ترنج

در مورد

محمد بلوری

در فرارو بیشتر بخوانید

۵ مطلب

  • انتشار این عکس با نوشتهٔ من، واکنش‌های تعجب‌آوری در جامعه برانگیخت و برای اولین بار مردم را با این حقیقت روبه رو کرد که خون جوانانشان در خاک بیگانه با برنامه‌ریزی انگلیسی‌ها زمین ریخته شده و این مقامات انگلیسی‌اند که برای سرکوب شورشیان ظفار از شاه خواسته‌اند جوانان ایرانی را به این سرزمین بفرستد.

  • در این بخش داستان زندگی پرماجرای مردی را می‌خوانید که طی دو دهه از دوران خبرنگاری‌ام پیگیر سرنوشت او بودم و گزارش‌های خواندنی فراوانی از این مرد ماجراجوی چند چهره در صفحه حوادث کیهان نوشتم. من اولین بار در سال ۱۳۳۷ با مهدی بلیغ هنگام محاکمه‌اش در دادگاه عالی جنایی تهران آشنا شدم و از آن تاریخ به او لقب آرسن لوپن ایران را دادم - مردی که بیش از بیست سال در تعقیبش بودم تا راز جنایتش را برایم فاش کند. با توجه به روابط دوستانه‌ای که با بلیغ داشتم به تدریج با شخصیت چندگانه‌اش آشنا شدم و عنوان مرد…

  • یکی از خاطرات محمد بلوری که تا به حال چند جا نقل کرده این است که از وزیر «دادگستری کابینۀ دکتر امینی شنیده که در دهۀ ۴۰ خورشیدی برخی از زندانیان سیاسی را از بالا به دریاچۀ نمک قم یا کویر نمک قم پرتاب می‌کرده‌اند. خسرو معتضد، اما این روایت را مطلقاً تأیید نمی‌کند.

  • آن روز صبح با همسر زال‌زاده تماس گرفتم تا درباره کشته شدنش بپرسم به اشاره به من فهماند که یکی از مأموران امنیتی در خانه‌شان نشسته و مراقب گفت‌وگوی ماست. من که تا آن زمان از جریان قتل‌های زنجیره‌ای خبر نداشتم، تعجب کردم در آن وقت صبح با پیدا شدن جسد زال‌زاده چرا یک مأمور امنیتی با عجله به خانه آن‌ها رفته که بعد فهمیدم به دیدن این بانو رفته تا هشدار بدهد که مبادا درباره ربوده شدن و قتل همسرش جزئیاتی را بازگو کند.

  • موقع ظهر که از مدرسه به خانه برمی‌گشتم، در میدان (هفت تیر) ماشین کمیته جلوی پایم ترمز کرد. فرمانده کمیته پیاده شد و به بهانه اینکه با ضد انقلاب رابطه دارم، من را سوار ماشین کرد و گفت که باید از من بازجویی شود اما به این بهانه من را به خانه‌ای برد. در آنجا با دو تای دیگر بساط عیش و عشرت راه انداختند و آزار و اذیتم کردند. بعد از این مدت هم همین فرمانده من را آورد و در همان میدان پیاده‌ام کرد که به خانه‌مان برگردم...

۱