به مناسبت هشتادمین سالروز فاجعه هیروشیما
هیروشیما و تهران

هشت دهه پس از بمباران اتمی هیروشیما، مواجهه ژاپن با این فاجعه الگویی از تبدیل رنج به سرمایه دیپلماتیک است.
فرارو– طنازالسادات حسینی، در شرایطی که به ۶ اوت نزدیک میشویم، یادداشت عباس عراقچی در روزنامه آساهی شیمبون در صدر پوشش رسانهای خبرگزاریهای داخلی قرار گرفته است. او با یادآوری فاجعه هیروشیما، پیامی برای افکار عمومی و نخبگان سیاسی ژاپن دارد؛ رهبری جنبشی که آرمان حذف کامل تسلیحات کشتار جمعی را دنبال میکند.
به گزارش فرارو، هشتادمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی در پیش است؛ بمبارانی که با وجود وسعت فاجعه انسانی، بهزعم ترامپ به ابزار تبلیغاتی ماشین جنگی ایالات متحده تبدیل شده است. رئیسجمهور پیشین آمریکا پس از حمله به تأسیسات هستهای ایران با بمبافکنهای B2، مکرراً از برتری نظامی آمریکا سخن گفت و در خلال اظهاراتش مدعی شد که این بمبافکنها همان نقشی را ایفا کردند که پیشتر بمبهای اتمی در جنگ جهانی دوم ایفا کرده بودند: پایان جنگ. اما آیا واقعاً جنگ ایران و اسرائیل به پایان رسیده است؟ پاسخ عراقچی در تاریخ ۱۱ مرداد روشن است: هیچ توافق رسمی برای آتشبس وجود ندارد و همه سناریوها همچنان محتملاند.
در این شرایط، باید بار دیگر به یادداشت دیپلمات ارشد جمهوری اسلامی ایران بازگشت؛ متنی که بهصراحت دست همکاری بهسوی کشوری دراز کرده که پس از تجربه جنگ جهانی دوم و فرمان امپراتور هیروهیتو، آخرین فرمانروای دارای عنوان رسمی امپراتور در جهان، سیاستهای جنگطلبانه را کنار گذاشت، قانون اساسی صلحطلبانه تصویب کرد و مسیر توسعه و بازسازی ملی را در پیش گرفت.
عراقچی در یادداشت خود بر یک وجه اشتراک بنیادین میان تهران و توکیو تأکید میکند: تجربه حمله با تسلیحات کشتار جمعی؛ در ژاپن از طریق بمب اتم و در ایران با کاربرد سلاحهای شیمیایی توسط رژیم بعث عراق در جریان جنگ تحمیلی ۸ ساله. اما با تورق دقیقتر در این متن، درد مشترک دیگری نیز آشکار میشود: تنهایی راهبردی. ایران امروز و ژاپن سال ۱۹۴۵، هر دو در موقعیتی قرار دارند که باید بار سنگین تنهایی در معادلات بینالمللی را تحمل کنند. اما آیا این انزوا ماهیتی یکسان دارد؟
شاید بتوان با بازخوانی تاریخ و مقایسه آنچه «پسر آسمان» در آن سالها انجام داد با آنچه امروز از سوی «دولت سایه» در ایران دنبال میشود، پاسخی برای این انزوای سیاسی یافت. اما نقاط افتراق و اشتراک ایران و ژاپن در این تجربه تاریخی کدام است؟
فصل مشترک ایران و ژاپن
وقتی هری ترومن در سال ۱۹۴۵ بر کرسی ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا نشست، جهان در تاریکی جنگ جهانی دوم فرو رفته بود. آمریکا در یک جبهه در خاک اروپا با آلمان نازی درگیر بود و در جبهه دیگر، در اقیانوس آرام با ژاپن نبرد میکرد. در همان دوران، وزیر جنگ ایالات متحده با دست پُر نزد ترومن رفت و وی را در جریان توسعه سلاحی قرار داد که میتوانست معادلات جنگ را بهطور کامل دگرگون کند؛ بمب اتم. این سلاح سهمگین، صرفاً پایاندهنده جنگ نبود، بلکه حامل پیام صریحی برای استالین نیز بود: قدرت نظامی اکنون در اختیار آمریکاست.
