فیلم «بدون احساسات جدی» را حتی نمیتوان یک فیلم تینیجری و دبیرستانی قلمداد کرد، زیرا در بیان مسائل و مشکلات اجتماعی و درگیریهای ذهنی کاراکتر پرسی ناتوان است و به آنها نگاهی سطحی دارد و این رویکرد به این دلیل معطوف است که فیلمنامه تمام هم و غم خود را روی توان بازیگری جنیفر لارنس گذاشته است.
فیلم «بدون احساسات جدی» به کارگردانی «جین استوپینتسکی» که ژانر کمدی را یدک میکشد، بیشتر از آنکه تلاش بر کمیک بودن داشته باشد، میخواهد نان جنبه رمانتیک بودنش با آن وجه عاشقانه ابتر ارایه شدهاش را بخورد. فیلم به قدری روی روابط عاشقانه و به طور کل بر رابطهسازی ملودرام دو شخصیت اصلیاش یعنی مدی (با بازی جنیفر لارنس) و پرسی (با بازی اندرو بارت فلدمن) تمرکز دارد که در روایت دچار تناقض میشود و در نتیجه با خود کنار نمیآید.
به گزارش اعتماد، مشخصا وجه دیگر افتراق آمیز فیلم را میتوان به شخصیتپردازی همین دو شخصیت نسبت داد، چراکه اگر «مدی» پرسوناژی با فاکتورهای شخصیتی قدرتگرا و کنترلکننده و «پرسی» پرسوناژی با مشخصات شخصیتی وابسته و ضعیف لحاظ شده باشد، در پارههایی از فیلم، موضعهای رفتاری برچسب شده به دو کاراکتر به یکدیگر سوییچ میشود و حاکمیت بین شخصیتها براساس سنگینی کفه ترازو به نفع یکی و به فراخور موقعیت پیش میرود.
گویی اختلال دو قطبی بین این دو شخصیت به میزان مساوی قسمت و تقسیم شده است و لحظاتی از فیلم، یکی از آنها مسوول رفتار کودکانه و شیداوار است و در لحظهای دیگر همان شخصیت رفتار بالغانه و بزرگسالانه توام با یأس فلسفی افسردهگون از خود بروز میدهد. بنابراین فیلمساز تکلیفش را با خودش مشخص نمیکند که در شکلگیری ارتباط بین این دو شخصیت به کدام یک نقش والد را بدهد و به کدام یک نقش کودک را! هر چند که مدی ۳۲ ساله، ماموریت پروراندن و پر و بال دادن پرسی ۱۹ ساله را عهدهدار باشد.
فیلم «بدون احساسات جدی» را حتی نمیتوان یک فیلم تینیجری و دبیرستانی قلمداد کرد، زیرا در بیان مسائل و مشکلات اجتماعی و درگیریهای ذهنی کاراکتر پرسی ناتوان است و به آنها نگاهی سطحی دارد و این رویکرد به این دلیل معطوف است که فیلمنامه تمام هم و غم خود را روی توان بازیگری جنیفر لارنس گذاشته است. حتی در رفتارهای شخصیت «مدی» با «پرسی» میتوان رگههایی از اختلال پدوفیلی را دریافت کرد، با احتساب این موضوع که شخصیت پرسی سن هجده سال را گذرانده است.
اگر فیلمنامه مبنا را بر برگشتپذیری ضمنی خط سیر فیلم در الهامبخشی وگیری هر دو کاراکتر از یکدیگر گذاشته است و ماهیت قلدرمآبانه بودن را به شخصیت مدی و خصوصیت دست و پا چلفتی بودن را به شخصیت پرسی اهدا کرده است، پس چرا فیلم در بزنگاههای مختلف خلاف جهت شخصیتهای ارایه شده خود گام بر میدارد؛ پرسی این جوان عزلتنشین به ناگاه در رستورانی با اعتماد به نفس کامل شروع به نواختن پیانو و خواندن میکند و مری به شکلی بیعرضه و بیتمهید دنبال ماشین یدککش برای بازپسگیری ماشینش میرود! و هر دو هم به تناوب و به نوبت در موقعیتهای مختلف آویزان کاپوت ماشین دیگری میشوند!
