ترنج موبایل
کد خبر: ۱۳۱۳۶۶

بازخواني دوره اصلاحات؛

موسوی‌لاری: ۶۵ درصد از مردم با ما هستند

اصلاح‌طلبان همواره در فضاي سياسي كشور با مشكلاتي روبه‌رو بوده‌اند، اما چندي است اين مشكلات چنان افزايش يافته كه حيات اين جريان سياسي حاضر در ميان مردم با خطر مواجه شده است.

تبلیغات
تبلیغات
اصلاح‌طلبان همواره در فضاي سياسي كشور با مشكلاتي روبه‌رو بوده‌اند، اما چندي است اين مشكلات چنان افزايش يافته كه حيات اين جريان سياسي حاضر در ميان مردم با خطر مواجه شده است.

به گزارش اعتماد، وزير كشور دولت اصلاحات اين جريان مقبول در ميان مردم را 65 درصد مي‌داند كه در فضاي حاكميت نقش آن روز به روز كمرنگ‌تر مي‌شود. عبدالواحد موسوي لاري در اين گفت‌وگو به دفاع از عملكرد اصلاح‌طلبان در اين دوران مي پردازد.

در ابتداي بحث، تعريفي از اصلاح‌طلبي بيان كنيد تا حدود و ثغور آن مشخص شود و مولفه‌هاي جريان‌هاي اصلاح‌طلب معين شود؟
بسياري از چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلب در مصاحبه‌ها، بيانيه‌ها و... به تعريف اصلاح‌طلبي پرداخته‌اند؛ بر همين اساس اصطلاح اصلاح‌طلبي، نامانوس و تعريف نشده نيست.

منظور از اصلاح‌طلبي حركت در جهت تغيير پاره‌يي روش‌ها، كاركردها و شرايطي كه با تفسيرهاي غلط از قانون اساسي يا تخلف از قانون اساسي يا ناديده انگاشتن بخشي از قانون اساسي بر كشور حاكم شده است؛ بايد توجه داشته باشيد كه همه اين مسائل زير چتر جمهوري اسلامي و مبتني بر اصول قانون اساسي است.

شايد ساده‌تر آن باشد كه بگوييم اصلاح‌طلب كسي است كه در چارچوب نظام با رعايت اصول قانون اساسي خواستار بهبود شرايط اداره كشور هست. اجراي اصول قانون اساسي با تمام ويژگي‌هاي آن خواسته اين جريان است.

اين را قبول ندارند كه عده‌يي با تمسك به پاره‌يي از اصول و تاكيد بر پاره‌يي از ارزش‌ها و با داعيه تقويت بعد اسلاميت نظام بعد جمهوريت نظام را زير سوال ببرند همان‌طور كه قبول ندارند در لواي طرفداري از مردم و جمهوريت مباني اعتقادي نظام را مورد بي‌توجهي قرار بدهند پس اصلاح‌طلب خواستار اجراي كامل و جامع اصول قانون اساسي است به ويژه اصولي كه مرتبط با حقوق اساسي ملت است.

بر اساس تعريف شما دامنه اصلاح‌طلبي بسيار گسترده است؛ آيا علت استعمال لفظ جبهه بر اين طيف فكري همين است؟
توجه داشته باشيد آنچه ما به عنوان اصلاحات تعريف مي‌كنيم دقيقا در يك تعريف كلي، حركت در بستر قانون اساسي است كه گروه‌ها و احزاب مختلف حضور دارند اما ممكن است روش‌ها و رويكردهاي متضادي در رابطه با اصلاح و تغيير درپيش گيرند؛ احزابي با سلايق مختلف با يك هدف كه همان اجراي كامل قانون اساسي است.

بر همين اساس ما نمي‌توانيم اصلاحات را به مثابه يك حزب تلقي كنيم؛ اصلاحات يك جبهه است در اين جبهه احزاب مختلف حضور دارند كه قدر مشترك اين گروه‌ها قانون اساسي است و تفاوت در سليقه است كه هر گروه بنا بر سليقه‌اش روندي را در پيش گيرد اما در اصل جهت‌گيري و اجراي قانون اساسي و بازگرداندن قطار از ريل خارج شده اجرايي كشور روي ريل قانون اساسي با هم اشتراك دارند.

بنابراين ما در جبهه اصلاحات به نوعي عدم محدوديت روبه‌روييم چون اين وجه اشتراك بسياري گروه‌ها و جريانات سياسي را در بر مي‌گيرد. چنين روندي براي ثبات و حفظ اصلاح‌طلبي مشكل‌ساز نيست؟
نگرش‌هايي در كشور وجود دارد كه نشات گرفته از سلايق متفاوت است. اين سلايق در كشور طيف‌هاي متفاوتي دارد كه در تقسيم‌بندي كلي به اصلاح‌طلب و اصولگرا منشعب مي‌ شوند.

