ریشههای تخاصم میان ایران و ایالات متحده امریکا

سقراط میگوید درصدد آن بوده که به جوانان نشان بدهد به جای آنکه به پول فکر کنید به آن توانایی بیندیشید که میتواند برایتان تولید ثروت کند. در واقع او میگفت به جای یافتن ماهی باید به دنبال آموختن فن ماهیگیری بود.
عظیم محمودآبادی؛ «خدمتی که از من بر میآید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که پیش از آنکه در اندیشه تن و مال و جاه باشند باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند و آشکار سازم که قابلیت [در چاپ دیگری از همین ترجمه، واژه «فضلیت» به جای «قابلیت» آمده است] از ثروت نمیزاید بلکه ثروت و همه نعمتهای بشری اعم از شخصی و اجتماعی از قابلیت به دست میآید.» (رساله آپولوژی، دوره آثار افلاطون، جلد اول، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ص27) عبارت فوق بخشی از دفاعیه سقراط در دادگاهی است که برای رسیدگی به جرم «فاسد کردن جوانان» و «بی اعتقادی به خدایان شهر» برپا شده بود. سقراط در دفاعیهاش برای رفع اتهام «فاسد کردن جوانان» میگوید هدفش آشکار ساختن این مهم بوده که اصل، «قابلیت» است و نه «ثروت». او درصدد آن بوده که به جوانان آتن بیاموزاند که باید تواناییهای خود را تقویت کنند که یکی از نتایج طبیعی آن البته کسب ثروت است و نه بالعکس. در واقع حکیم آتن در پی نشان دادن منبع اصلی ثروت و هر خیر بشری دیگری به آتنیان بوده است که آن منبعِ خیر، همانا قابلیت و توانایی بوده است. لذا پس از بیان عبارت فوق بلافاصله اضافه میکند: «اگر این سخنان مایه فساد جوانان شوند، البته باید آنها را زیانآور شمرد. ولی اگر کسی ادعا کند که جز این سخنی از من شنیده است، دروغ میگوید.»
حیثیت ملی
به گزارش اعتماد، سخن سقراط البته ناظر به دو جنبه است؛ هم جنبه شخصی و فردی و هم چنان که بعدتر اشاره میکند به ابعاد جمعی و اجتماعی آن نیز توجه دارد چنان که بر مساله «حیثیت ملی» تاکید میکند. (همان، ص33)
سقراط میگوید درصدد آن بوده که به جوانان نشان بدهد به جای آنکه به پول فکر کنید به آن توانایی بیندیشید که میتواند برایتان تولید ثروت کند. در واقع او میگفت به جای یافتن ماهی باید به دنبال آموختن فن ماهیگیری بود. ثروت پایدار که دارای دوام و ماندگاری است از علم، خلاقیت، هنر، ابتکار و فن میزاید. اما ثروتی که مبتنی بر این مبانی نباشد تضمینی برای بقا و دوام آن وجود ندارد. اما این آموزههای سقراط به مذاق هیات حاکمه دولتشهر او خوش نمیآمد و دموکراسی آتنی، تاب و تحمل پندهای او به جوانان شهر را نداشت.
دوران ما و عصر سقراط
دنیای امروز ما نیز بیشباهت به وضعیت آتن چهار قرن پیش از میلاد نیست با این تفاوت که برخلاف حاکمان آتن در عصر سقراط، دولتهای استعمارگر امروزی، احساس ادعای فرمانروایی بر جهان دارند و تمام قابلیتها و تواناییهای خود را به کار میبرند برای از بین بردن قابلیتها و تواناییهای ملتهای دیگر! به ویژه آن ملتهایی که به لحاظ گفتمانی در برابر آنها قرار دارند.