فیلم با سر راه قرار دادن این دو شخصیت در مسیر زندگی یکدیگر و با این اختلاف سنی و اختلاف طبقاتی میخواهد خلأهای روحی و رفتاری و به طور کل تروماهای آنها را مکمل وار علاج کند، اما نه در نمایاندن بحران میانسالی مدی و دغدغه حفظ خانه بهجا مانده از مادرش موفق عمل میکند، نه در ابراز رفتار خامدستانه پرسی در زیست سیم خاردار کشیدهاش در پانسیون نگهداری از سگها و اعتیاد این نسل به واقعیتهای مجازی و صفحات گوشیهای هوشمند قابلیت موثری از خود نشان میدهد.
به قدری چالشهای دراماتیک رونمایی شده از این دو شخصیت نخنما و پیشتر ساخته شده در هالیوود است که کارگردان ناگزیر میشود، دعوای ساختگی جا داده شده مدی در ساحل را با چالشی اروتیکوار و با بیپروایی محض به عنوان جلوههای ویژه جنسی فیلم به خورد تماشاگر بدهد. سکانسی که بود و نبود آن، به لحاظ کیفی و کمی تاثیری در مولفههای روایی داستان ندارد، زیرا که این اقدام «مری» در زد و خورد نه با وضعیت تماما منفعتطلبانه او تطابق دارد، نه هنجاری جسارتطلبانه به پرسی میافزاید.
از طرفی حضور دیگر کاراکترهای فیلم اعم از لایرد (با بازی متئو برودریک) و آلیسون (با بازی لائورا بناتی) در نقش پدر و مادر «پرسی» بسیار ویترینی و تزیینی مینماید که فیلمساز با الصاق وجهی وسواسگونه به آنها، تلاش بر بازنمایی نگرانیهای آن درخصوص آینده فرزندشان دارد و البته راهکارهای بیخردانه آنها در مقدمهچینی چگونگی حضور پرسی در دانشگاه پرینسون آغازی بر تمامی نقاط عطف فیلم میشود (البته اگر نقطه عطفی در فیلم وجود داشته باشد).
شخصیتهای دیگری، چون سارا (با بازی ناتالی مورالس) و جیم (اسکات مک آرتور) وضعیت بهتری ندارند و شخصیت «مدی» به عنوان یک راننده اوبر و بارتندر کافه ساحلی که در حل مشکلات خود درمانده است، به یکباره و معجزهوار مشکلات آنها را نیز حل و فصل میکند. بنابراین حضور تمامی شخصیتهای فرعی فیلم به اندازه یک خرده داستان چند دقیقهای موثر نیست و حتی وجهی ضدپیرنگ به خود میگیرند.
فیلم «بدون احساسات جدی» یک هیچ کامل است که حتی به درد تجربه وقت تلف کردن نمیخورد. فیلمی بدون عاطفه، بدون تلاش که نه در قامت آموزنده بودن موثر است و نه در قالب فکاهی و مضحک شدن! فیلمی که هر قدر دست و پا میزند، نمیتواند دو شخصیت به زور مخلوط شده فیلمش را، آینه عبرت یکدیگر قرار دهد و فقط میخواهد در ظاهر امر آنها را به یکدیگر گره بزند.
حتی نگاه امیدوار بخش و آیندهگرا تعریف شده برای شخصیتهای تهی و بیعاطفه و بدون تلاش نیز در نیامده است، زیرا اتصال آنان به گذشته به صورت سد و دیواری شکننده و صرفا دمدستی ابراز شده است. همه چیز این فیلم را میتوان از همان سکانس آغازین فیلم یعنی گفتوگوی شخصیتگری (با بازی ابن مارس بچراک) با مدی حدس زد و پیشبینی کرد! زنی که خودش در قال گذاشتن مردان سری شده زندگیاش، قالش گذاشته میشود.