ترنج موبایل
کد خبر: ۹۰۷۵۵۳

بهترین آثار هنری سوررئال کدامند؟

بهترین آثار هنری سوررئال کدامند؟

هنرمندان در جنبش سوررئالیسم با ترکیب ناخودآگاه، نمادگرایی و تجربه‌های شخصی توانستند درک بشر از تصویر و هویت را برای همیشه تغییر دهند.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو- جنبش هنری سوررئالیسم با آثاری از هنرمندان برجسته‌ای چون دورا مار، فریدا کالو و رنه ماگریت، مرز میان رؤیا و واقعیت را دگرگون ساخت و شیوه تازه‌ای برای نگاه به هنر مدرن پدید آورد.

به گزارش فرارو به نقل از آرت نیوز،   جنبش سوررئالیسم در قرن بیستم نه تنها مرز میان رؤیا و واقعیت را به چالش کشید، بلکه با آثار ماندگار هنرمندانش نگاه تازه‌ای به ماهیت تصویر، هویت و ناخودآگاه ارائه کرد. از عکس مرموز دورا مار گرفته تا نقاشی نمادین ماگریت و پرتره شخصی دوروتیا تانینگ، هر یک از این آثار همچنان در تاریخ هنر مدرن جایگاهی ویژه دارند.

 

۵. دورا مار، پرتره اوبو (۱۹۳۶)

این تصویر عجیب و غریب دقیقاً چه چیزی را نشان می‌دهد؟ حتی دورا مار، هنرمند و عکاس فرانسوی، هیچ‌گاه به روشنی پاسخ نداد. موجودی با ناخن‌های بلند، سری برآمده و پوسته‌ای فلس‌مانند در قاب دیده می‌شود؛ بسیاری آن را یک آرمادیلو می‌دانند، اما شماری از پژوهشگران احتمال داده‌اند که جنینی باشد که هنوز مشخص نیست انسانی است یا حیوانی.

عنوان اثر اندکی سرنخ می‌دهد. نام «اوبو» به نمایشنامه‌ی جنجالی آلفرد ژاری در سال ۱۸۹۶ با عنوان Ubu Roi اشاره دارد؛ اثری که در آن ژاری شخصیت اصلی را موجودی با ظاهری حیوان‌گونه توصیف می‌کند که به زعم او «برادر دریایی و هم‌خانواده‌ی زشت‌ترین جانوران، یعنی شپش دریایی» است.

چه شپش دریایی باشد و چه آرمادیلو، موجود ناشناخته‌ی مار سال‌هاست توجه علاقه‌مندان هنر را جلب کرده است. تاریخ‌نگار هنر روزالیند کراوس این عکس را «نماد سوررئالیسم» دانسته است. آنچه اثر را خاص می‌کند، انتخاب آگاهانه مار در بزرگ‌نمایی چهره‌ی موجود و حذف بخش‌هایی چون پاها یا پس‌زمینه است. همین رویکرد باعث می‌شود بیننده با چیزی ظاهراً عادی مواجه شود که در عین حال بیگانه و حتی کابوس‌وار جلوه می‌کند.

مار با این کار نشان داد که برای یافتن شگفتی و بی‌قاعدگی، نیازی به رؤیاپردازی پیچیده نیست؛ کافی است با دوربین به دنیای اطراف نگاه کنیم.

۴. لئونور فینی، انتهای جهان (۱۹۴۹)

در کتاب مشهور ویتنی چادویک درباره زنان سوررئالیست، به تفاوت جنسیتی در بازنمایی زن اشاره شده است. به گفته او، مردان سوررئالیست اغلب زنان را به شکل ابژه‌ای اروتیک می‌نگاریدند، در حالی که زنان هنرمند، هم‌جنس خود را با نگاهی پیچیده‌تر و کمتر اغواگر ترسیم می‌کردند. نقاشی انتهای جهان از لئونور فینی نمونه‌ی بارزی از این نگرش است.

در این تابلو، زنی بلوند با موهای پرپشت در مردابی تاریک ایستاده است. پیرامون او برگ‌های شناور، جمجمه‌ای و سر پرندگان عجیب‌الخلقه دیده می‌شود. افق سرخ‌رنگ غروب، بخش عمده‌ای از صحنه را در تاریکی فرو برده است. نخستین برداشت شاید خودنگاره‌ای درون‌نگرانه به نظر برسد، اما نگاه یخ‌زده و بی‌روح شخصیت اصلی هرگونه ارتباط روانی با بیننده را قطع می‌کند.

جالب آنکه اگر او به آب زیر پایش نگاه می‌کرد، بازتابی از خود را می‌دید: چهره‌ای مسن‌تر، عبوس و تا حدی هیولایی با لبخندی محو. عنوان اثر نیز که «پایان جهان» معنا می‌دهد، به مفهوم فناپذیری و مرگ اشاره دارد. چند سال بعد فینی بار دیگر به همین ترکیب‌بندی بازگشت و نسخه‌ای دیگر خلق کرد که در آن چهره‌ی زن بیمارتر و به مرگ نزدیک‌تر جلوه می‌کرد.

این علاقه به مرگ و زوال، بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت هنری فینی بود؛ هنرمندی که در برابر تصویر رایج زن در سوررئالیسم مردانه، تصویری تیره‌تر و فلسفی‌تر عرضه کرد.

۳. فریدا کالو، آنچه آب به من داد (۱۹۳۸)

نام فریدا کالو بیش از هر زن دیگری در این فهرست با جنبش سوررئالیسم گره خورده است، هرچند او خود بارها تأکید کرد که سوررئالیست نیست. به گفته کالو: «من هیچ‌گاه رؤیا را نقاشی نکردم؛ من واقعیت خودم را نقاشی کردم.»

