مسعود فراستی منتقد سینما گفت: به شدت منتقدِ خوب غذا هستم. اگر هم خودم غذا را بپزم دستپختم خوب است. غذاهای گیلانی را خیلی دوست دارم. قاشق اول معلوم میشود خورشت درنیامده و لق است.
به گزارش فارس، قسمت دوم برنامه تلویزیونی «رخ به رخ» با حضور «مسعود فراستی» منتقد سینما به روی آنتن رفت.
در ابتدای برنامه امیرعلی دانایی مجری «رخ به رخ» در اتاق گریم گفتوشنود خود را با مسعود فراستی آغاز کرد و از او به عنوان اولین سوال پرسید نقش گریم را در سینما چطور میبینید؟ که مسعود فراستی پاسخ داد: کدام سینما؟ سینمای ایران؟ ما که اینجا هنوز سینما نداریم. چندتایی فیلم داریم، اما هنوز سینما نداریم. گریم هم در سینمای حرفهای، جدی است. در سینمای حرفهای اطوارهایی مثل اینکه من اهل گریم نیستم، شوخی است. به زیبایی بازیگر اعتقاد دارم و اینکه با گریم میشود خیلی کارها کرد که سینمای آمریکا استاد این داستان است.
امیرعلی دانایی با اظهار اینکه فکر میکردم عقیده دارید خوشچهره بودن بازیگر امتیازی برایش محسوب نمیشود، فراستی را مورد خطاب قرار داد و او گفت: حتما امتیاز است. خوشچهره بودن فقط به معنی پلاستیک رو نیست، به معنی شادابی، هماهنگی چهره و جای کار داشتن چهره است. بعضی از چهرهها راه نمیدهند. اما بعضی مثل جیم کری همه کار میتواند بکند.
دانایی گفت: البته جیم کری خیلی خوشچهره نیست و فراستی افزود: بله، اما چهره خوشایندی دارد. بازیگرِ خوش قیافه به نظر من کری گرانت است. در ایرانیها خوشچهره دیگر نمیشناسم.
دانایی در ادامه از فراستی پرسید آیا تا بحال شده در رابطه با فیلمی نقدی بکنید و بعد احساس کنید تند بوده و پشیمان شوید؟ فراستی پاسخ داد: نه، ولی شده از یکی دو فیلم تعریف کرده باشم، اما بعد آنها را زده باشم. یعنی مثبت به منفی داشتم، اما منفی به مثبت نداشتم.
امیرعلی دانایی گفت: البته شما که نمیبینید، ۱۰ دقیقه اول را میبینید! این خودش شده ماجرا. من خودم در جشنواره فجر فیلم داشتم و منتظر بودم ببینم شما بلند میشوید یا نه؟ فراستی افزود: من رکورد دو دقیقه هم دارم. برای اینکه در همان زمان متوجه میشوم این کارگردان بلد هست یا نه. چون من که دنبال قصه نیستم، بلدی را میخواهم. اگر بلد باشد هر قصهای که دوست دارد بگوید. همان دو، سه دقیقه اول معلوم میشود که کارش را بلد است یا نه. گاهی پشت یک کارگردان تعدادی فیلم حرفهای هست، اما هنوز متوجه نمیشود دوربین چیست؟ نمای از دور یعنی چه، نمای نزدیک چه معنی دارد؟ خب من نمینشینم. مگر اینکه مجبور شوم نقدش کنم بنابراین با شکنجه فیلم را میبینم و بعد در نقدم انتقام این شکنجه را میگیرم.
امیرعلی دانایی گفت: شاید فیلمی در افتتاحیه نتواند خودش را ثابت کند، اما در ادامه فیلم خوبی باشد که فراستی پاسخ داد: نمیشود، وقتی در دو سه دقیقه ابتدایی دو سه حرکت غلط دوربین وجود داشته باشد یا سه کات اشتباه، بقیهاش معلوم است.
دانایی در ادامه این گفتگو عنوان داشت: بیان نقدتان تند است و این منتقد پاسخ داد: جنسِ درهم است دیگر، اگر بخواهم از خودم فاصله بگیرم باید بگویم این نوع نقد متعلق به منِ فراستی است، ادای کسی نیست و فکر هم نکرده که این طرز نقد میگیرد. من یادم هست اولین بار سر برنامه هفت در کافهای با جیرانی حرف زدیم. سه تا برنامه هفت که روی آنتن رفت، این برنامه گرفت. در حالی که به جیرانی گفته بودند فراستی آدمِ نوشتار است. اما او گفته بود من میدانم چه میکنم. از همانجا این نوع نقد، این آدم، این تندی ادامه پیدا کرد.
