روزی که قوام السلطنه به محمدرضا پهلوی نشان داد کت تن کیست؟

در حدود ۲ بعد از نیمهشب دوتا جیپ میروند جلوی در خانه آقای مورخالدوله سپهر و او را میگذارند در جیپ و تحتالحفظ تبعید میشود به کاشان.
امیرخسرو افشار قاسملو متولد ۱۲۹۸ در تهران و متوفی به سال ۱۳۷۸ در لندن، وزیر امور خارجه ایران در دولت جعفر شریف امامی و پیش از آن سفیرایران در کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان غربی بود. او در سال ۱۳۶۴ با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد مصاحبه کرد و خاطرات خود را از دوران حضورش در وزارت خارجه ایران ذکر کرد.
در اینجا به بخشی از مصاحبه او می پردازیم که بازگویی حادثه ای جالب در دوران نخست وزیری قوام السلطنه در سال ۱۳۲۵ است که تقابل جالبی بین محمد رضا پهلوی و قوام السلطنه به وجود می آید:
«به اعتقاد من مسلما قوام السلطنه از آن دسته نخستوزیرانی بود که عقیده داشت که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. باری، یک خاطره جالبی که در همین زمینه الان یادم میآید این است که یکی از وزرای قوامالسلطنه یعنی مورخ الدوله سپهر که وزیر پیشه و هنر بود و به هوش و زرنگی شهرت داشت که بعد از دهها سال بالاخره به وزارت رسیده بود و شهرت به این داشت که آدمی است که مرتب در پی کسب خبر و اینجور چیزهاست.
به هر حال، قوام السلطنه او را وزیر کرد و تشخیص مورخ الدوله این بود که بهتر است که ارتباط مستقیمی با شاه پیدا کند. خوب حتما پیش خودش می گفته قوام نخستوزیر است و نخستوزیران میآیند و میروند ولی آن کسی که باقی میماند خود شاه است.
در هر حال در صدد این برآمد که با شاه ارتباط مستقیمی پیدا بکند بدون آن که قوام السلطنه بفهمد. او هفته ای چند بار صبحهای زود به دیدار شاه می رفت و گزارشاتی را به شاه می داد. آنطور استنباط شده بود که اکثر گزارشاتی که به شاه میرساند راجع به کارهای قوام السلطنه بود و گزارشات بیشتر از این قرار بود که قوام در فکرهای بالاتری است از فکر نخستوزیری و به کلی ذهن شاه را مثل اینکه نسبت به قوام مشوش کرده بود.
یکی از این روزها که مورخالدوله قرار بوده وسط هفته به حضور شاه در کاخ مرمر برود، البته ملاقات های او و شاه صبح های بسیار زود بود، در حدود ۲ بعد از نیمهشب دوتا جیپ میروند جلوی در خانه آقای مورخالدوله سپهر و او را میگذارند در جیپ و تحتالحفظ تبعید میشود به کاشان.
مورخ الدوله هم هر چه سؤال میکند :«چرا؟»
مأمورین ژاندرمری که او را میبرند میگویند: «ما اطلاعی نداریم، امر قوام السلطنه است و ما شما را داریم میبریم.»
خلاصه، او می رود به کاشان تحتنظر در آنجا. صبح شاه میبیند که خبری از مورخالدوله نشد، ساعت مقرر نیامد و خیلی تعجب میکند. دستور میدهد که تحقیق کنند مورخ الدوله چه بلایی به سرش آمده. با خانه مورخالدوله تماس میگیرند و خانواده او میگویند: «بله دوتا جیپ آمد بعد از نیمهشب بود و آقا را بردند، تبعید کردند و یک مختصر لباسی هم همراه خودش برداشت و رفت.»
شاه خیلی اوقاتش تلخ میشود. اتفاقاً قوامالسلطنه آن روز نزدیکیهای ظهر برای ارائه گزارش امور جاریه دولت به دیدار شاه می رود.
شاه سؤال میکند: «مورخ الدوله سپهر چه شد؟»
قوامالسلطنه یک جواب خیلی کوتاه و خیلی قوی و خیلی خشک میدهد. میگوید، «مصلحت شما در آن بود که من او را توقیف کنم و فعلاً در توقیف در کاشان است.» همین و بس. یعنی دیگر صحبتی در این باره نداریم.»
گزیده از عصر ایران