مباحثه اقتصادی درباره ارزانی یا گرانی دلار
نرخ مطلوب ارز در اقتصاد ایران چقدر است؟ این پرسشی است که به ویژه در چند روز گذشته و پس از اظهار نظر رییسکل بانک مرکزی در خصوص رسیدن بهای ارز در بازار آزاد به «کف قیمت»، موضوع بحثهای فراوانی بوده و دیدگاههای مخالف و موافق بسیاری در مورد آن مطرح شدهاست.
منتقدان میگویند: بانک مرکزی نباید در خصوص تعیین نرخ ارز بازار ورود پیدا میکرد، چرا که روند کاهشی قیمت میتوانست ادامه یابد و به تقویت ریال در برابر دلار منجر شود. در مقابل، برخی دیگر از کارشناسان با دفاع ارز رویکرد بانک مرکزی، اظهار میکنند که کاهش نرخ ارز با توجه به وضعیت فعلی اقتصاد ایران، منافع چندانی به دنبال ندارد و هزینههای آن بیش از منافع احتمالی است. به گفته این کارشناسان، حفظ ارزش پول ملی به معنای کاهش نرخ ارز نیست، بلکه در کنترل تورم باید خود را نشان دهد و در صورت افزایش قیمتهای داخلی، نباید با تثبیت اجباری نرخ ارز، به ارزان شدن نسبی کالاهای خارجی و تضعیف توان رقابتی تولیدات داخلی دامن زد.
وی به تکرار روندهای افزایش و کاهش درآمدهای ارزی کشور و وقوع تجربهای مشابه در سالهای 1352 تا 1354 اشاره کرد و گفت:از تجربیات و اشتباهات گذشته، درس گرفته نشده است. به اعتقاد وی، مشکل محوری اقتصاد ایران، نبود برنامه و راهبرد کلان توسعه بوده است. بحرینیان نتیجه سیاستگذاریهای ارزی با پشتوانه درآمدهای نفتی را در مواردی همچون «خروج هنگفت ارز بابت مسافرتهای شخصی و جهش آن در چند سال اخیر»، «واردات چشمگیر بنزین بهرغم حضور صد ساله نفت در اقتصاد ایران» و مواردی از این دست عنوان کرد.
وی در پاسخ به اینکه «آیا افزایش نرخ ارز به نفع صادرات است؟» به ترکیب صادرات ایران در چند سال گذشته اشاره کرد که تولیدات با فناوری و ارزش افزوده بالا، در آن سهمی ناچیز داشته است و از این مسائل نتیجه گرفت که نرخ ارز، فرع مشکلات صادرات محسوب میشود. وی با اشاره به ضعفهای ساختاری اقتصاد کشور، نرخ ارز را معلول این شرایط دانست و گفت: در اصل، مساله اصلی «نکبت منابع» بوده که اقتصاد ایران را دچار مسائل متعددی کردهاست.
مجموعا این دو روند به شکل سیاستهای مالی و پولی انبساطی، به رشد شدید تقاضای کل منجر شد؛ اما تولید در اقتصاد ایران نتوانست متناسب با تقاضای کل رشد پیدا کند و در نتیجه، فشار تورمی شدیدی ایجاد شد. به گفته او، دولت در این میان برای کنترل تورم شدید، از لنگر «نرخ اسمی ارز» و واردات استفاده کرد. به این ترتیب، تثبیت نرخ اسمی ارز از یک سو و سیاست درهای باز در تجارت ازسوي ديگر به واردات شدید در اقتصاد ایران منجر شد.
زنوز در ادامه سخنان خود به اثرات متضاد مازاد تجاری (که به کاهش نرخ ارز منجر میشود) و تورم (که باعث افزایش نرخ ارز میشود) اشاره و تاکید کرد این دو عامل، مجموعا باعث ثبات «نرخ اسمی» و کاهش «نرخ حقیقی» ارز در دهه هشتاد شد. به دنبال تنزل نرخ حقیقی ارز، قدرت رقابتپذیری اقتصاد کشور نیز تنزل یافت که به صورت «گران شدن کالاهای داخلی» و «ارزان شدن کالاهای خارجی» خود را نشان میداد.
نتیجه این روند، سیل واردات و رکود تولید بود که در کنار تورم ناشی از سیاستهای انبساطی و اقدامات کارشناسی نشدهای مثل طرحهای مسکن مهر، بنگاههای زودبازده و یارانههای نقدی؛ باعث وقوع رکود تورمی در انتهای دهه هشتاد شد. زنوز این مقطع را مصادف با زمانی دانست که تحریمهای اقتصادی علیه ایران تشدید شد و در نتیجه، کاهش صادرات نفتی و غیرقابل وصول بودن درآمد آن، به اختلال تجارت خارجی، توقف تولید و سرمایهگذاری، افت واردات و جهش تورم را در پی داشت.