این تندی اگر بشود به آن گفت تندی، چون به نظر من تندی نیست، نقدهای کتبی من راجع به سینما به مراتب تندتر است. در گفتار با ۲۰، ۳۰ درصد ترمز میتوانم بگویم حتی رعایت هم میکنم. اما این تندی مال خودم است. من در زندگی هم همینطور هستم. اگر عصبانی باشد بد است. یعنی اگر بگویی اینجاها عصبانی بودی این ضعف است.
دانایی افزود: عصبانیت در کلام و بدن شما نیست، اما در لحن شما هست، شاید زیادهروی در استفاده از برخی کلمات و ... یعنی یک سری تکهکلامها که میشود به نوع دیگری هم ادا شود، مثل قبل از بد، البته در این میان مثلا فیلم هامونِ داریوش مهرجویی را گفتید بد است، اما تاثیرگذار است یا از واژهای درباره فیلم مسعود کیمیایی استفاده کردید که میشد از آن واژه استفاده نکرد و جور دیگری گفت و کسی را هم بی نصیب نمیگذارید.
فراستی پاسخ داد: بله فیلم هامون مهم است. الان اگر بنشینم درباره فیلمسازی مثل مهرجویی و کیمیایی صحبت کنم قطعا فیلمساز و سن و سالش جلوی چشمم میآید و احترامی که برای این همه تجربه قائلم. من صحبتی که میکنم درباره فیلم است نه فیلمساز. هیچوقت قصد توهین نداشتم.
این منتقد سینما افزود: من بدترین منتقدِ عباس کیارستمی بودم، بنا به گفته خودش دو منتقد جدی داشت که یکی منتقدی فرانسوی بود و دیگری من بودم. همه نقدهایم به فیلمهایش به جز اولی تند است، اما با خود زنده یاد نهایت احترام را داشتم. وقتی بیمار شده بود به یکی از نزدیکانش زنگ زدم و گفتم میخواهم ببینمش. گفت به او گفتم و خیلی هم خوشحال شد. هر بار هم که یکدیگر را دیدیم معاشرتی به شدت دوستانه و محترمانه بود.
فراستی در ادامه این بحث توضیح داد: این نوع نگاه به نقد نشان میدهد متاسفانه ما در سینمای ایران هنوز ما قبلِ نقد هستیم و نقد را تعارف میفهمیم و تندی نقد را توهین برداشت میکنیم. نقد را متوجه نمیشویم. نقد مثبت و منفی گفتن نیست. نقد از یک فیلم خوب تعریف کردن و تحلیل کردن است، اگر نکته منفی ندارد که به زور نمیشود چیزی به آن چسباند. آثار کلاسیک آمریکایی اغلب بدون نقص هستند و میشود بدون اغراق از آنها تعریف و تحلیل کرد.
این نویسنده سینمایی توضیح داد: اینکه معروف است نقد نیمه خالی و نیمه پرِ را دیدن است، صحیح نیست، چون به نظر من اصلا نقد نیمه خالی لیوان را دیدن است. تو قرار است جنس خوب به من تحویل دهی بنابراین به اندازهای که جنس خوب به من تحویل ندادی من آنجا را کار دارم. گاهی وقتها ممکن است بخش کوچکی خالی باشد، اما همان بخش کوچک اثر را نابود کند پس به کمیت هم نیست.
نویسنده «دیالکتیک نقد» افزود: نقد مدیوم من است. تفریح و سرگرمی من نیست. نقد پیشکسوت و پسکسوت نمیشناسد. واژهها مال مسعود فراستی است، شوخی هم ندارد، فراستی در مدیوم نقدش است به هیچ آدمی توهین نکرده و نمیکند و با نقد هم شوخی ندارد.
دانایی در ادامه از فراستی پرسید آیا نگرش سیاسی شما در نقد کردنتان موثر است؟ به لحاظ تفکرتان عرض نمیکنم بلکه تاثیر آن به لحاظ زبان بدن و بیانتان است؟ فراستی پاسخ داد: قطعا تاثیر دارد. نگرش سیاسی من به شدت عدالتخواهانه و طرفدار مظلومان است. کسانی که تولید را شکوفا میکنند و کارِ تولیدی میکنند؛ بنابراین مخالف دلالان هستم. این نگرش هم جدید نیست از قدیم در من بوده و شکل ایدئولوژیک گرفته که حالا ایدئولوژی آن برای من مطرح نیست، اما پایه این تفکر مطرح است. فکر میکنم هر جایی که مظلومی به پا میخیزد باید از آن دفاع کرد. از جنبشهای ضد سرمایهداری وضد تروریسم باید دفاع کرد. این نگرش یک نوع سلیقه و یک نوع نگاه به جهان با خود به همراه میآورد. این نگاهِ جهان زیست من است.
