ترنج

در مورد

شهید ستوان ریحانی

در فرارو بیشتر بخوانید

۱ مطلب

  • آتش سنگین توپخانه دشمن در اطراف مدرسه وحشتناک بود، داخل ساختمان شدیم، به دلیل محدود بودن مکان من به ناچار ناظر مکالماتشان بودم. نامبرده چنان صحبت می‌کرد که گویی وداع آخر است. یک لحظه گفت: «صمد آنجاست؟» مادرش صمد را که فقط ۶ ماه داشت بیدار کرد، می‌شنیدم که از این سوی خط دائم صمد را صدا می‌زد، به من گفت: بیایید گوش کنید، پسرم دارد صحبت می‌کند. خلاصه آنقدر صمد، صمد کرد که اشک من و دیگران حاضر در آنجا را درآورد. سرانجام با خانواده‌اش خداحافظی کرد و به موضع آتشبار برگشتیم.

۱