این اثر در نمایشگاه سال ۱۹۳۸ گالری ژولیان لوی در نیویورک به نمایش درآمد؛ جایی که نقش مهمی در تاریخ سوررئالیسم داشت. موضوع نقاشی ساده به نظر می‌رسد: پاهای کالو در وان حمام. اما سطح آب مملو از تصاویر فراواقعی است: صدفی که آب می‌پاشد، آسمان‌خراشی که از دل آتشفشانی فوران‌کننده بیرون می‌آید، پرنده‌ای عظیم بر درخت نشسته و لباسی زنانه شناور.

بسیاری از این تصاویر در آثار قبلی کالو نیز دیده شده بود. آنچه اثر را ویژه می‌کند، حضور نشانه‌های جسمی واقعی است: یکی از انگشتان پایش کج است و جای زخمی روی رانش دیده می‌شود؛ یادآور جراحی‌های متعدد پس از تصادف اتوبوس سال ۱۹۲۵ که ستون فقرات او را شکست.

کالو در واقع مخاطب را وادار می‌کند جهان را از دید خودش ببیند. عناصر عجیب در نقاشی شاید علمی غیرممکن باشند، اما برای او حقیقتی زیسته‌اند. همان‌طور که زندگی‌اش اغلب منطقی نبود، هنر او نیز میان واقعیت و خیال مرز روشنی قائل نمی‌شود. به این معنا، سوررئالیسم برای کالو نه سبک، بلکه بازتابی از واقعیت شخصی بود.

۲. رنه ماگریت، خیانت تصاویر (۱۹۲۹)

هیچ‌یک از آثار سوررئالیستی به اندازه‌ی نقاشی مشهور رنه ماگریت، یعنی خیانت تصاویر، در فرهنگ عمومی شناخته‌شده نیست. حتی کسانی که اثر را ندیده‌اند، جمله معروف آن را شنیده‌اند: «این یک پیپ نیست.» جمله‌ای که زیر تصویری دقیق از یک پیپ نوشته شده است.

ماگریت با این کار بیننده را وادار می‌کند به ماهیت تصویر بیندیشد. درست است؛ آنچه می‌بینیم خودِ پیپ نیست، بلکه تصویری از پیپ است. بدین ترتیب او به مخاطب یادآوری می‌کند که هنر لزوماً بازتاب مستقیم واقعیت نیست، بلکه بازنمایی‌ای است که می‌تواند فریبنده باشد.

هرچند این تابلو هیچ عنصر رؤیایی ندارد، اما سوررئالیست‌ها، از جمله آندره برتون، آن را ستودند و در نوشته‌های خود به آن ادای احترام کردند. اهمیت اثر حتی فراتر رفت و زمینه‌ساز جنبش‌های هنری بعدی مانند مفهوم‌گرایی دهه ۱۹۶۰ شد؛ جریانی که رابطه متن و تصویر را دستمایه پرسش درباره ماهیت هنر قرار داد.

خیانت تصاویر امروز همچنان در موزه‌ها و کتاب‌های درسی به‌عنوان نمونه‌ای درخشان از بازی هوشمندانه میان زبان و تصویر تدریس می‌شود.

۱. دوروتیا تانینگ، تولد (۱۹۴۲)

در بسیاری از آثار سوررئالیستی، درهای نیمه‌باز نمادی از ورود به جهان‌های دیگر یا لایه‌های پنهان روان هستند. در میان این تصاویر، درهای بی‌پایان نقاشی تولد از دوروتیا تانینگ از همه جذاب‌تر به نظر می‌رسند.

این نقاشی خودنگاره‌ای است که تانینگ را در آپارتمانش در نیویورک نشان می‌دهد. او فضای واقعی خانه‌اش را به دالانی بی‌انتها تبدیل کرده که اتاق‌های متوالی آن هیچ راه گریزی ندارند. کف چوبی کج و پرسپکتیو نامتعارف، حس اسارت و بی‌پایانی را تقویت می‌کند. تانینگ یک دست بر دستگیره در گذاشته، گویی خود اوست که این درها را گشوده است.

در کنار او موجودی بالدار ایستاده که به افسانه‌ی قاره‌ی گمشده لموریا در کیش تئوسوفی اشاره دارد. نگاه نافذ و سنگی تانینگ، همچون سپری روانی، بیننده را از هرگونه برداشت روان‌شناسانه بازمی‌دارد. عریانی نیمه‌پنهان او نیز نه بار اروتیک دارد و نه پاسخی برای پیچک‌هایی که دامنش را احاطه کرده‌اند.

رازآلودگی اثر، همان چیزی است که تانینگ خود آن را ستوده بود: «می‌بینید، معما چیز بسیار سالمی است، چون بیننده را تشویق می‌کند فراتر از بدیهیات و روزمره را ببیند.»

این پنج اثر از زنان و مردان سوررئالیست، هر یک به شیوه‌ای خاص، مرز میان واقعیت، خیال و بازنمایی را جابه‌جا کرده‌اند. از موجود ناشناخته دورا مار تا بازی زبانی ماگریت، و از بازتاب‌های شخصی فریدا کالو تا دالان بی‌پایان دوروتیا تانینگ، همه نشان می‌دهند که سوررئالیسم چیزی فراتر از سبک هنری بود؛ راهی برای دیدن جهان به‌گونه‌ای دیگر.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات