جشنواره کن ۲۰۲۵؛ حضور جعفر پناهی با «یک تصادف ساده»

سینمای ایران امسال از آن سالهای خوششانسیاش است. حضور دو فیلم از کشورمان دربخش مسابقه اصلی کن اتفاقی نیست که هرساله برایمان بیفتد. این اتفاق نادر یک بار دیگر هم افتاده بود. ۷ سال پیش هم (سال ۲۰۱۸ میلادی) دو فیلم از سینمای ایران همزمان در بخش مسابقه به رقابت پرداختند
و اما بالاخره زمان نمایش اولین فیلم ایرانی حاضر در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن ۲۰۲۵ رسید.
به گزارش اعتماد، سینمای ایران امسال از آن سالهای خوششانسیاش است. حضور دو فیلم از کشورمان دربخش مسابقه اصلی کن اتفاقی نیست که هرساله برایمان بیفتد. این اتفاق نادر یک بار دیگر هم افتاده بود.
۷ سال پیش هم (سال ۲۰۱۸ میلادی) دو فیلم از سینمای ایران همزمان در بخش مسابقه به رقابت پرداختند و نکته جالب اینکه آن سال هم یکی از آن فیلمها، فیلم «جعفر پناهی» به نام «سهرخ» بود که در این مسابقه از رقیب هموطن خود «همه میدانند» اثر اسپانیایی زبان «اصغر فرهادی» جلو افتاد و جایزه بهترین سناریوی آن سال کن را از آن خود کرد.
برخلاف آن سال اما که «جعفر پناهی» حق خروج از ایران را نداشت و صندلی خالی به احترام او در سالن جشنواره تعبیه شده بود. این بار وضعیت کاملا متفاوت است و همه خوشحالیم که این کارگردان بزرگ سینمای ایران برای آخرین ساختهاش «یک تصادف ساده» توانسته به طور قانونی از خاک وطن خارج شده و به همراه عواملش به جشنواره کن بیاید.
دوست عزیزی میگفت باید ممنون آقای پزشکیان باشیم که این فرصت را فراهم کرده تا «جعفر پناهی» و اکیپ فیلمش بتوانند بدون مشکل از کشور خارج شده و در جشنواره حضور داشته باشند. خب پس من هم فرصت را مغتنم میشمارم تا از آقای پزشکیان تشکر کنم که باعث شد این بار، بعد از سالها تجربیات تلخ دیدن فیلمهای «جعفر پناهی» در سالنهای جشنوارههای مختلف و غم دیدن صندلی خالیاش، امسال با حضورش، جشنواره کن برایمان رنگ و بویی دیگر داشته باشد.
جعفر پناهی همان طور که قبلا برایتان گفتم، یکی از قدیمیهای جشنواره کن است. او که یکی از افتخارات سینمای ایران در جهان به حساب میآید، به غیر از جوایز متعددی که در جشنوارههای مختلف به دست آورده، فقط در جشنواره کن توانسته تاکنون چهار جایزه مختلف و مهم را در بخشهای اصلی و فرعی از آن خود کند.
پناهی تنها ایرانی است که توانسته جایزه «دوربین طلایی» جشنواره کن را برای اولین فیلم خود «بادکنک سفید» (در سال ۱۹۹۵) به دست آورد.
در جشنواره کن هر کارگردانی که با فیلم اولش در هر کدام از دو بخش اصلی «مسابقه» یا «نوعی نگاه» یا بخشهای فرعی مثل «هفته منتقدین»، یا «دو هفته کارگردانان» و… حضور دارد، به طور اتوماتیک در این بخش هم به رقابت میپردازد که هیات داوران مخصوص به خود را دارد و یکی از با پرستیژترین جوایز جشنواره کن محسوب میشود.
«جعفر پناهی» همچنین جایزه ویژه هیات داوران بخش «نوعی نگاه» را در سال ۲۰۰۳ برای فیلم «طلای سرخ» به دست آورد. در سال ۲۰۱۱ و در بخش «دو هفته کارگردانان» جایزه «کالسکه طلایی» برای مجموعه آثارش به او اهدا شد. و اما در سال ۲۰۱۸ او توانست با «سهرخ» جایزه بهترین فیلمنامه را به دست بیاورد تا تنها ایرانی باشد که توانسته این تعداد جایزه را از این معتبرترین جشنواره جهان به دست بیاورد.
«یک تصادف ساده» به کارگردانی جعفر پناهی، دیروز در بخش مسابقه رسمی جشنواره کن ۲۰۲۵ به نمایش درآمد. فرش قرمز این فیلم در زیر بارانی بهاری برگزار شد. این فیلم که محصول کشورهای ایران، فرانسه و لوکزامبورگ است، روایتگر داستانی است که با یک تصادف کوچک آغاز میشود و به تدریج به زنجیرهای از پیامدهای پیچیده و غیرقابل پیشبینی منجر میشود.