در ادامه این منتقد در جواب این سوال که اگر در یک جزیره یک سال بخواهید بمانید با خودتان چه میبرید؟ گفت: ۱۰۰ رمان کلاسیک. موسیقی کلاسیک، ادبیات و سینمای کلاسیک مرا سر ذوق میآورد. «سرگیجه» هیچکاک را مهمترین فیلم تاریخ سینما میدانم و فصل پاییز را دوست دارم.
فراستی در ادامه به اتاقک رخ به رخ رفت و درباره معضلی که دغدغه اوست به صحبت پرداخت.
این منتقد سینما در ادامه به معضل اشتغال به عنوان دغدغه خود اشاره و اظهار کرد: به نظرم منهای کرونا که معضل فوری این روزهای ماست، مهمترین دغدغه جامعه ما در حال حاضر اشتغال است. برای کار باید برنامه داشت، کار مولد را سازماندهی کرد و نیروهای مستعد را به کار گماشت. فرهنگِ کار را تبلیغ کنیم، قدم عملی برای کار برداریم و به طور برنامهریزی شده مساله کار را سرلوحه مسائل اقتصادی قرار دهیم. اقتصاد ما وضعیت فاجعهآمیزی دارد، ما به معنای واقعی اقتصادی نداریم. دولت جدید در همین مدت هم متوجه این موضوع شده، این مساله هم نیاز به برنامهریزی به صورت علمی، تخصصی و جدی دارد و در راس آن ایجاد اشتغال است.
این سینماگر در ادامه به پشت میز گفتوگوی «رخ به رخ» رفت و افزود: من به شدت اهل شوخی شنیدن هستم و در جمع هم آدم قابل معاشرتیام. خوب جوک میشنوم و بامزه هم تعریف میکنم. بزرگترین فیلمسازی که میشناسم یعنی هیچکاک بسیار شوخطبع است. به نظرم فیلمسازی که شوخطبعی نداشته باشد، یک جای کارش میلنگد.
وی ادامه داد: حتی نقد دو فیلم ایرانی دارم که لحنم در آن طنز است و با همین لحن حرفهای بسیار جدی هم زدهام. مهمترین آنها نقد فیلم «فروشنده» است که نقد طولانی و جدیای دارد، اما طنز از آن میبارد.
نویسنده «دست به نقد» افزود: وقتی گفتگویی که آغاز میشود تا جایی که تجربه زیستی و سوادم اجازه دهد همراهش پیش میروم. سکوت بلدم و خیلی وقتها شنونده هستم. به نظرم جایی که حرفی نداری باید گوش دهی. کسی که خوب گوش نمیدهد به موقع نمیتواند حرف بزند. همچنان که کلید آسمان در زمین است، کلید حرف زدن هم در گوش دادن است. به انسان مسنِ پا رو زمین خوب گوش میدهم و سعی میکنم از این آدمی که خیلی از من جلوتر است یاد بگیرم.
فراستی ادامه داد: ارتباطم با بچهها خیلی خوب است. موقع نوشتن موسیقیهایی که دوست دارم را گوش میکنم. نوجوانی که شروع کردم به نوشتن یعنی از ۱۶ تا ۲۰ سالگی از منتقدی که به نظرم بهترین بود به نام شمیم بهار از نوع جملهبندی و اینکه تکلیف را در همان خط اول روشن میکرد، تقلید میکردم، آرام آرام فاصله گرفتم و نگاه انتقادی به موضوع کردم و دیدم نقدهای این انسان بزرگ و محترم خیلی به نظرم درست نیستند. بعد از رسیدن به این مطلب لحنم تغییر نکرد، سرراست و گاهی هم تیز.
این منتقد درباره قانونمدار بودن یا منعطف بودن خود گفت: باید تعداد معینی ساعت را به صورت روزانه بخوانم، اما منعطف هم هستم، سفر را دوست دارم. احساس پیروزی فقط موقعی است که حرفی که فکر میکنم خیلی درست است دارد جا میافتد. این حرفِ درست باید بیرون از هر کسی کار خودش را بکند. حرف حق را از جانب هر کسی که باشد تکرار میکنم. یادم نمیآید حالم خوب نباشد، این اواخر آرتروز دست داشتم، کلافهام نکرد، اما حال بد روحی هیچوقت نداشتم. همیشه انسان برایم خیلی اساسی است. انسانِ خاص نه انسان به ما هوِ انسان، از کسانی خوشم میآید که انسانهای درست و حسابی هستند مثل احمد محمود از زندگیش، مقاومتش، تنهاییش خیلی برایم عزیز است.
