ابنزر اسکروج پیرمردی کجخلق، تنها و خسیس است که حتا خساستش را در روز کریسمس، که همه سعی دارند به نوعی بخشندگی و مهربانی از خود نشان دهند، نیز کنار نمیگذارد. او حتا در روز کریسمس نیز کار میکند و دعوت به شام همکارش را نیز به تندی رد کرده و به خانه تاریک و تنهایش باز میگردد و در تمام راه دانه به دانه سکههایی که بدست آورده را چندین و چند بار میشمارد.