ترنج

در مورد

قاتل زن برادر

در فرارو بیشتر بخوانید

۱ مطلب

  • حوصله‌ام سر رفت و می‌خواستم کتاب دانشگاهم را از کیفم بیرون بیاورم تا کمی مطالعه کنم. در همین حال تپانچه‌ای که از تهران خریده بودم و مدتی نیز در کیفم جامانده بود، همراه کتاب بیرون آمد و زمانی که می‌خواستم آن را سرجایش بگذارم انگشتم روی ماشه رفت و گلوله‌ای شلیک شد، وقتی به خودم آمدم، دیدم از پیشانی مریم در حالی که چشمانش به تلویزیون دوخته شده خون می‌آید و نفس نمی‌کشد.

۱