در خود اصولگرايان گروه‌هاي متفاوتي وجود دارد. جبهه پايداري، جبهه متحد، موتلفه، جامعه روحانيت، جامعه اسلامي مهندسين و... در اصلاح‌طلبان نيز به همين شكل. مجمع روحانيون مبارز، حزب مشاركت، مجاهدين انقلاب اسلامي ايران، اعتماد ملي، جامعه معلمين و كارگران و... وجود دارد كه همگي در تقسيم‌بندي كلي در جرگه اصلاح‌طلبان قرار مي‌گيرند.

اصلاح‌طلبي خواهان اصلاح امور است كه بيشتر مرتبط به حقوق اساسي شهروندان بوده و نسبت به آن حساسيت نشان مي‌داد. شايد در عملكرد احزاب تفاوت‌هايي را شاهد باشيم. مثلا خانه كارگر در رفتارهاي حزبي خود قاعدتا با حزبي مانند اعتماد ملي متفاوت است.

در همين انتخابات قبلي در شهر تهران احزاب اصلاح‌طلب هيچ كانديدايي را معرفي نكردند اما خانه كارگر دو كانديدا داشت، خانم جلودارزاده و آقاي محجوب. يا در موضوعات ديگر، مثلا فعاليت‌هاي فرهنگي. يك جرياني علاقه به پرداختن به مسائل فرهنگي بيشتر دارد و جرياني ديگر به مسائل اقتصادي.

بنابراين به طور طبيعي احزاب سياسي اصلاح‌طلب مساله اساسي‌شان حقوق اساسي ملت و به يك معنا مردم‌سالاري و مشاركت عامه مردم در سرنوشت‌شان و برخي از گروه‌ها صنفي است.

آنها در اساس همراه با ديگر احزاب اصلاح‌طلب هستند اما مثلا انجمن اسلامي معلمان يا خانه كارگر هدفي ديگر در كنار اين هدف نيز دارند و آن حمايت از حقوق آن صنف مربوط است.

بنابر تصور من آن چتر كلي كه به اسم اصلاح‌طلبي است روي سر همه احزاب و گروه‌هاي مرتبط باز است اما ممكن است هر يك به فراخور حساسيت‌هاي خودشان موضوعي را پرنگ‌تر كنند و به ساير مباحث كمتر بپردازند.

نگاه اصلاح‌طلبان به نقش مردم در سرنوشت يا به عبارتي مشاركت‌شان در فضاي سياسي چيست؟
همان‌طور كه گفتم، از مشتركات اساسي اصلاح‌طلبي اين است كه همه معتقدند تنها راه پويايي و پيشرفت كشور اجراي قانون اساسي به صورت همه‌جانبه و هماهنگ در تمام شوونات است.

همه قبول دارند كه بزرگ‌ترين ضربه‌يي كه به ما وارد مي‌شود، گزينشي و مقطعي و موردي عمل كردن به قانون اساسي است؛ تفسير‌هاي غلط و برداشت‌هاي صنفي و حزبي از قانون، نيز بزرگ‌ترين ضربه را به جامعه مي‌زند.

همه اصلاح‌طلبان تاكيد مي‌كنند و قبول دارند كه اگر مردم در سرنوشت‌شان مشاركت نداشته باشند، و بي‌تفاوت شوند پشتوانه‌يي براي حكومت باقي نمي‌ماند. همه به عدالت اجتماعي معتقد هستند.

اينها كه رديف كردم همه از اصول قاطع اصلاح‌طلب است ولي همان‌طور كه گفتم بعضي تشكل‌ها به خاطر نوع نگرش صنفي، ويژگي‌هاي حزبي و... در كوچك و بزرگ ديدن هر كدام از اين موارد با هم اختلاف داشته باشند.

گروهي معتقدند اول بايد حقوق مردم را نهادينه كنيم و انتخابات به عنوان معبر حضور و تاثير مردم در سرنوشت‌شان به صورت آزادانه و قانوني برگزار شود و پس از آن وقتي مردم انتخاب كردند يا امكان انتخاب برايشان فراهم آمد خود مردم نشان مي‌دهند كه دغدغه‌ اصلي‌شان در اين برهه مثلا وضعيت معيشتي‌شان است يا مسائل فرهنگي، دانشگاه‌ها، كارخانه‌ها، كشاورزي يا صنعت. وقتي فضاي انتخابات، فضايي آزاد و رقابتي شد، خود گروه ها به مردم برنامه مي‌دهند.