پس از مرگ هیتلر و خاتمه درگیریها در اروپا، تنها ژاپن بود که همچنان از موضع خود عقبنشینی نمیکرد. در حالی که ایالات متحده در بیانیه پوتسدام خواستار تسلیم بیقید و شرط ژاپن شده بود و خاطره حملاتی نظیر پرل هاربر و عملیات انتحاری خلبانان ژاپنی خشم واشنگتن را برانگیخته بود، امپراتور هیروهیتو حاضر به ترک قدرت نبود. در آن روزها، کاخ سفید درگیر تصمیمگیریهای سرنوشتساز بود. اگرچه پیشتر، آزمایش موفقیتآمیزی از بمب اتم صورت گرفته بود، اما این آزمایش بر روی یک هدف شهری و انسانی انجام نشده بود. آمریکاییها میخواستند قدرت واقعی این سلاح پرطمطراق را در میدان عمل بسنجند.
بنابراین، ساعت ۸:۱۵ صبح روز ۶ اوت ۱۹۴۵، در حالیکه نگاه جهانیان به اقدامات ایالات متحده دوخته شده بود، نخستین بمب اتمی بر فراز هیروشیما فرو افتاد. ۱۶ ساعت بعد، بار دیگر آمریکا خواستار تسلیم بیقید و شرط ژاپن شد؛ اما ذهنیت سامورایی حاکم بر هیروهیتو و مردمی که شکست را برنمیتابیدند، مانع پذیرش آن شد.
ترومن در آن زمان در پیامی تهدیدآمیز به ژاپن گفت: «انتظار بارانی از ویرانی از آسمان را داشته باشید، چنانکه گویی هرگز بر این کره خاکی وجود نداشتهاید.» سه روز بعد، ایالات متحده دومین بمب اتمی را بر فراز ناگازاکی رها کرد. در پی آن، هیروهیتو از مواضع قبلی خود عقبنشینی کرد و از مردم خواست تا به آیندهای متفاوت چشم بدوزند و شکست امروز را بپذیرند. در نتیجه، در تاریخ ۱۵ اوت، تسلیم رسمی ژاپن اعلام شد.
برخی تحلیلگران بر این باورند که دونالد ترامپ در دور دوم ریاستجمهوری خود، در پی ایفای نقشی تاریخی و تثبیت موقعیت ایالات متحده بهعنوان قدرت برتر نظامی جهان بوده است؛ رویکردی مشابه آنچه ترومن در سال ۱۹۴۵ دنبال میکرد. ایالات متحده، همچون گذشته، بهدنبال اثبات دوباره برتری تسلیحاتی خویش است. از همین رو، ترامپ در مواضع متعدد خود پس از مداخله در درگیری اسرائیل و ایران، بارها به برتری نظامی آمریکا اشاره کرد و با اطمینان از پایان جنگ سخن گفت.
ترامپ نیز، همچون ترومن، طی جنگ ۱۲ روزه، بهتکرار از ضرورت تسلیم بیقید و شرط ایران سخن گفت. اما در برابر این مطالبه، پاسخ مقامات ایران همواره یک جمله واحد بود: «ایران هرگز تسلیم شدن بیقید و شرط مورد انتظار ترامپ را نخواهد پذیرفت.»
در نتیجه رئیسجمهور وقت ایالات متحده در ساعت ۲:۳۰ بامداد روز اول تیرماه، فرمان حمله به سه تأسیسات هستهای ایران را صادر کرد. این بار، اما موضع رسمی واشنگتن مبتنی بر پیشگیری از تولید سلاح هستهای بود؛ سلاحی که تنها یکبار و آنهم از سوی خود آمریکا، علیه جمعیت غیرنظامی مورد استفاده قرار گرفته است.
