دخترک دیگر نای گریه هم نداشت، چهار روز در کنار جنازه پدر در جستوجوی دستان مهربانانه بود، ای کاش در باز میشد و مادر او را در آغوش میگرفت...دختر کوچولو سه سال بیشتر ندارد، تشنه و گرسنه به چشمان جسد پدری خیره شده بود که هر لحظه رنگ و بویش عوض میشد و او را میترساند.