پس مي‌توانيم بگوييم گام اول در انتخابات اين است. در حال حاضر اگر چنين رويكردي واقع شود مردم خواهان چه گروهي هستند؟
اگر زماني تمام گرايش‌ها و احزاب و جريانات سياسي و اجتماعي بتوانند آزادانه در انتخاباتي شركت كنند آن زمان نوبت به مردم مي‌رسد كه مردم بر اساس برنامه‌ها نوع نگرش و گرايش خود را نشان دهند.

مثلا امروزه با وضعيت بد معيشتي كه ايجاد شده؛ قاعدتامردم بايد خواهان گروهي باشند كه با برنامه‌هاي روشن‌تري براي حل مشكلات معيشتي ارائه مي‌دهند. و طبيعتا آن دسته از احزاب، نهادها، تشكلات و... كه بر مباحث اقتصادي و رفع مشكلات معيشتي تاكيد بيشتري دارند، منطقا از مقبوليت بيشتري نزد عامه برخوردار خواهند بود.

اگر روزي نيز دغدغه اصلي مردم مبحث تحصيلات عاليه، دانشگاه‌ها بود، بالا رفتن سطح علمي عمومي و مسائلي كه در حوزه آموزش و فرهنگ مطرح است بالطبع جريان‌هايي كه داعيه‌دار مسائل فرهنگي و آموزشي هستند از حمايت بيشتري برخوردار خواهند شد.

بنابراين به نظر من آن وجوه مشترك كافي است براي اينكه تشكل‌هاي مختلف بتوانند در كنار هم قرار گيرند ولو در روش‌ها و شيوه‌هاي اين كار يا تمايل به آن با هم تفاوت داشته باشند.

در زمان وزارت شما و در دوران اصلاحات دغدغه انتخابات، به اين شكل مطرح نبود و بحث بر سر آن كمتر مطرح مي‌شد. كمبود از كجا نشات مي‌گيرد، آيا قانون ما تمهيدات لازم را براي حل اين دغدغه مد نظر نگرفته است يا باز هم بحث مجري انتخابات است؟
ما براي رسيدن به هدف هم قانون صحيح و خوب مي‌خواهيم و هم مجري متعهد و قابل اعتماد در كار‌ها و اجراييات مهم است.

نمي‌توانيم اين دو را از هم تفكيك كنيم. با يك قانون متشتت و غيرجامع نمي‌توان انتظار يك انتخابات بي‌دغدغه و اجراي درست را داشته باشيم و از آن طرف، درباره اجراييات نيز به همين شكل. واقعيت آن است كه ما براي هر مساله‌يي بايد قوانين روزآمد، و كارآمد مطابق با نياز روز جامعه داشته باشيم.

و در عين حال به مجرياني كه اعتقاد به اجراي قانون داشته باشند و خود را ملزم به اجراي آن بدانند، نياز داريم. آنچه كه در دولت اصلاحات به مردم و راي‌دهندگان آرامش نسبي درباره حقوق سياسي‌شان داده بود، اين بود كه اعضاي دولت اصلاحات بر اصل پايبندي به قانون ترديدي نداشتند.

از شخص آقاي خاتمي رييس‌جمهور تا همه افراد حاضر در كابينه، به اين مساله اعتقادي عمل مي‌كردند و اعتقاد داشتند كه رمز پيروزي جوامع عمل به قوانين موضوعه است حتي اگر بد و اشتباه باشد، وجودش را بهتر از تمرد و بي‌قانوني مي‌دانستند.

به همين دليل در آن زمان كه من وزارت كشور را در اختيار داشتم، تمام تلاش و دغدغه من و همكاران چه در وزارتخانه و چه در استان‌ها عملي كردن قوانين موضوعه‌يي كه از طريق مجلس شوراي اسلامي، شوراي نگهبان و مجموعه سازوكار‌هاي قانوني در اختيار ما قرار گرفته بود. ما خود را ملزم و پايبند به قانون مي‌دانستيم.

به همين دليل يكي از تعارض‌ها و نزاع‌هاي دايمي با هيات‌هاي نظارت شوراي نگهبان در امور انتخاباتي پيرامون نوع پايبندي آنان به قانون بود. ما نظراتي داشتيم و آنها نظرات خود را داشتند.

تمام تلاش ما بر اين بود كه با تفسير‌هاي شخصي از قانون مانع حضور مردم در عرصه سرنوشت‌شان نباشيم. و متاسفانه از آن طرف شاهد بوديم كه با تمسك بر برخي ظواهر قانون به رد صلاحيت‌ها و ايجاد مانع براي حضور افراد به محدود‌سازي حوزه تصميم‌گيري مردم مي‌پرداختند.

