روزنامه هفت صبح با خانواده سرباز 19 ساله ای که پایش روی مین رفت و از زانو قطع شد، گفتگو کرد.
به
گزارش هفت صبح، روز گذشته خبر تاسف بار و دلهره آوری منتشر شد: «سربازی در
عجیب شیر که برای نجات یک سگ در پادگان به کمک او رفته بود ناگهان پایش
روی مین می رود و از مچ پا قطع می شود.»
خبر منتشر شده در
خبرگزاری های رسمی به شکلی بود که به نظر می رسید حال او مساعد شده و از
بیمارستان مرخص شده است. پیگیری های هفت صبح و گفت و گو با خانواده این
سرباز اما نشان داد حال این سرباز چندان مناسب نیست و ابعاد این حداثه وخیم
تر است.
در خبرهای رسمی به نقل از مسئول روابط عمومی مرکز مدیریت حوادث و
فوریتهای پزشکی آذربایجانشرقی آمده بود: «این سرباز روز گذشته از
بیمارستان امام رضا تبریز ترخیص شده است.
سید محمد باختر، سرباز
19 ساله مریوانی اهل روستای هانه شیخان، ظهر روز شنبه 27 آذر در پادگان
عجبشیر به هنگام بیرون آوردن سگی که در سیمهای خاردار گرفتار شده بود، به
دنبال انفجار یکی از مین ها دچار جراحت شده بود. این سرباز از ناحیه مچ
پای راست دچار جراحات شده بود که منجر به قطع پا از ناحیه مچ پا شده است.
هم اکنون وضع عمومی این سرباز رضایت بخش است و بعد از چند روز بستری در بخش
جراحی مردان بیمارستان امام رضا تبریز، روز گذشته از بیمارستان ترخیص شده
است.» پدر این سرباز اما روایت دیگری دارد که در ادامه آن را می خوانید.
این ساعت 14 لعنتی
«سید
لطیف باختر» پدر این سرباز می گوید: «این اتفاق در روز شنبه 27 آذر رخ
داد. پسرم در پادگان عجب شیر خدمت می کند و در حدود 11 ماه از خدمت اش می
گذرد. این حادثه در ساعت 14 روز شنبه رخ داد. زمان نگهبانی او به پایان می
رسید و پست خود را با سرباز بعدی تعویض می کند. قبل از آن که به آسایشگاه
خود برود می بیند که سگ کم جانی در سیم خاردار گیر کرده و زوزه می کشد. هوا
در آن جا به شدت سرد است و او دل اش برای این سگ می سوزد. بنابراین تصمیم
می گیرد که او از بین سیم خاردار نجات دهد. ابتدا دست هایش را میان سیم
خاردار می آورد اما پس از چند بار تلاش نمی تواند این سگ را نجات دهد.
سرمای
هوا و حال بد سگ باعث می شود تا او بیشتر تلاش کند آن را نجات دهد.
بنابراین پای دیگرش را آن طرف سیم خاردار می گذارد و بالاخره می تواند سگ
را از بین آن نجات دهد...» از این جا به بعد پدر بغض می کند و نمی تواند
حرف بزند... چند بار صدایش قطع می شود و گریه هایش تمام نمی شود... با بغض
خود می گوید که سید محمد بی خبر از همه نمی دانسته که زیر پایش مین قرار
دارد و با بلند کردن پایش، مین در همان لحظه منفجر می شود... از این جا به
بعد شوک است و خون است و بغض... سربازان دیگر به دنبال صدای انفجار می روند
و مشاهده می کنند و سید محمد در حالی که روی زمین افتاد و مچ پایش قطع
شده، خونریزی فروانی دارد... همه در شوک فرو می روند و نمی دانند چه کار
کنند... چند سرباز جمع می شوند و او را به بهداری پادگان می برند.
شدت
خون ریزی به حدی بوده که در آن جا هم کاری از دستشان بر نمی آید و تصمیم
می گیرند سید محمد را به بیمارستان خارج از شهر منتقل کنند. وسیله نقلیه
مناسب بیمار هم موجود نبوده و بنابراین چند ساعت منتظر می شوند تا آمبولانس
از داخل شهر به پادگان بیاید. آمبولانس بالاخره می رسد و این سرباز را به
بیمارستان «امام رضا» تبریز می رساند. این جا دیگر ساعت 4 شده و کار از کار
گذشته است..
