ترنج

در مورد

قدرت نرم

در فرارو بیشتر بخوانید

۹ مطلب

  • دونالد ترامپ با تکیه بر قدرت سخت، جایگاه جهانی آمریکا را تضعیف و پایه‌های نظم بین‌المللی را متزلزل کرده است. او به جای بهره‌گیری از قدرت نرم و سرمایه فرهنگی آمریکا، با رویکردهای پوپولیستی به جنگ جهانی‌شدن و مهاجرت رفته و فرصت‌های اقتصادی را قربانی سیاست‌های کوتاه‌نگرانه کرده است. با وجود مقاومت‌ها، روند جهانی‌شدن و وابستگی متقابل همچنان شتاب می‌گیرد و آمریکا همچنان از این نظام بیشترین سود را می‌برد.

  • قدرت نرم آمریکا که ریشه در ارزش‌های فرهنگی، سیاسی و سیاست خارجی آن دارد، پس از جنگ جهانی دوم به ابزار اصلی رهبری جهانی تبدیل شد. اما دونالد ترامپ با بی‌اعتنایی به نهادهای بین‌المللی، تهدید متحدان و تخریب نهادهای کلیدی، این سرمایه را تضعیف کرده است. درحالی‌که چین با سرمایه‌گذاری در قدرت نرم به‌دنبال پر کردن این خلأ است، تداوم مسیر ترامپ می‌تواند به فروپاشی اعتماد جهانی به رهبری آمریکا بینجامد.

  • اغلب رهبران سیاسی مایل هستند تا از قدرت سخت و اعمال زور برای تحقق دستورکارهای خود استفاده کنند. با این حال، وقتی که قدرت سخت به طور انحصاری مورد استفاده قرار می گیرد، می تواند هزینه های به مراتب بیشتری را در قیاس با زمانی که با قدرت نرم ترکیب و اعمال شود، به همراه داشته باشد

  • توماس فریدمن در یادداشتی، ترامپ و نتانیاهو را رهبرانی می‌خواند که دموکراسی را به‌سوی اقتدارگرایی، قوم‌گرایی و تضعیف نهاد‌های قانونی سوق می‌دهند. او هشدار می‌دهد که آمریکا و اسرائیل به‌طور عامدانه در مسیر دوری از هویت دموکراتیک و قدرت نرم تاریخی خود حرکت می‌کنند. فریدمن تأکید می‌کند این روند تهدیدی برای آینده آزادی و ثبات جهانی است و مبارزه با آن، نبرد سرنوشت‌ساز عصر ماست.

  • قدرت نرم آمریکا متکی به ارزش‌های لیبرال دموکراسی، در سال‌های اخیر با چالش‌هایی جدی مواجه شده است. سیاست‌های ترامپ همراه با ملی‌گرایی و کاهش تعاملات بین‌المللی، به تضعیف تصویر جهانی آمریکا و افزایش قطب‌بندی داخلی منجر شد. از سوی دیگر، پیشرفت‌های فناوری و رسانه‌های اجتماعی باعث تشدید اختلافات سیاسی و تضعیف دموکراسی شدند.

  • در دوران ترامپ، سیاست خارجی آمریکا به دکترین معامله‌محور و فاقد قدرت نرم تبدیل شد. ترامپ منازعات را بر اساس منافع مالی و بازدهی ارزیابی می‌کند و از مفاهیم سنتی مانند «قدرت نرم» فاصله می‌گیرد. این تغییرات، متحدان امنیتی آمریکا را در موقعیتی دشوار قرار داده، جایی برای مذاکره باقی نمی‌گذارد و رهبران اروپا را در برابر انتخاب‌های سختی همچون پذیرش نظم جدید یا قدرت‌نمایی قرار می‌دهد.

  • مقام‌های ایالات متحده چندین دهه است که در مورد قدرت نرم فکر کرده، صحبت می‌کنند و آگاهانه از قدرت نرم استفاده کرده اند. همتایان چینی آنان دیرتر شروع کردند. این می‌تواند یک نقطه ضعف باشد، اما می‌تواند به نفع چین نیز تمام شود. تضادها، تنش‌های داخلی و حتی ریاکاری عمیقا در قدرت نرم ایالات متحده آمیخته شده‌اند.

  • ارزیابی و تخمینِ تاثیرات بلند مدت پاندمی ویروس کرونا، روایتگر یک پیش بینی دقیق از آینده نیست. این گزاره را بایستی تمرینی برای سنجش احتمالات و تنظیم سیاست‌های فعلی دانست. از این منظر، زمانی که به نظم بین المللی در سال ۲۰۳۰ می‌نگریم، پنج سناریو احتمالی به ذهن متبادر می‌شوند.

  • مات شاردر از بنیاد آلمانی طرح مارشال (آمریکا) تأکید می‌کند، که مؤسسات کنفوسیوس ابزار‌های تبلیغاتی هستند. او تصریح می‌کند: «آن‌ها پایگاه حزب تمامیت‌خواهی هستند، که بطور بنیادی با ایده‌هایی مانند آزادی اظهار عقیده و آزادی تحقیق در باره اقدامات دولت دشمنی می‌کنند». بنا به گمان شاردر، مؤسسات کنفوسیوس «پوششی برای فعالیت‌های غیر قابل قبول، مثلا، برای جمع‌آوری اطلاعات و ارتقاء منافع نظامی- علمی چین هستند».

۱