایستاده است، میگوید: «اینها رو رد کن برند، از خبرنگار جماعت خوشم نمیاد.» بعد از چند دقیقه، خلقش تنگ میشود و سر خبرنگارها فریاد میکشد که چه میخواهید از جانمان، مگر متهم قحط است که سراغمان آمدهاید؟