فصل انفصال ایران و ژاپن
نخستین نقطه افتراق میان ایران و ژاپن که شاید از دید عباس عراقچی مغفول مانده باشد، همکاری ژاپن با آلمان نازی در جریان جنگ جهانی دوم است. ژاپن در آن دوران بخشی از اتحاد نیروهای محور بهشمار میرفت. علاوه بر این، سوابق تاریخی ژاپن شامل رویدادهایی چون کشتار نانجینگ نیز هست؛ واقعهای که در سطحی مشابه با جنایات ارتش نازی ارزیابی میشود. در مقابل، ایران نه در دوران جنگ تحمیلی هشتساله با عراق و نه در منازعه ۱۲روزه اخیر، نه آغازگر جنگ بوده و نه برخوردار از پشتیبانی سیاسی و نظامی متحدان مشخصی.
دومین وجه تمایز دو کشور را میتوان در مسیرهای اتخاذ شده پس از تجربه حملات با سلاحهای کشتار جمعی مشاهده کرد. ژاپن، پس از فجایع هیروشیما و ناکازاکی، با صدور فرمان امپراتور هیروهیتو، از دکترین نظامیگری فاصله گرفت، اصل صلحطلبانه ماده ۹ قانون اساسی جدید خود را تصویب کرد و مسیر نوسازی و توسعه اقتصادی را در پیش گرفت. اما ایران، با وجود قرار گرفتن در معرض سلاحهای شیمیایی در جنگ عراق، در فضای ژئوپلیتیکی پیچیده منطقهای و تحت فشارهای گسترده بینالمللی، درگیر مواجههای مستمر با ساختارهای قدرت غربی، بهویژه ایالات متحده، باقی ماند.
شایان ذکر است که این نخستینبار نیست که عباس عراقچی میان تجربه جنگ تحمیلی ایران و فاجعه هیروشیما قیاس برقرار میکند. روزنامه ماینیچی ژاپن در گزارشی در حدود ۹ سال پیش، با اشاره به سابقه وی بهعنوان سفیر ایران در ژاپن از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ و علاقه شخصی او به فرهنگ ژاپنی، نوشت: «آقای عراقچی در یک نشست مطبوعاتی با تأکید بر اینکه ایران و ژاپن هر دو قربانی استفاده از سلاحهای کشتار جمعی هستند، بر پیوندی ویژه و عمیق میان این دو کشور تأکید کرد.»
این رسانه ژاپنی همچنین به وضعیت پیچیده و پرتنش روابط تهران و واشنگتن پرداخت و با اشاره به بافت فرهنگی جامعه ژاپن، یادآور شد که شهروندان ژاپنی بهندرت احساسات خود را بهصراحت ابراز میکنند و فضای اجتماعی در قبال آمریکا نیز اجازه طرح ادعاهای رادیکال یا تقابلی را نمیدهد. همین عامل، بهوضوح نشانگر تفاوت رویکردهای دیپلماتیک و سیاستگذاری خارجی این دو کشور در دوران پس از جنگ است.
خروج از انزوای دیپلماتیک و تکیه به قدرت مردم
ژاپن در میانه قرن بیستم با فاجعهای بیسابقه روبهرو شد؛ اما بعد از پذیرش شکست، تصمیم به ترمیم روابط بینالمللی و بازتعریف نقش ژاپن در نظام جهانی گرفت. تنهایی ژاپن، گرچه سهمگین و عمیق بود، اما با اتخاذ راهبردی مبتنی بر بازسازی و دیپلماسی نرم به تدریج پایان یافت.
ایران نیز پس از جنگ تحمیلی، از سوی جامعه جهانی به ناحق در موقعیت قربانی به رسمیت شناخته نشد. همچنین بهواسطه تداوم رفتارهای خاصمانه غرب و نبود حمایت ساختاری از سوی قدرتهای مؤثر، در وضعیت نوعی انزوای دیپلماتیک قرار گرفت. دولتهای مختلف هریک به نوعی سعی کردهاند با برقراری ارتباطهای موثر از این شرایط تحمیلی خارج شوند و روابط دیپلماتیک خود را با سایر کشورها توسعه ببخشند. با این وجود در حمله اسرائیل به ایران و ۱۲ روز جنگی که در گرفت، مشخص شد که تکیه و پشتوانه واقعی هرکشوری نه کشورهای متحد که مردم خودش است.
همچنان که محسن آرمین گفته است: «جنگ ۱۲ روزه نشان داد که ایران در سطح بینالمللی تنهاست و تنها تکیهگاه ایران، همین ملت است.»