انتقال به بیمارستان دیگر
«سید محمد» تا ساعت 9 شب در بیمارستان امام رضا بستری می شود و پزشکان جز تزریق خون کار دیگری انجام نمی دهند.
پدر
این سرباز می گوید: «پزشکان می گفتند تا زمان که خون ریزی بند نیاید نمی
توانند کار دیگری انجام دهند. سید محمد دچار کم خونی مادر زادی هم هست و
همین عامل باعث شده بود تا اوضاع او وخیم تر شود... فشار خون او به کم تر
از 6 می رسد و اوضاع بسیار نگران کننده. تزریق خون تا دو روز ادامه پیدا می
کند. در این مدت هیچ کار دیگری انجام نمی شود... در روز دوشنبه خون ریزی
بند می آید و پای او را شست و شو می دهند. پس از شست و شو، پزشک معالج می
گوید اگر لحظه ای درنگ شود و پای او عمل نشود، ممکن است عواقب بدی داشته
باشد. بنابراین روز گذشته یعنی سه شنبه، به اتاق عمل می رود.»
نکته
جالب آن جاست که در همین روز گذشته، مرکز مدیریت حوادث و فوریتهای پزشکی
آذربایجانشرقی اعلام کرده بود که این سرباز از بیمارستان مرخص شده و حالش
مساعد است.
«سید لطیف باختر» در پاسخ به سوال می گوید: «نمی دانم
چرا این خبر را منتشر کردند در حالی که من همین حالا در بیمارستان «شهدا
تبریز» هستم. عمل او تازه تمام شده و هنوز هیچ چیز مشخص نیست....»
قطع تا زانو
ظهر
روز گذشته «سید محمد» به اتاق عمل می رود و یک عمل چند ساعته سخت را پشت
سر می گذارد. بعد از عمل اما همه شوکه می شوند... پایش تا زانو قطع شده
بود... پدر این سرباز می گوید: «پزشک به ما گفت اگر تا زانو پایش را قطع
نکنیم ممکن است عفونت به تمام بدنش سرایت کند. تازه باید دعا کنیم در
روزهای آینده حالش رضایت بخش باشد و نیاز به عمل بیشتر و قطع عضوهای دیگری
نداشته باشد.»
واکنش «سید محمد» پس از مشاهده قطع پایش چه بود؟
پدرش با بغض می گوید: «نمی دانید پس از عمل چه وضعیت دردناکی در بیمارستان
حاکم بود... او تا قبل از عمل فکر می کرد فقط مچ پایش قطع شده و ما هم به
او دلداری می دادیم که می تواند با همین وضعیت کنار بیاید. پس از عمل که
دید یک پایش را از زانو به پایین از دست داده، گریه و فریاد امانش را برید.
طوری فریاد می زد که همه بیمارستان جلوی اتاق او جمع شده بودند. آنقدر بی
تابی می کرد که مجبور شدند به او دوباره آمپول بی هوشی بزنند و الآن نیز
خواب است...»
معمای مین
چرا
در این پادگان مین قرار داشته؟ «سید لطیف باختر» می گوید: «ما از سربازان
شنیده ایم که آن جا انبار مهمات بوده و به همین دلیل مین قرار داشته است.
آیا علامت های هشدار دهنده وجود داشته؟
او در پاسخ می گوید: «من
خودم هنوز آن جا نرفتم اما مسئولان پادگان می گویند که علائم بوده و «سید
محمد» به آن ها توجهی نداشته است.»
از
برخود و پیگیری مسئولان سربازی می پرسیم که می گوید: «از حق نگذریم واقعا
پیگیری هایشان خوب بود. مسئولان متعدد به او سر می زدند و پزشکان مختلفی بر
حال او نظارت می کردند.»
پدر این سرباز در مورد وضعیت خانودگی
شان می گوید: «پسر من فقط 19 سال داشت... من خودم یک کارگر ساده هستم و
همسرم نیز خانه دار است. 3 فرزند پسر دیگر نیز داریم و وضعیت زندگی ما
چندان مناسب نیست. پسر من نه دزد بوده و نه قاچاقچی. او برای مملکت خودش به
سربازی رفته و حالا دچار این مشکل شده است. از همه مسئولان درخواست می کنم
فکری به حال ما و پسرم کنند...»