در این فیلم، خانوادهای در جادهای دورافتاده در تاریکی شب سفر میکنند که به ناگهان ماشینشان با سگی ولگرد تصادف میکند. این حادثه منجر به خرابی خودرو و توقف آن در نزدیکی یک تعمیرگاه میشود. این اتفاق ساده، خاطراتی از شکنجه و زندان را زنده میکند و فرصتی برای برخی از زندانیان سیاسی سابق فراهم میآورد تا به نوعی انتقام بگیرند.
«پناهی» با دلیل ممنوعیتهای متعدد، مخصوصا ممنوعالکاری ۲۰ساله خود، این فیلمش را هم به مانند چند تای آخر بدون مجوز رسمی فیلمبرداری کرده است. او در این اثر، بار دیگر به بررسی مفاهیم آزادی و مقاومت میپردازد و نشان میدهد که چگونه انسانها میتوانند در شرایطی یکسان، جای خود را با هم عوض کنند و زندانی به زندانبان و زندانبان به زندانی تبدیل شوند. این فیلم جادهای با کمدی سیاه آغاز میشود اما به تدریج به درامی تاریک و تأثیرگذار تبدیل میشود.
در «یک تصادف ساده» سکانسهای تأثیرگذاری وجود دارند که تماشاگر را به تفکر وامیدارند. «وحید مبصری» که نقش اصلی فیلم را بازی میکند، بازی تحسینبرانگیزی را ارائه داده است. مشکل فیلم، اما از نظر من طولانی و تکراری بودن دو سکانس آن است که یکی در بیابان است و دیگری در آخر فیلم و پای درختی که «اقبال» با بازی «ابراهیم عزیزی» به آن بسته شده. در این دو سکانس «پناهی» انتقادات خود را به صورت آشکار و بدون لایههای استعاری، از زبان بازیگرانش بیان میکند.
سکانس اول از این دو که در بیابان میگذرد به نظرم به اندازه کافی و بیش از حد لازم طولانی و گاه حتی گلدرشت است. پس این تکرار مکررات، مخصوصا در سکانس آخر پای درخت که بار دیگر تمام آن چیزهایی که یک بار در بیابان شنیدهایم را دوباره از نو و به صورت طولانی میشنویم چیزی به فیلم یا داستان و تماشاگر اضافه نمیکند و صرفا تکراری است برای پررنگ کردن آن حرفها و انتقادات که خود به اندازه کافی پررنگ هستند و نیازی به خطکشی و تایید ندارند.
در نهایت اما «جعفر پناهی» با این فیلم، بازگشتی قدرتمند به جشنواره کن داشت و با استقبال گرم حضار مواجه شد که بعد از اتمام نمایش آن، بیشتر از ۱۰ دقیقه ایستاده دست زدند. فکر میکنم که شانس این فیلم برای دریافت یکی از جوایز اصلی امسال (ولی نه نخل طلا) زیاد باشد. «یک تصادف ساده» قرار است۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵ در سینماهای فرانسه اکران شود.
«آلفا» فیلمی از بعدی دیگر
فیلم دیگری که امسال همگی منتظر دیدنش بودند (یا نبودند) فیلم «آلفا» سومین فیلم بلند «ژولیا دوکورنو» کارگردان زن جوان فرانسوی است. دیروز برایتان گفتم که همیشه سلیقه منتقدان با داوران یکی نیست. این قضیه درباره فیلم دوم «دوکورنو» هم مصداق داشت.
«تیتان» که در سال ۲۰۲۱ در جشنواره کن حضور داشت، بر خلاف انتظار منتقدان و خبرنگاران، نخل طلای کن را از آن خود کرده بود. فیلمی که من اصلا و ابدا دوستش نداشتم و با اینکه یک بار بیشتر و آن هم در هنگام نمایشش در جشنواره ندیدمش (یعنی چهار سال پیش) هنوز هم از فکر کردن به آن حالم بد میشود.
هیچ وقت یادم نمیرود که در هنگام دیدن فیلم که در سانس شب هم نمایش داده شد، هر چند دقیقه، تعدادی از خبرنگاران، سالن را ترک میکردند و در آخر این فیلم که مدت زمانش هم طولانی نبود (یک ساعت و ۳۷ دقیقه) بیش از نیمی از سالن خالی شده بود. رییس هیات داوران آن سال جشنواره کارگردان امریکایی «اسپایک لی» بود که به دیوانگی شهرت دارد و این انتخاب را همه به پای دیوانگی او گذاشتیم.
البته فیلم اول دوکورنو «Grave» که در ژانر وحشت ساخته شده بود را به همان اندازه که از «تیتان» بدم آمده بود، دوست داشتم. بنابراین راستش را اگر بخواهید، امسال که خبر حضور سومین ساختهاش در جشنواره کن به گوشم رسید، نمیدانستم باید منتظر چه جور فیلمی باشم و اندکی نگران بودم چون تحمل فیلمی دیگر شبیه به «تیتان» را اصلا نداشتم. بنابراین با بیمیلی تمام به سالن «دبوسی» که در آن فیلم را برای خبرنگاران به نمایش میگذاشتند رفتم و از دیدن «آلفا» غافلگیر شدم.
