متهم در ادامه گفت: من باید اعترافی کنم چون مدتی است که عذاب وجدان دارم و حالم خوب نیست. من دروغ گفتم که سعید در بازجوییها هم چاقو کشید. او کمربند کشید و از من خواست کنار بروم. با کمربند چند ضربه به من زد اما من چاقو را به پهلویش فروکردم. واقعیت این است که من اصلا فکر نمیکردم چنین ضربهای باعث مرگ کسی شود و فکر میکردم فقط یک ضربه میخورد و بعد همهچیز تمام میشود. بعد از اینکه من به خانه برگشتم، بچهها او را به بیمارستان بردند و وقتی شنیدم کشته شده است، خیلی تعجب کردم. ما دوست نبودیم اما…