ترنج

در مورد

صدام

در فرارو بیشتر بخوانید

۱۴۲ مطلب

  • او را پدر تکاوری ایران می‌خواندند. جالب‌تر اینکه در کلاس تکاتوری با صدام حسین هم همکلاس بوده. می‌گویند امیر آذرفر فرمانده‌ای است که گوش یک مزدور بعثی را برای صدام هدیه فرستاده است.

  • «از طرفی، ترک‌ها در ایران می‌آیند و با ایران گفتگو می‌کنند، حتی سال ۶۲ به ما وعده ترور صدام را می‌دهند! البته نه به زبان، بلکه با اشاره. تا این اندازه قصه تکان می‌خورد.»

  • «محمد منیب»، وکیل مصری که در جریان محاکمه دیکتاتور پیشین عراق دفاع از او را برعهده داشت، روایت تازه‌ای از دستگیری صدام حسین نقل می‌کند و می‌گوید که او خواب بود... و برمر دروغ گفت!

  • رییس ستادکل نیرو‌های مسلح گفت: در تمامی قطعنامه‌های سازمان ملل هیچ گاه از صدام به عنوان متجاوز اعلام نشد و تنها زمانی که رزمندگان ایران در جبهه موفقیت‌های داشتند از آتش‌بس سخن می‌گفتند.

  • ایندیپندنت گزارش داد که ترامپ با مشکلات مشابهی با آنچه صدام با آن روبه رو بود، مواجه است و ترامپ با همان روشی درصدد حل این مشکلات است که صدام در طول زندگی‌اش درصدد حل آن‌ها بود.

  • عراق معتقد بود چون جنگ ایران و عراق به سود كشورهای عرب حوزه خلیج فارس بوده‌ است، دولت‌های عربی باید بدهی 30 میلیارد دلاری عراق را ببخشند. كویت زیر بار نرفت و تشنج با كویت بروز كرد.

  • نکته مهمی که در خاطرات هاشمی وجود دارد، این است که پس از نوشتن نخستین نامه، هاشمی پس از مشورت با مقام معظم رهبری تصمیم می‌گیرد که به نامه صدام جواب بدهد و پیش‌نویس این جواب را حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، آماده می‌کند.

  • جانشین فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان از بازداشت قاچاقچی بزرگ، معروف به "صدام" خبر داد.

  • شیراک متولد ۲۹ نوامبر سال ۱۹۳۲ و فرزند یک مدیر بانک بود که کار خود را به عنوان یک کارمند عالی دولتی شروع کرد و مدت کوتاهی پس از آن وارد سیاست شد، پیش از رسیدن به مقام نخست وزیری فرانسه ، مناصب مختلفی از جمله شهردار پاریس و در جایگاه بالاتری از جمله وزیر کشاورزی و وزیر کشور فرانسه را تصاحب کرد.

  • رسیدیم... باورم نمی‌شود این مرز ایران است. صدا هق هق یکی از اسرا از انتهای اتوبوس بلند شد. تقریباً همه اسرا سرشان را از پنجره اتوبوس‌ها به بیرون خم کرده بودند و محو تماشای تصاویری از امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب و رقص پرچم‌های برافراشته شده ایران در نوار مرزی شده بودند... از اتوبوس پایین آمدیم. لحظه‌ای چشم‌هایم را بستم و به سمت مرز چرخیدم. باد صدای مارش نظامی آشنایی را به گوش‌هایم می‌رساند. همان مارش آشنای شب‌های عملیات. چشم‌هایم را باز کردم. در محلی که برای تبادل اسرا بود روی پلاکارد…