ما معتقد بوديم كه بايد احزاب پايبند به قانون اساسي فعاليت داشته باشند، تريبون آزاد داشته باشند، ميتينگ برگزار كنند و... اما طرف مقابل ما مدعي بود يا معتقد بود فعاليت اين احزاب موجب تشتت در جامعه مي‌شود.

يا ما به ان جي او‌ها به عنوان مكمل فعاليت‌هاي دولت نگاه مي‌كرديم و مي‌گفتيم اين تشكل‌ها فعاليت‌هاي دولت را تسهيل مي‌كنند. مثلا ان‌جي‌او‌هاي محيط زيستي مي‌توانستند به فعاليت‌هاي سازمان محيط زيست ياري رساند. خيريه‌ها مي‌توانستند به مراكزي مانند كميته امداد و بهزيستي كمك كنند.

يا مثلا خيرين مدرسه‌ساز مي‌توانستند به آموزش و پرورش كمك كنند و به همين دليل معتقد بوديم كه گسترش نهاد‌هاي مدني به منزله مشاركت داوطلبانه مردم مكمل فعاليت‌هاي دولت و حكومت است. دوستان مقابل ما اين را قبول نداشتند و معتقد بودن اين انجمن‌ها و ان‌جي‌اوها در امور حكومتي مي‌توانند ايجاد مشكل كنند.

به همين دليل من معتقد اگر آن زمان سلامت انتخابات به دغدغه اصلي مردم مبدل نشده بود به دليل پايبندي دولت اصلاحات به اصل گردش نخبگان و جابه‌جايي مديريت به خواست و راي مردم بود.

و ما در عمل نشان داديم كه به اين امر پايبند هستيم و هر جا نزاعي بود ما آن سمتي بوديم كه مردم بودند. اگراختلافات ما با هيات‌هاي نظارت احزاب مقابل را ببينيد، عمدتا ما آن جايي بوديم كه مردم بودند و به حق مردم براي اداره كشور پافشاري مي‌كرديم.

حال كه به دوران اصلاحات بازگشتيم و روند فعاليت آن را مورد مداقه قرار داديد، يكي از مسائلي كه بسياري بر آن مانور مي‌دهند رفتار دولت اصلاحات با جامعه بين‌الملل است. برخي اين دولت را به وادادگي در برابر غرب متهم مي‌كنند. نظر شما در اين زمينه چيست و چه دفاعي درباره آن داريد؟
دولت اصلاحات با پذيرش اين واقعيت كه ما در يك دنياي به هم تنيده و مرتبط به هم زندگي مي‌كنيم و ما يك جزيره جدا و مستقل در دل اقيانوس هستي نيستيم و يك مجموعه هستيم كه در اقتصاد، فرهنگ و بهداشت و درمان و... با دنيا در ارتباطيم بنابراين نمي‌توانيد درهاي دنيا را روي خودمان ببنديم يا درهاي كشور را به روي دنيا.

ما در دولت اصلاحات چارچوبي داشتيم، چارچوبي كه سياست خارجي ما را تبيين مي‌كرد و آن هم اصول تعريف شده‌يي بود كه رهبري نيز بر آن تاكيد داشت.

اصول، حكمت، عزت و مصلحت كه دستگاه ديپلماسي كشور فعاليت خود را بر اين اساس تنظيم كرده بود آن مهم‌ترين تلاش دولت اصلاحات اين بود كه از هرگونه دشمن‌تراشي در سطح منطقه و جهان اجتناب كنيم. ما معتقد بوديم يك دشمن هم زياد است و دوست هر چه اضافه شود، كم است.

به همين دليل هم معتقد بوديم كه ضمن هوشياري و مراقبت و رعايت اصول سياست خارجي كه با دورانديشي و حكمت مصالح عزت، شرف و حيثيت ملت در آن رعايت شود؛ نبايد دنيا را عليه خودمان بشورانيم و نبايد با اظهارات و اعمال غيرمنطقي دنيا را عليه خودمان بكنيم؛ ما با اصل تنش‌زدايي در جهان توانستيم نگاه‌هاي كينه‌توزانه‌يي كه در آن زمان عليه ايران وجود داشت را تبديل به نگاه‌هايي كنيم كه لااقل كينه از آن نمي‌باريد.