ازجمله مهمترین مولفههای قدرت و ثروت و بلکه مهمترین آن «علم» است. دانش، همان «جامِ جمی» است که اگر جامعهای از آن برخوردار باشد میتواند قابلیت تولید ثروت، قدرت، امنیت و رفاه را برای خود بیافریند وگرنه مجبور است این مواهب را از بیگانه طلب بلکه دریوزگی کند. واقعیت این است که استعمار با ثروتمند شدن ملتها مشکلی ندارد - مادامی که ثروت و قابلیتهای انحصاری آنها را تهدید نکند - اما با قابلیت یافتن ملتها، البته مسالهای جدی دارد. در واقع دولتهای استعماری که در گذشته سهمی از ثروت و قدرت برای ملتهای مختلف قائل نبودند، در عصر جدید وانمود میکنند که برخورداری آنها از ثروت را میتوانند تحمل کنند اما قابلیت و توانایی شان را مطلقا! این همان چیزیاست که این روزها در اظهارات سران کاخ سفید نیز به روشنی مشهود است. بارها تکرار کرده و میکنند که با ثروتمند شدن ایران یا حتی انتقال اورانیوم غنی شده به کشور ما مشکلی ندارند اما غنیسازی - حتی با درصدی ناچیز - در خاک ایران خط قرمز آنها است. تفاوت خریداری اورانیوم غنیسازی شده با اقدام به غنیسازی آن در کشور، همان تفاوت ثروت است با قابلیت!
هدف از منع غنیسازی
حال همان خوی سلطهجو که روزگاری در آتن، سقراط را متهم به «فاسد کردن جوانان» میکرد، امروز ایران ما را متهم به رفتار غیرعادی و تهدید برای امنیت جهانی میکند. اما واقعیت این است که قابلیت غنیسازی اورانیوم تنها برای دولتهای زیادهخواهی تهدید است که میخواهند این توانایی مهم، حیاتی و بینظیر را در انحصار خود نگه دارند. آنها نیک میدانند که از نتایج این قابلیت برای کشوری چون ایران - با آن وسعت کمنظیر، نیروی انسانی توانمند، موقعیت منحصر به فرد جغرافیایی، منابع ارزشمند طبیعی و نفوذ فرهنگی در منطقه و قدرت گفتمانی در عرصه جهانی - میتواند قابلیتهای متعددی شکل بگیرد که تضمینکننده ثروت، امنیت، رفاه و قدرتی پایدار باشد؛ قدرتی که با تهدید و تحریم نیز نتوان آن را مهار کرد.
لذا ایران با وجود اینکه در طول نزدیک به نیم قرن گذشته متحمل انواع سختترین توطئههای سیاسی، بینالمللی، نظامی، امنیتی، اقتصادی، رسانهای و... بوده است اما همچنان برای قدرتهای جهانی تهدیدی جدی محسوب میشود. چرا که ایران، بهرغم همه فشارها و توطئهها و از دست دادن بسیاری از فرصتهای ثروتساز، همچنان توانسته قابلیتهای اصلی خود در عرصههای مختلف - و البته شاید از همه مهمتر و حساسیت برانگیزتر انرژی بیبدیل هستهای - را حفظ کند. لذا آنها تصور میکنند دستیابی ایران به این قابلیت در کنار سایر قابلیتهای دیگرش میتواند منافع امپریالیستی و استعماری غرب را با چالشی اساسی مواجه کند. به همین جهت در دولتهای مختلف با انواع تهدید و تطمیع سعی کردند ایرانیان را از دستیابی به این «قابلیت» بازدارند هر چند به موازات آن همواره تلاش میکنند تا نشان بدهند که راه کسب ثروت باز است اما ثروت منهای «قابلیت»!
