قسمت یازدهم دل؛ آرامش با دیازپام!

ر دل همه چیز همچنان در کمال آرامش پیش میرود حتی کتک کاری فاراب با طلب کارها حتی پانسمان کردن زخم هایش و ابراز علاقه اش، حتی تعقیب کردن رستا توسط خانوادهی نامزد سابقش.
آرش به امید دیدار و صحبت با رستا در روز تولدش، برای او گل و هدیه میگیرد و در نامهای که روی میز رستا گذاشته است با او قرار ناهار را در رستوران همیشگی شان میگذارد. اتابک هم از رستا میخواهد که به دیدار آرش برود و باز هم حمایتش از عشق آنها را اعلام میکند.
اما توران که حضور مهران درب گالری توجهش را جلب کرده است به فکر تازهای میافتد. او تا تعطیل شدن گالری صبر میکند و بعد از آن نه تنها آرش و اتابک را مجاب میکند که رستا را تعقیب کنند بلکه پیامی هم به پدر رستا میدهد تا او هم شاهد قرار رستا و مهران در کافه باشد.
اتابک: واقعیتش اینه که آرش دوست داره و من این حقیقت رو خیلی خوب میفهمم واسهی همین همهی تلاشم رو میکنم که نذارم این عشق بی دلیل به فنا بره...
در جای دیگری از داستان که فاراب در زندان فکر رهایی و رفتن سراغ مرسده را در سر میپروراند ما کمی با گذشتهی او و نحوهی ورودش به زندگی مرسده آشنا میشویم. این که فاراب با کمکهایی که به مرسده برای متفرق کردن طلب کارهای پدرش از درب خانه شان میکند کم کم به او نزدیک میشود ابراز علاقه میکند تا این که بعد از ازدواج و در جریان خلافهای فاراب خود مرسده او را به پلیس لو میدهد.
در دل همه چیز همچنان در کمال آرامش پیش میرود حتی کتک کاری فاراب با طلب کارها حتی پانسمان کردن زخم هایش و ابراز علاقه اش، حتی تعقیب کردن رستا توسط خانوادهی نامزد سابقش. آوا سه قسمت است که به رستا میگوید از کار هایش خسته شده است و دیگر نمیتواند تحمل کند، اما دریغ از یک حرکت. او حتی در مواجهه با رستا نیز ذرهای عصبانیت یا نگرانی به خودش راه نمیدهد. همه چیز در منتهی آرامش.