نه‌تنها كشورها براي ما حق حيات قائل بودند كه حاضر بودند با ما همكاري كنند؛ حتي پس از حوادث 11 سپتامبر كه كشورهاي شرقي و مسلمانان با مشكلات فراواني رو به رو بودند؛ هر ايراني كه از ايران خارج مي‌شد و وارد كشوري بيگانه به عنوان يك عنصر نامطلوب به آن نگاه نمي‌كردند عزت و احترام داشتند در فعاليت اقتصادي شركت‌ها، سرمايه‌گذاران زيادي آمدند كه با ما همكاري كنند؛ در مناسبات منطقه‌يي تمام كشورهاي منطقه به ايران به عنوان يك شريك، دوست و برادر بزرگ‌تر نگاه مي‌كردند، احساس ناامني نسبت به ايران نداشتند، بنابراين درهاي همدلي و همكاريشان به روي ملت ايران باز شده بود.

ما معتقديم آن نگاهي كه دولت اصلاحات در حوزه سياست خارجه داشت (نگاه تنش‌زدايي) بيشترين خدمت را به ملت كرده است.

در حالي كه مواضع اصولي استكبارستيزي جمهوري اسلامي هيچ گاه از آن تنازلي صورت نگرفت مقابله با استكبار و بدخواهان نظام به صورت قاطع دنبال مي‌شد اما در كنار مقابله با بدخواهان، دوستان را افزايش داديم و دشمنان را كاهش.

باور ما اين بود كه مي‌شود در دنيا به گونه‌يي زندگي كرد كه بي‌خود و بي‌دليل دشمن‌تراشي نكنيم.

به نظر من اين روش صحيح و اصولي است كه بركات زيادي براي جمهوري اسلامي داشت اينكه عده‌يي اين را به معناي پذيرفتن سلطه غرب يا عدول كردن از سياست‌هاي اصلي انقلاب تلقي كرده‌اند من نه‌تنها اين را نمي‌پذيرم بلكه عكس آن معتقدم در دوران اصلاحات سياست‌هاي اصولي جمهوري اسلامي در دنيا مطرح شد و اين دولت اصلاحات بود كه توانست يك چهره زيبا و قابل قبولي از ايران را به دنيا عرضه كند.

فضاي فعلي و دولت جديد را در اين زمينه چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
متاسفانه پس از آن با تمام تنازل‌هايي كه صورت گرفت و حتي دولتمردان رفتند در خود امريكا سازمان ملل اعلام آمادگي براي مذاكره با امريكايي‌ها كردند اما آنها حاضر به اين كار نشدند.

در حالي كه در دولت اصلاحات بود كه دولت استكباري امريكا از كودتاي 28 مرداد عذرخواهي كرد و حاضر شدند حقانيت جمهوري اسلامي را بپذيرند.

بنابراين به نظر من اين بي‌لطفي يا كم‌لطفي است كه برخي دولت اصلاحات را اين گونه در نظر مي‌گيرند و من معتقدم سه اصل عزت، حكمت، مصلحت در سياست خارجي و مناسبات با ديگر دولت‌ها در دولت اصلاحات به وجه بسيار صحيح و خردمندانه‌يي عملياتي شد.

پس ازدولت اصلاحات مشكلاتي كه براي كشور پيش آمد به دليل ناديده گرفتن اين اصول بوده است.

از فضاي بين‌الملل خارج شويم، جايگاه فعلي اصلاح‌طلبان را در كشور چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
اگر جايگاه اصلاح‌طلبان را در حوزه افكار عمومي در نظر بگيريم به نظر من امروز شرايط اصلاح‌طلبان بهترين شرايط است يعني امروز اصلاح‌طلبان در ميان افكار عمومي بهترين جايگاه را دارند.

مردم تازه متوجه شدند آن روش‌هاي اصلاح‌طلبانه‌يي كه در عرصه‌هاي گوناگون، اقتصادي، اجتماعي، بين‌الملل و... در هشت سال دولت اصلاحات به كار گرفته شده بود هم معيشت مردم و هم عزت آنان را تضمين كرده بود.

شايد اگر در سال 84 كه دولت جديد روي كار مي‌آمد، عده‌يي معتقد بودند كه اين افرادي كه آمده‌اند بهتر عمل مي‌كنند؛ اما تجربه اين 7 سال دولت جديد مشخص كرد كه اصلاح‌طلبان هم در تدبير امور موفق‌تر بودند و هم تكيه گاه كارشناسي آنها قوي‌تر بود و هم شتاب توسعه اقتصادي، فرهنگي، سياسي جمهوري اسلامي در اين دوره شتاب قابل قبولي داشت.

بنابراين امروزه در افكار عمومي جايگاه اصلاح‌طلبان بهترين جايگاه است اما اگر منظور جايگاه آنان در قدرت است، بايد بگويم اصلاح‌طلبان هيچ سهمي ندارند.