او پایین بودن نرخ ارز در چند سال گذشته را «تولید زدایی» از اقتصاد ایران عنوان کرد. به گفته او، به ویژه پس از تشدید تحریمها شاید حدودا یک میلیون بشکه از صادرات روزانه نفت کشور کاسته شد و درآمد باقیمانده صادرات نفتی نیز، چندان قابلوصول نبود. او گفت: دولت در پی این کاهش در منابع و درآمدها، به ناگزیر باید مسیر انقباضی و انضباطی در پیش میگرفت، اما عکس این قضیه به وقوع پیوست.
وی فشارهای ناشی از سیاستهای انبساطی و تعدیل نشدن اقتصاد با آن را همزمان با تحریم و افزایش تقاضای سفته بازی در دو سال اخیر، عامل وقوع بحران ارزی عنوان کرد. همچنین منابع ارزی حاصل از صادرات غیرنفتی نیز در این زمان به دلیل ترجیح صادرکنندگان بر واردنکردن ارز خود به داخل کشور، دچار اختلال شد. او به مسائل قیمت در کالاهای اساسی و دارو اشاره کرد و گفت: ایجاد نظام چند نرخی و تخصیص ارز، اجتنابناپذیر بود؛ هر چند مسائلی را در زمینه رانت، فساد و نظارت به دنبال داشت.
وزیر پیشین اقتصاد کاهش نرخ ارز را به خودی خود پدیده مطلوبی برشمرد، ولی تاکید کرد که با توجه به شرایط اقتصاد این مساله شدنی نیست؛ چرا که بانک مرکزی باید نرخی را هدف قرار بدهد که بتواند از آن «حمایت» کرده و نوسانهای محدود حول آن نرخ را مدیریت کند. او با این مقدمه، دخالت بانک مرکزی برای جلوگیری از کاهش بیشتر نرخ را منطقی دانست؛ هرچند تاکید کرد بهتر بود به جای «اظهارنظر»، ورود به بازار ارز از طریق «خرید ارز بازار و حفظ قیمت» انجام شود.
او با ترسیم چنین چارچوبی برای مباحث خود، نتیجه گرفت «اقتصاد ایران دچار بحران ارزی است» و «تا زمان دست نیافتن به منابع پایدار ارزی، چشماندازی برای عرضه پایدار ارز وجود ندارد» و در نتیجه، کاهش نرخ ارز در بلندمدت «شدنی» نیست؛ چراکه به تقاضای بیشتری منجر میشود. همچنین بودجه فعلی با ارز 2450 تومانی بسته شده که کاهش نرخ ارز از این سطح، باعث کسری بودجه دولت نیز خواهد شد.
او دو نوع نگاه و رویکرد را حاکم بر فضای اقتصادی کشور از دوره پایان جنگ به بعد خواند که یکی از آنها همواره برنامهریزی را در دست داشته و دیگری منتقد این سیاستها بوده است. به گفته او، نگاه اول اقتصاد را با کارکرد دقیق و از پیش معلوم و با شرایط معمولی فرض میکرده و آن را در متغیرهای معدودی خلاصه میکرده است؛ اما نگاه دوم به ضرورت توجه به ساختارها و نهادها متمرکز بوده است. شاکری اظهارات خود را با نقد بخش خدمات و نظام بانکی و مالی کشور ادامه داد و این نظام را به دلیل پرداخت کم مالیات و نقشآفرینی در افزایش نرخ ارز، نظامی دانست که به وظایف اصلی خود عمل نکرده است. به گفته او، اشتباه است که گفته شود مردم بودهاند که برای «ذخیره ارزی» ارز نگهداری کردهاند و بخش عمدهای از این ارز، در دست بنگاهها و بانکها و به منظور سفتهبازی بوده است.
او گفت بانک مرکزی در دهه هشتاد در واقع جلوی «کاهش نرخ ارز» را گرفته بود و نه «افزایش نرخ» و این اقدام را با توجیه حمایت از صادارت انجام میداد. در حالی که به گفته وی، ضرورت اصلی برای توسعه صادرات، رونق فناوری در تولید است، نه افزایش نرخ ارز. او همچنین به مرور روشهای تعیین نرخ ارز پرداخت و مشکل محاسبات فعلی با روش «برابری قدرت خرید» (PPP) را نامشخص بودن منطق آنها در انتخاب سال پایه مورد استفاده عنوان کرد؛ چراکه به گفته او، انتخاب سال 1357 یا 1339 برای سال پایه به نرخهای تعادلی به مراتب کمتری برای ارز فعلی میرسد.
هر چند او توضیح داد این روشها دقیق نیست و با وجود نفت در اقتصاد، تعیین نرخ صحیح و علامتدهنده کار سادهای نیست. او ابراز امیدواری کرد که در صورت به نتیجه رسیدن دیپلماسی، نرخهای فعلی به عنوان نرخ تعادلی فرض نشده و جلوی کاهش نرخ به دنبال مازاد عرضه ارز گرفته نشود. به گفته او، تا زمانی که بازاری برای ارز در کشور وجود نداشته باشد، نرخ ارز را باید یک «نرخ مدیریتشده» و نه یک «نرخ تعادلی» فرض کرد.