فراستی در ادامه بیان کرد: به تازگی رفیقی را از دست دادم به نام اصغر عبداللهی که نویسنده درجه یکی بود، یک روز قبل از اینکه از دنیا برود دیدمش و آن لحظه دیدنش و تسلی دادنش برایم از هر چیزی مهمتر بود. بهش گفتم هر وقت خواستی بروی سرحال برو مثل خودت، خوب کات بده. به نظرم مرگ بعد از کرونا پیش پا افتاده، بی وقار، بی اصول و زشت شده که قبلا اینگونه نبود میشد با مرگ دیالوگ برقرار کرد، ادامه ندهیم...
در قسمت بعدی مسعود فراستی مقابل آینه به سوالات ذهنی که امیرعلی دانایی از او میپرسید، پاسخ داد. او گفت: از لذتهای آنی برای رسیدن به اهدافم میگذرم، در کارهای اشتباه خودم را نقد میکنم، اما سرزنش نه و همچنان ترس از دست دادن عزیزانم را دارم. رسالتم در این جهان این است که به هم بریزم و در مسیرش هستم، چون رسیدنی در کار نیست مهم مسیر است.
با شهرت احساس ارزشمندی نمیکنم، تنها نکته مثبت شهرت این است که یک حرف درست در جایی که باید، قرار بگیرد که اول دل آدم هاست و بعد سر آنها. تحت هیچ شرایطی ظلم را نمیپذیرم. در مقابل مشکلات ناامیدی بلد نیستم، انسان زنده است که امید داشته باشد برای تغییر خودش و بعد تغییر جهان. جهان خیلی بزرگ است وقتی از تغییر جهان حرف میزنم یعنی تغییر یک گوشه کوچک. به مسعود فراستی ۳۰ ساله میگویم محکم باش و مسیرت را برو. به خودم در آینه میگویم خیلی باید بیشتر کار کنی، بیش از این باید از آدمهای واقعی یاد بگیری و احترام بگذاری.
مسعود فراستی در کافه «رخ به رخ» تصریح کرد: به شدت منتقدِ خوب غذا هستم. اگر هم خودم غذا را بپزم دستپختم خوب است. غذاهای گیلانی را خیلی دوست دارم. قاشق اول معلوم میشود خورشت درنیامده و لق است. وقتی شما به رستوران میروید یک خورشت میآورند و برای هر سلیقه که یک نوع نمیپزند بنابراین باید در حالت کلی اصولی داشته باشد، جا افتاده باشد.
او افزود: با نقد آدمها کاری ندارم هر جور میخواهند بپوشند و ...، اما اگر نظر من را بپرسند به اندازهای که طرف ظرفیتش را داشته باشد، راستش را میگویم. من برای نقد شانی قائلم و به هر کسی نقد نمیکنم. گاهی کسی را میبینم که قابل نقد نیست هرگز به او نقد نمیکنم. چیزی که قابل نقد نباشد چه آدم و چه اثر را نقد نمیکنم.
وی در پاسخ به این سوال که چرا فیلم نساختید؟ گفت: چون نقد برایم مهمتر است. اگر تهیهکننده فیلم بودم، ابتدا هیچکاک، بعد جان فورد و بعد هم برگمان گزینه هایم برایم کارگردانی بودند. از میان کارگردانهای ایرانی هیچکدام. نقش اول را هم خودم بازی میکنم. اما من فیلم نمیسازم. محبوبترین بازیگرهایم کری گرانت، هنری فوندا، جیمز استوارت، لینو ونتورا هستند.
فراستی در این بخش درباره بازیگری گفت: بازیگر مانکن نیست و مُبلغ فلان لباس و عطر و سیروپ نیست، بازیگر، بازیگر است. همه چیز را نباید به پول فروخت. نمیفهم کارهایی که بعضی بازیگران بعد از ورود به سینما میکنند که مثلا انقدر میلیارد گرفتم، فلان دلال حرفهای خیلی بیشتر میگیرد پس چرا آمدی بازیگر شدی. درست است که جورج کلونی هم اسپرسو تبلیغ میکند، اما به آن فرهنگ میخورد و حد نگه میدارند، در و دیوار را پر نمیکنند.
وی ادامه داد: مجری خوب یعنی سکوت خوب داشته باشی. آخرین نقد زندگیم را بخواهم بنویسم میگویم زندهباد نقد. نقدم به زندگی این است که حجمش کم است باید در عرض زندگی کرد. باید خوب خداحافظی کرد و خوب کات کرد چه خداحافظی با زندگی چه با یک دوست و انسان ارزشمند، باید به موقع، با خوشحالی و با احترام خداحافظی کرد. زیبا زندگی کرد و زیبا هم رفت و کات به موقع داد.