امروزه اصلاح‌طلبان هيچ يك از ابزار قدرت را در اختيار ندارند؛ نه در دولت حضور دارند و نه در قوه قضاييه و نه در قوه مقننه و در اين بعد شرايط براي اين جريان شرايط مناسبي نيست نه براي حضور و نه فعاليت آنان، حتي چنان محدوديتي دارند كه برخي تشكل‌هاي رسمي و قانوني همچون مجمع روحانيون مبارز كه هم مورد تاييد امام و رهبري و هم چهره‌هاي اصيل انقلابي در آن زياد هستند و هم جامعه آنها را مي‌شناسد، از داشتن يك سايت خبري كه خبرهاي اختصاصي اين نهاد روحاني مورد تاييد امام و رهبري را پوشش بدهد نيز برخوردار نيست.

ما اگر بخواهيم مطلب يا بيانيه‌يي داشته باشيم كه بخواهيم آن را به مردم منتقل بكنيم هيچ ابزار رسانه‌يي در اختيارمان نيست. ساير احزاب و تشكل‌هاي اصلاح‌طلب نيز با شدت و ضعف با همين محدوديت‌ها روبه‌رو هستند.

اصلاح‌طلبان در جريان انتخابات مجلس نهم، از فعاليت اجتناب كردند و فعاليتي صورت نگرفت. برنامه اصلاح‌طلبان براي انتخابات پيش رو چگونه است، آيا باز هم مشي سكوت را در پيش مي‌گيرند؟
انتخابات در همه جاي دنيا، حداقل‌هايي دارد كه اگر آن حداقل‌ها تامين نشود، مشاركت يا عدم مشاركت بي‌معناست.

وقتي در يك انتخابات جريان اصلاح‌طلب و اصولگرا دو سوي آن باشد؛ در يك سو اصولگرا است كه تمام امكانات مادي و معنوي جامعه در اختيارشان قرار دارد، از صدا و سيما گرفته تا نيروهاي مسلح تا قوه قضاييه و تريبون‌هاي نمازجمعه، تا مطبوعات و سايت‌هايي كه مثل قارچ با بودجه عمومي و بيت‌المال تاسيس شده و يك جانبه به نفع اصولگرايان راست و دروغ مطلب مي‌نويسند، آن سوي داستان اصلاح‌طلباني هستند كه حتي يك سايت كوچك و كم محدوده مجمع روحانيون هم در اختيارشان نيست، هر نشريه‌يي كه منتسب به آنهاست به كوچك‌ترين بهانه تعطيل مي‌شود؛ احزاب‌شان نمي‌توانند حتي كنگره‌هاي سالانه تشكيل دهند و نمي‌توانند تجمع كنند و ميتينگي زير يك سقف داشته باشند.

شما فكر مي‌كنيد در چنين فضايي رقابت معنا دارد؛ حال اصلاح‌طلبان بيايند يا نيايند. يك سو همه امكانات را در اختيار دارد و سوي ديگر هيچ چيز در اختيار ندارند. البته من مدعي هستم با وجود همه اين محدوديت‌ها افكار عمومي با اصلاح‌طلبان است و هر جا حتي به ميزان اندكي راه باز شود برنده آن اصلاح‌طلبان هستند.

در انتخابات مجلس وقتي خاتمي مطرح كرد كه ما 3 شرط داريم، آن زمان هم من اعلام كردم اين شروط خاتمي نيست؛ شرط برگزاري انتخابات آزاد است.

خاتمي تعريف خود را از انتخابات بيان كرد نه قصدش گذاشتن شرط نبود. هيچ يك از اين 3 شرط يا 3 وصف انتخابات آزاد محقق و عملي نشد و بنابراين براي مجلس نهم طبيعي بود كه ما ليستي ندهيم.

البته ما به عنوان جريان‌هاي درون نظام مرزمان با گروه‌هاي برانداز و آنان كه اصل موجوديت جمهوري اسلامي را هدف قرار دادند بايد مشخص مي‌شد.

ما اعلام كرديم با وجود اينكه ليست نمي‌دهيم انتخابات را نيز تحريم نمي‌كنيم؛ با وجود نبود ليست اما هر كس از جريان اصلاح‌طلبي مي‌توانست به پاي صندوق راي رفته و راي دهد، همان‌طور كه آقاي خاتمي و برخي ديگر نيز چنين كردند و اين راي به معناي آن است كه آن پيماني كه با جمهوري اسلامي بسته‌ايم همچنان سر جاي خودش است حتي اگر براي دادن ليست و كانديدا با مشكل روبه‌روييم.