داستان فیلم در دهه ۱۹۸۰ در شهری بندری در فرانسه میگذرد. «آلفا» دختر ۱۳ سالهای است که با مادر پزشکش «گلشیفته فراهانی» زندگی میکند. مادر «آلفا» پس از بازگشت او از مدرسه با خالکوبی جدید روی بازویش نگران میشود که او ممکن است به بیماری ناشناختهای مبتلا شده باشد که چندی است در جامعه وجود دارد و افراد را به مجسمههای مرمرین تبدیل میکند.
این بیماری خیالی که مشخص نیست چرا و چگونه منتقل میشود باعث هرج و مرج و ترس در جامعه شده است. در این میان، حضور عموی بیمار «آلفا» به نام «امین» (با بازی «طاهر رحیم») که خود با اعتیاد و بیماری دست و پنجه نرم میکند، بر پیچیدگیهای داستان میافزاید. «آلفا» به بررسی ترس، انگ اجتماعی و تأثیرات بیننسلی این بیماری میپردازد.
«ژولیا دوکورنو» در این سومین فیلمش توانسته در ژانر درام/تخیلی اثری متفاوت خلق کند که در سینمای فرانسه مثالش نیست. «آلفا» با جسارت در پرداختن به موضوعاتی مانند بیماری، ترس اجتماعی و روابط خانوادگی، اثری است که سعی دارد مرزهای ژانر را گسترش بدهد. این فیلم از نظر تصویری زیبا و متفاوت است و تلاش «دوکورنو» برای ساخت فیلمی متفاوت، چه از نظر داستانی، روایی و چه از نظر بصری قابل تحسین است. فیلم اما پیچیدگیهای زیادی دارد که کارگردان نتوانسته همه را به طور دقیق و کامل به تماشاگر منتقل کند و اگر فیلمبین خبره و حرفهای نیستید، احتمالا سرگم میشوید و در آخر نمیدانید که چه شد و چرا داستان این گونه تمام شد.
روایت غیرخطی فیلم هم بر این سردرگمی میافزاید. من اما این پیچیدگی را دوست داشتم که ما را مجبور کرد تا بعد از نمایش فیلم و خروج از سالن - که از نیمه شب هم گذشته بود - بایستیم و درباره فیلم، برداشت و فهممان از داستان با دیگر منتقدان و خبرنگاران حرف بزنیم. «آلفا» دربارهعدم توان در رها کردن گذشته است.
وقتی نتوانیم بر سوگ از دست دادن عزیزان چیره شویم و در آن غم و ناراحتی حل شویم. بازی هر سه بازیگر اصلی فیلم، «گلشیفته فراهانی»، «طاهر رحیم» و «ملیسا بروس» در نقش «آلفا» همگی درست، دقیق و بجا هستند و تماشاگر را از اول تا به آخر فیلم بر جای خود میخکوب میکنند. مخصوصا «طاهر رحیم» که چندین و چند کیلو (فکر کنم حداقل بیشتر از ۲۰ کیلو) وزن کم کرده و از نظر فیزیکی هم با بدنش به بازی میپردازد.
بازی «رحیم» در این فیلم میتواند در کلاسهای بازیگری تحلیل شود تا تازهواردان این حرفه بدانند که بازیگری فقط به دیالوگ گفتن و خندیدن و گریه کردن خلاصه نمیشود و یک بازیگر باید بتواند با تمام اعضای بدنش، تا بن استخوانش بازی کند.
فیلم اما از نظر سمعی و صدایی، خیلی بلند و گاه حتی گوشخراش است. انگار که «دوکورنو» فکر کرده که هر چه قدر موسیقی بلندتر باشد، تاثیرش روی تماشاگر بیشتر است. این موسیقیها که بیشتر هم خارج از صحنه است و به قول معروف «اکسترادیژتیک» (یعنی وقتی موسیقی در صحنه وجود ندارد و کاراکترها آن را نمیشنوند و صرفا تماشاگران قادر به گوش کردن به آن هستند) گاه دیوانهکننده هستند و گوش را کر میکنند. نظر منتقدان اما درباره این فیلم متفاوت است و عدهای آن را جسورانه و متفاوت و عدهای دیگر نامنسجم، گیج و نا امیدکننده دانستهاند.
اما من «آلفا» را در نهایت حیرت و ناباوریام و با وجود صدا و موسیقیهای بلند و گاه کرکننده و سرسامآورش دوست داشتم. در نهایت «آلفا» نشاندهنده تمایل ژولیا دوکورنو به کاوش در موضوعات جدید، متفاوت و چالشبرانگیز است که همین موضوع، مخصوصا در سینمای فرانسه که علاقه به سکون وعدم تغییر دارد، قابل تحسین است.