نمونه کشورهای حاشیه خلیجفارس
تجربه برخی کشورهای منطقه - به ویژه در حاشیه خلیج فارس - میتواند مویدی بر رویکرد دولتهای سلطهجو باشد. چنان که به آنها اجازه داده شده منابع نفت و گاز خود را در بازارهای جهانی بفروشند و از قضا غربیها مشتریان مشتاقی برای خرید از آنها هستند. این کشورها همچنان از حق مصرف منابع مالی حاصل از فروش این ذخایر برخوردارند و میتوانند به آباد کردن شهرهای خود با ساختن برجهای بلند و مراکز خرید و تفریحی پر زرق و برق بپردازند اما کوچکترین حقی به آنها داده نشده تا به ایجاد «قابلیت»های بومی، اساسی و ساختاری بپردازند تا بلکه بتوانند پس از ته کشیدن منابع موجود - اما به هر حال محدودشان - همچنان امکان تولید ثروت خود را تضمین کنند.
کشورهای مجلل یا شهرکهای سینمایی؟
بر همین اساس است که میبینیم ظاهر برخی از این کشورها حتی از پیشرفتهترین کشورهای غربی نیز جذابتر و پیشرفتهتر است. دلیل این امر باز هم به تفاوت قابلیت و ثروت باز میگردد. کشورهای پیشرفته غربی، خوب میدانند که همه داشتههای خود را نباید صرف آسایش و رفاه امروز کرد بلکه بخش بسیار مهمی از آن لازم است صرف اساسیترین زیرساختهایی شود که به حفظ و توسعه قابلیتها اختصاص دارد.
لذا اگر در برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس برجهای سر به فلک کشیده و شهرهای مجللی میبینیم که شاید در پیشرفتهترین کشورهای غربی نیز نظیر نداشته باشد به این دلیل است که در واقع این کشورها مانند شهرکهای سینمایی از تزئیناتی بهرهمندند که پشت آنها واقعیتی نهفته نیست؛ همان طور که در شهرکهای سینمایی ماکتهایی از بناهای تاریخی و برجهایی میبینیم که در ظاهر بسیار جذاب و حتی خیرهکنندهاند اما پشت آنها واقعیتی وجود ندارد و جز تقلیدی مقوایی از شهرهای امپراتوریهای گذشته نیستند!
لذا دولتهای استعمارگر در دوران ما هرچند در ظاهر همچون گذشته به مصادره منابع کشورهای استعمار شده نمیپردازند اما به آنها فقط اجازه میدهند که درآمد حاصل از حراج منابعشان را صرف ساختن شهرهایی کنند که بیشتر شبیه همان شهرکهای سینمایی هستند. همچنین آنها میتوانند آن را برای رفاه جامعه خود هزینه کنند مادامی که در فکر ایجاد قابلیتهای موثری نباشند که میتواند به تولید قدرت واقعی و با دوام برای کشورها منجر شود. ایجاد «قابلیت» البته هزینه بالایی دارد؛ هم به واسطه اینکه اساسا ایجاد آن کاری به مراتب دشوارتر، حساستر و طاقتفرساتر است تا اینکه بخواهیم به سادگی منابع محدود کشور را به فروش برسانیم و پول آن را خرج رفاه و آسایش کوتاهمدت - یا در بهترین حالت میانمدت - کنیم. اما دشواری مضاعف آن بر میگردد به اراده دولتهای زیادهخواهی که ایجاد هر نوع قابلیتی در سایر کشورها را برای خود نوعی تهدید محسوب میکنند و حاضرند با هزینههای گزاف به هر قیمتی از به وجود آمدن آن جلوگیری کنند.
نمونه فروپاشی امپراتوری عثمانی
این مساله را شواهد تاریخی نیز تایید میکند. چنان که علت فروپاشی امپراتوری عثمانی، فقر نبود. امپراتوری عثمانی با وجود ثروت عظیم (از طریق تجارت و مالیات) و گستردگی جغرافیایی، به دلیل فساد حکومتی، عدم نوآوری و وابستگی به ساختارهای سنتی، نتوانست قابلیت ملی خود را حفظ کند.