فكر مي‌كنيد شرايط براي فعاليت در انتخابات رياست‌جمهوري آتي فراهم شود؟
در انتخابات پيش رو هنوز داوري نمي‌كنيم شايد شرايط بهتر از مجلس نهم باشد، شايد مجموعه دستگاه‌هاي نظارت و اجرا براي انتخابات فرصت تنفسي بهتري به وجود آوردند كه سليقه‌هاي مختلف امكان حضور پيدا كنند، اگر اين شايدها عملي شود حتما اصلاح‌طلب‌ها حضور پيدا مي‌كنند؛ يعني اگر حداقل‌هايي از رقابت واقعي وجود داشته باشد اصلاح‌طلبان حتما در عرصه رقابت وارد مي‌شوند.

اما متاسفانه آنچه شاهد آن هستيم نه تنها آن دورنما به چشم نمي‌آيد بلكه آن اصلاحاتي كه قرار است در قانون انتخابات صورت پذيرد و به مجلس داده‌اند، انتخابات را وارد شيب تندي مي‌كند.

از يك سو از لحاظ سني، براي كانديداها محدوديت قائل شده‌اند، از سوي ديگر از لحاظ ميزان تحصيلات؛ درباره رجل سياسي بودن نيز شرايطي مقرر شده است كه پيچ كار در دست عده‌يي قرار مي‌گيرد كه مي‌خواهند انتخابات را مديريت كنند؛ البته من بعيد مي‌دانم مجلس آن را تصويب كند و بعيدتر مي‌دانم كه شوراي نگهبان آن را تاييد كند چون علنا مخالف قانون اساسي و موازين مردم‌سالاري است.

اين نشان مي‌دهد جرياني كه تمام اركان قدرت را در دست دارد چون مي‌داند افكار عمومي همراهش نيست براي اثبات خود و نفي رقيب از ابزارهاي شبه‌قانوني مي‌خواهد استفاده كند. به جاي اينكه در ميان مردم بخواهند چنين عنوان كنند كه اين جريان را قبول دارند و جريان ديگر را خير؛ چنين مي‌كنند كه رقيب نتواند وارد عرصه شود.

در صورت نبود اين حداقل‌ها اين اصلاح‌طلبان نيستند كه شركت نمي‌كنند بلكه اصلاح‌طلبان در هر شرايطي علاقه‌مند حضور در صحنه هستند اما موانع هست كه نمي‌گذارد آنها وارد صحنه شوند.

ما هميشه در سخنراني‌هاي بزرگان سخن از وفاق ملي مي‌شنويم. بر اساس گفته‌هاي شما در فضاي فعلي اين اصطلاح چه جايگاهي دارد؟
وفاق ملي آن است كه اكثريت جامعه حقوق يكديگر را بپذيرند و در كنار هم براي رسيدن به مقصد واحد تلاش كنند.

ما در حال حاضر دو اردوگاه داريم، اردوگاه اصلاح‌طلبان و اردوگاه اصولگرايان. در افكار عمومي اگر بخواهيم اين دو را در نظر بگيريم 65 درصد اصلاح‌طلبان جايگاه دارند، 35 درصد سايرين كه اصولگرايان بخشي از اين 35 درصد هستند.

حال شرايط به سمتي مي‌رود كه آن 65 درصد نمي‌توانند فعاليت انجام دهند. اينجا وفاق ملي معني ندارد. اگر بگوييم آنها مدعي هستند 65 درصد جامعه هوادار اصلاح‌طلبان نيستند، مي‌گوييم 50 درصد، اصلا نه، عكس آن 35 درصد اصلاح‌طلبان؛ ديگر بالاخره واقعيتي به نام جريان اصلاح‌طلبي در جامعه وجود دارد. اما جرياني كه مسلط بر همه اركان قدرت شده است بايد بگويد آيا براي آنها درصد حقي قائل هست يا خير.

وفاق ملي يعني اينكه ما براي رسيدن به يك مديريت توانمند و كارآمد نياز داريم همه استعدادها به كار گرفته شود. ما معتقديم اگر اين فضا به وجود بيايد دشمنان خارجي هم امكان اعمال فشارشان كمتر خواهد بود و در داخل مردم همدلانه‌تر حركت مي‌كنند.

