شهر پر است از انواعواقسام گدا، طوری که باید هرروز سهچهار هزارتومانی برایشان کنار بگذاری تا خرجِ قوتِ لایموت و نوالهی ناگزیر کُنَد. میوهها را در پلاستیک سیاهی میچپانم و راهیِ خانه میشوم. نکند همین روزها میوه را هم مثل گوشت قسطی بخریم؛ خدا نکند. در همین فکر و خیالات هستم که به خانه میرسم. در این تخیلات که کاش میشد مفیستو شوی چندصباحی روحات را به شیطان بفروشی، ولی گاز و آب و برقات تامین باشد حقوق معوقه نداشته باشی دندانهای پوسیده یا استخوانهای پوک یا رگانی که در دستشوییهای عمومی…