شکستهای نظامی مکرر عثمانیها در برابر قدرتهای اروپایی و ناتوانیشان در صنعتیسازی، منجر به فروپاشی تدریجی این امپراتوری شد. بنابراین فروپاشی دولت عثمانی نه به خاطر کاهش ارزش پول ملی رخ داد و نه اینکه پاسپورت عثمانی در سایر کشورها ارج و قرب نداشت!!! آن چیزی که منجر به اضمحلال امپراتوری بزرگ عثمانی شد، فقدان خلاقیت و انسجام حاکمیتی از سویی و مفتخواری و وادادگی در برابر قدرتهای اروپایی از سوی دیگر بود. این همان نسخهای است که دولتهای استعماری برای کشورهای امروز نیز میپسندند. وقتی امپراتوری عثمانی با آن وسعت و ثروت سترگ در برابر چند کشور اروپایی خود را باخت، آینده کشورهای وابستهای که در حاشیه خلیج فارس سرگرم مصرفزدگی منحط با تکنولوژی و کالاهای غربی هستند از پیش معلوم است. البته تا این کشورها منابعی دارند که میتوانند منافع دولتهای قدرتمند را تامین کنند احتمالا میتوانند به حیات خود ادامه بدهند اما امان از روزی که این منابع ته کشد و دیگر نتوانند پایگاهی امن برای تامین انرژی قدرتهای بزرگ محسوب شوند. این کشورها مصداق ثروت بدون قابلیت هستند که به تنپروری اقتصادی و وابستگیشان به قدرتهای جهانی منجر شده است. جالب اینکه دونالد ترامپ در دور قبلی ریاستجمهوری خود با اظهاراتی سخیف در مورد برخی از این کشورها سخن گفت و جایگاه واقعیشان را به آنها گوشزد کرد اما کوچکترین صدای اعتراضی - نه از جوامع آنها و نه از دولتهای پلیسیشان - برنیامد!
آری سقراط گفته بود قابلیت از ثروت به وجود نمیآید بلکه این ثروت است که زاییده قابلیت است. لذا میزان تابآوری جوامع و درایت حاکمانشان در تحقق قابلیت، میتواند تعیینکننده وضعیت کشورها در آینده جهان باشد .
سقراط در دفاعیهاش برای رفع اتهام «فاسد کردن جوانان» میگوید هدفش آشکار ساختن این مهم بوده که اصل، «قابلیت» است و نه «ثروت». او درصدد آن بوده که به جوانان آتن بیاموزاند که باید تواناییهای خود را تقویت کنند که یکی از نتایج طبیعی آن البته کسب ثروت است و نه بالعکس. در واقع حکیم آتن در پی نشان دادن منبع اصلی ثروت و هر خیر بشری دیگری به آتنیان بوده که آن منبعِ خیر، همانا قابلیت و توانایی بوده است. لذا پس از بیان عبارت فوق بلافاصله اضافه میکند: «اگر این سخنان مایه فساد جوانان شوند، البته باید آنها را زیانآور شمرد. ولی اگر کسی ادعا کند که جز این سخنی از من شنیده است، دروغ میگوید.»
سقراط میگوید درصدد آن بوده که به جوانان نشان دهد به جای آنکه به پول فکر کنید به آن توانایی بیندیشید که میتواند برایتان تولید ثروت کند. در واقع او میگفت به جای یافتن ماهی باید به دنبال آموختن فن ماهیگیری بود. ثروت پایدار که دارای دوام و ماندگاری است از علم، خلاقیت، هنر، ابتکار و فن میزاید. اما ثروتی که مبتنی بر این مبانی نباشد، تضمینی برای بقا و دوام آن وجود ندارد.
واقعیت این است که استعمار با ثروتمند شدن ملتها مشکلی ندارد - مادامی که ثروت و قابلیتهای انحصاری آنها را تهدید نکند - اما با قابلیت یافتن ملتها، البته مسالهای جدی دارد. در واقع دولتهای استعماری که در گذشته سهمی از ثروت و قدرت برای ملتهای مختلف قائل نبودند، در عصر جدید وانمود میکنند که برخورداری آنها از ثروت را میتوانند تحمل کنند، اما قابلیت و تواناییشان را مطلقا!