نه‌تنها در جهت وفاق ملي گامي برداشته نمي‌شود بلكه به خاطر تنازع ميان دستگاه‌هاي مختلف دولتي از توان كشور كاسته مي شود؛ همانند آنچه ميان سه قوه وجود دارد كه با وجود اينكه هر سه اصولگرا هستند، رييس قوه قضاييه با رييس قوه مجريه درگير است، رييس قوه مجريه با رييس مجلس و... وفاق ملي آن است كه فرصتي به وجود بيايد كه عقلاي جامعه با هر گرايشي ميدان‌داري كنند و عامه مردم نيز از تدابيري كه نشات گرفته از كار كارشناسي عقلا است بهره‌مند شوند.
بر اين اساس هم مشكلات داخلي ما كمتر مي‌شود و هم راه براي ارتباط با جامعه بين‌المللي باز مي‌شود و هم دنيا حساب ديگري روي ما باز مي‌كند. بايد توجه كنيم اينكه دنيا پس از روي كار آمدن دولت اصلاحات به ما روي خوش نشان داد، بخشي از آن به خاطر روي كار آمدن رييس‌جمهوري است كه مردم پشت سر آن هستند.

دنيا متوجه شده بود كه با وجود حمايت تمام اركان قدرت از كانديداي ديگر، مردم به آقاي خاتمي راي دادند. اين نشان‌دهنده آن بود كه مردم اينجا هستند و پشت سر اين دولتند كه در كنار سياست تنش‌زدايي اين دولت آنها نيز نرمش نشان دادند.

براي رسيدن به چنين فضايي، در حال حاضر و با شرايط فعلي چه كاري مي‌توان انجام داد؟
در حال حاضر هم من معتقد هستم اگر چنين رييس‌جمهوري روي كار بيايد كه حضورش به معناي حضور عامه مردم است با هر گرايش سياسي كه دارد مي‌تواند موجب آن شود كه نگاه دنيا هم عوض ‌شود و كينه كينه‌توزان نمي‌تواند همه دنيا را به سمت مقابله با دولتي كه مردم پشت سر آن و حامي آن است بسيج كند.

در فضاي فعلي ممكن است آنها بتوانند از فضاي تنازع و تعارضي كه وجود دارد سوءاستفاده كنند ولي اگر اين اعتماد‌سازي در كشور صورت بگيرد و عامه مردم و نخبگان خودشان را در متن جامعه حاضر ببينند من معتقدم به نفع ما در عرصه بين‌المللي هم خواهد بود.

معمولا اصولگرايان درباره جريان اصلاح‌طلب بسيار سخن مي‌گويند. شما در بخشي از سخنان‌تان به شكنندگي و اختلافات اين جريان اشاره كرديد. اين جريان را در انتخابات بعدي چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
بر اساس شرايط فعلي من معتقدم كه جريان راديكال و افراطي اصولگرا، به دنبال حذف كامل اصلاح‌طلبان است كه اين سد و مانع را از پيش پاي خود پيش از رسيدن به مرحله انتخابات بردارد؛ افراطيون اصولگرا به هيچ‌وجه حقي براي اصلاح‌طلبان قائل نيستند.

همين جريان افراطيون در خانه اصولگرايان با جريان خردورز و عاقل درگير هستند و آن جرياني كه واقعيت‌هاي داخلي و بين‌المللي را تشخيص مي‌دهد و مي‌داند كه كشور بر مدار فكر و انديشه و تخصص و كار كارشناسي بايد اداره شود در برابر جرياني كه همه‌چيز را يا سياه مي‌بيند يا سفيد، و در اوج قله افراطي هستند در ستيزند.

در حال حاضر در ميان اصولگرايان ستيز ميان اصولگرايان معتدل و افراطي وجود دارد. اگرچه عامه آنها نسبت به اصلاح‌طلبان نگاهي منفي دارند اما اصولگرايان معتدل و خردورز حداقل‌هايي براي حضور ديگران نيز قائلند اما متاسفانه كار دست آنها نيست و كار معمولا دست كساني است كه بر طبل افراطي‌گري مي‌كوبند و همين‌ها هستند كه رقابت‌هاي داخلي را تبديل به مخالفت‌هاي داخل مي‌كنند و لعاب ارزشي و مذهبي هم به آن مي‌دهند و مرز‌بندي مي‌كنند كه اين سو مسلماني است و سوي ديگر غيرمسلماني است، يك سو پايبندي مطلق به اسلام و سوي ديگر عدم پايبندي و با اين شرايط مي‌خواهند اعمال محدوديت كنند.

بنابراين در اين فضا طبيعي است كه هم اصلاح‌طلبان با مشكل روبه‌رو هستند و هم جريان عاقل و خردورز و غيرافراطي اصولگرايان كه آنها نيز منزوي شده‌اند و كاري از دست‌شان برنمي‌آيد.
تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات

نظرات بینندگان

(۱۲۵ نظر)
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات