گفت پیش پدر وساطت کن که در حکم شهرام تخفیف بدهند و کاری کنند که حکم او حداقل اعدام نباشد. پدر آن شب دیروقت به خانه آمدند، ولی من مسئله را همان موقع با ایشان درمیان گذاشتم و گفتم فلانی تماس گرفته و چنین درخواستی را مطرح کرده است. شهید بهشتی بهشدت عصبانی شدند. ایشان وقتی عصبانی میشدند اهل داد و فریاد نبودند فقط صورتشان بهشدت برافروخته میشد. گفتند این مسئله دست من نیست.