مراسم هفتمين روز درگذشت حميد سمندريان با پيام بهرام بيضايي
روز هفتم؛ هما روستا در برابر صندلی خالی

مراسم هفتمين روز درگذشت حميد سمندريان با پيام بهرام بيضايي، اجراي دو قطعه موسيقي توسط سالار عقيلي و محمد معتمدي و چند سخنراني در تالار اصلي مجموعهي تئاتر شهر برگزار شد.

- حميد سمندريان هرگز براي پول، پست يا خوشآمد ديگران كاري اجرا نكرد، بلكه هميشه كارهايي را به صحنه برد كه به آنها اعتقاد داشت.
- تفكر سمندريان يك تفكر اجتماعي دربارهي بحرانهاي روز بود و هر نمايشش يك اتفاق بود. پرسش مطرح ميكرد و دنبال پاسخ بود. او همواره در معلمي و در كارگرداني تأثيرگذار بود و هرگز كاري عوامانه اجرا نكرد.
- تمام آثاري كه سمندريان اجرا كرد، آثار طراز اول دنيا بودند كه خيلي خوب آنها را با جامعهي ما پيوند ميزد. سمندريان مرد آزادهاي بود كه اندوه و ترس را نميشناخت. هرگز آدمي دم دستي نبود، بلكه بهشدت دوستداشتني و مردمي بود، ولي حد يك هنرمند را نگه ميداشت.
- او هرگز كار مبتذل نكرد، گزيدهكار بود و از اين نظر براي بچههاي تئاتر الگو بود. در تمام آثارش، عشق به انسانيت و جامعه وجود دارد و هرگز عشق در آثار او به معناي فلج شدن احساسات نيست، بلكه رفتن به سوي ديگران است.
- برخي سمندريان را وامدار خود كردند؛ اما او وامدار هيچ كسي نيست، بلكه همه وامدار او هستند. كسي حق ندارد قهرمانبازي كند و از دستآوردهاي سمندريان براي خود دكان بسازد. سمندري مردي آزاده است انديشه، خلاقيت و آزادگي كه براي هنرش قائل شد، از او چهرهاي بينظير ساخت است.
- سربلندم بگويم حميد سمندريان نيز جزو افرادي است كه كار كرد، مفيد كار كرد، ديگران او را دوست داشتند و خوشبخت از دنيا رفت. اميدوارم همهي ما خوشبخت از دنيا برويم.

- حميد سمندريان فقط يك نام نبود، بلكه به تاريخ هنر ما پيوسته است. او ادامهدهندهي راه افرادي مانند نوشين، سركيسيان، سارنگ، بهرامي و ... بود كه در شرايط دشواري، تئاتر كار كردند و او با قدرتي بينظير، اين ارثيه را در كنار ديگر همكاران خود به جوانان اين ديار بخشيدند.

- در آن دوره، بهخاطر سفرهايي كه براي اجراي كنسرتهايم داشتم، نميرسيدم سر كلاس حضور پيدا كنم؛ اما استاد سمندريان هميشه با روي گشاده من را ميپذيرفت و ميگفت، سالار تو آواز بخوان من نمرهات را ميدهم.
- بزرگترين ميراث استاد سمندريان، بهجز مسائل علمي و تكنيكي، رفتار، اخلاق و منش او بود.
- قصد آواز خواندن ندارم. فقط به استادم اداي دين ميكنم كه به موسيقي و آواز علاقه داشت و مطمئنم به گوش او خواهد رسيد.

- سمندريان در دورهاي به ايران برگشت كه هيچ مطلبي دربارهي تئاتر نميدانستيم. فقط دو كتاب چاپ شده بود. او در دورهاي بازگشت كه دوران افول لالهزار و ورود رقاصهها به تئاتر بود. من جزو كساني بودم كه شانس داشتم و با او آشنا و دم خور شوم.
- بعد از تماشاي اولین نمايش سمندریان، رفيع حالتي ـ اولين استاد من ـ گفت كه ستارهاي در تئاتر ايران درخشيد.
- متأسفانه آنچه روح حساس حميد سمندريان را اذيت كرد، فقط اين نبود كه اجازه ندادند برخي نمايشنامههاي مورد علاقهاش را اجرا كند، بزرگترين آرزوي سمندريان اين بود كه سرپناهي داشته باشد. هرچند كوچك. هميشه ميگفت دوست دارم جايي داشته باشم كه هر شب بتوانم خودم چراغش را روشن كنم.

